< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 36 المراجعات و بررسي روايات ولايت

بررسي و پاسخ چند اشکال

صحبت درباره اشکالي بود که ابومريم اعظمي بر مطلبي که مرحوم شرف الدين در پاورقي ذکر کرده بودند وارد کرده بود. علامه در آنجا فرمود: آنچه در سيره پيامبر اکرم (ص) مشاهده مي شود اين است که آن حضرت هيچ گاه کسي را بر اميرالمومنين (ع) امارت ندادند و اگر در جايي نياز به امير بود که علي (ع) در آن جا بودند ايشان را امير و فرمانده مي فرمودند، اما ديگر صحابه اين گونه نبودند و اين مساله نشان مي دهد پيامبر اکرم (ص) مي خواستند آن حضرت را به عنوان امام و پيشوا معرفي نمايند .

ابومريم چند اشکال بر اين مطلب گرفته است:

اشکال اول:

وي مي گويد اين مطلب که هيچ گاه کسي سمت امارت بر اميرالمومنين (ع) را نداشته است صحيح نيست و مورد نقض دارد و آن جريان ابلاغ آيات سوره برائت بود. در اين سفر که علي (ع) مامور ابلاغ اين آيات بود در کارواني حضور داشت که ابوبکر امير آن بود.

پاسخ:

گفته شد در اين باره چند دسته روايات آمده است: دسته اي بيان مي کند که اميرالمومنين (ع) هم مامور ابلاغ آيات برائت و هم امير قافله شدند و ابوبکر از امارت عزل شدند. دسته ديگر روايات فراواني است که بيان مي کند ابتدا ماموريت ابلاغ بر عهده ابوبکر بود و سپس پيامبر (ص)، علي (ع) را فرستاد تا ماموريت را از وي گرفته و خود آن را انجام دهد. اين روايات مساله معيت اميرالمومنين (ع) با ابوبکر را مي رساند اما ديگر دلالتي ندارد که حضرت تحت امارت ابوبکر بوده باشند، زيرا ممکن است که حضرت همراه قافله باشند اما به صورت مستقل عمل مي کردند. اين احتمال سبب مي شود که اين روايت نتواند به عنوان ناقض کلام علامه شرف الدين بکار رود. ناقض آن گاه مي تواند نقش نقض داشته باشد که قطعي باشد، و امر مشکوک نمي تواند ناقض باشد.

روايت ديگري که در اين باره آمده بيان مي داشت که دستور آيات برائت پس از حرکت قافله نازل شده است و پيامبر (ص) آن را به علي (ع) سپرده است و اينکه نبوده که از ابتدا ماموريت به ابوبکر سپرده شده و بعد از او گرفته شده باشد. درباره اي اين روايت نيز گفته شد اين روايت بر خلاف روايات فراواني است که در منابع شيعه و اهل سنت آمده است و لذا نمي تواند در مقابل آنها قد علم کند .

اشکال دوم

ابومريم در اشکال ديگري گفته است روايتي که شرف الدين بر اساس آن اين مطلب را بيان کرده منکر است، زيرا در صحيح بخاري جريان سپاه علي (ع) و سپاه خالد بن وليد آمده است اما به گونه اي نقل شده که تلاقي ميان اين دو واقع نمي شده است، بلکه علي (ع)‌ بديل خالد بوده است. در بخاري جريان اين گونه نقل شده که ابتدا پيامبر اکرم (ص) خالد را براي دعوت مردم يمن به اسلام فرستاد اما وي با اينکه شش ماه بر اين ماموريت بود اما موفق نشد و کسي اسلام نياورد. پيامبر اکرم (ص) سپس اميرالمومنين (ع) را فرستاد و دستور دادند تا خالد برگردد و افراد سپاه او نيز مخير باشند که با خالد برگردند يا به سپاه علي (ع) ملحق شوند. براء بن عازب که ناقل روايت و از کساني است که از سپاه خالد به سپاه علي (ع) ملحق شد مي گويد وقتي علي (ع) به يمن رسيد براي آنان سخنراني فرمود و نامه پيامبر (ص) را براي آنان خواند. آنان وقتي سخنان نافذ اميرالمومنين (ع) و نامه پيامبر (ص) را شنيديد دعوت او را پذيرفته و اسلام آوردند. وقتي خبر اين موفقيت به پيامبر خدا (ص) رسيد، خدا را شکر کرده و سه بار بر اهل يمن و قبيله همدان سلام فرستاد. [1]

پاسخ

دو فرض در اينجا وجود دارد که در هر دو امکان تلاقي وجود دارد: يکي اينکه هر دو سپاه با هم اعزام شده باشند و ديگر اينکه ابتدا يک سپاه و سپس سپاه ديگر اعزام شده است. در صورت دوم که در صحيح بخاري آمده است باز امکان تلاقي وجود دارد به اين نحو که وقتي سپاه اميرالمومنين (ع) به يمن رسيد و تا دو سپاه بخواهد جابجا شوند مقداري طول مي کشد و همين تلاقي کافي است تا دستور پيامبر (ص) در مورد اينکه اگر تلاقي شکل گرفت اميرالمومنين (ع) فرمانده باشد ممکن شود و لذا نقضي که بيان شده شکل نمي گيرد. روايت براء بن عازب مي گويد اين دو سپاه در طول هم بودند و روايت بريده بن اسلمي مي گويد اگر تلاقي رخ داد علي (ع)، فرمانده باشد، طبق احتمالي که بيان شد تنافي ميان اين دو روايت نيست.

اشکال سوم

ابومريم در اشکال ديگري مي گويد بر فرض چشم پوشي از اشکالات قبلي اصولا تعيين فرمانده و رئيس، دلالت بر افضليت آن فرد ندارد، آنچه شاخص و معيار آن است دارا بودن صلاحيت لازم است و چه بسا به جهت شرايطي اين صلاحيت در غير افضل باشد. بنابراين از اين قضيه که اميرالمومنين (ع) همواره امير بوده است، افضليت ايشان اثبات نمي شود. کما اينکه آنجايي که عمرو بن عاص فرمانده شد و ابوبکر و عمر جز آن سپاه بودند دليل بر افضليت عمرو بر اين دو نيست، بلکه مصالح جانبي اقتضاي اين امر را مي کرده است.[2]

پاسخ:

به تعبير عاميانه ابومريم در اينجا سوراخ دعا را کم کرده است . درست است که يکي از ادله عالمان شيعه بر امامت اميرالمومنين (ع) افضليت بوده است اما آنان براي افضليت به اين مساله استناد نکرده اند. آنچه آنان گفته اند اين است که براي امامت اميرالمومنين (ع) دو گونه نصوص وجود دارد: نصوص فعليه و نصوص قوليه. نصوص فعليه عبارت است از مجموعه اي از افعال و رفتار پيامبر (ص)‌ نسبت به اميرالمومنين (ع) که وقتي در کنار هم قرار مي گيرد عرفا و عقلا دلالت دارد بر معرفي اميرالمومنين (ع) به عنوان امام بعد از خود. يکي از همين نصوص فعليه، جريان فرماندهي اميرالمومنين (ع)‌ و عدم امارت ديگران بر ايشان بوده است .

نکته:

امام راحل مي فرمايد تمام اختيارات امام معصوم (ع) را در عصر غيبت فقيه جامع الشرايط دارد، اما هيچ گاه مقام فقيه با مقام امام معصوم قابل مقايسه نيست. يعني تمام اختيارتي که اگر مثلا اميرالمومنين (ع) امير کاروان يا فرمانده سپاه مي شد مي داشت، ولي فقيه نيز دارد.

اشکال چهارم

علامه شرف الدين در همان پاورقي تعبيري دارد که ابومريم به آن نيز اشکال کرده است . مرحوم علامه مي فرمايد: «و كان حامل لوائه في كل زحف بخلاف غيره‌»: اميرالمومنين (ع) پرچم دار سپاه پيامبر (ص) در هر جنگي بود. ابومريم گفته است اين کذبي روشن است و موارد خلاف دارد مانند اينکه در جنگ ولدان پرچم دار حمزه سيد الشهدا بود، و يا در غزوه بواط پرچم دار سعد بن ابي وقاص بود، و يا در غزوه ذات العشيره پرچم دار حمزه سيد الشهدا بود.[3] همچنين در جنگ بدر، پرچم دار مصعب بن عمير بود، و يا در جنگ احد ابتدا پرچم دار مصعب بود و سپس اميرالمومنين (ع) پرچم دار شدند و موارد ديگر.[4]

پاسخ اين اشکال در جلسه آينده انشاء الله بيان مي شود .

 


[1] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص405-406.
[2] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص406- 408.
[3] تاریخ طبری، ج2، ص261.
[4] الحجج الدامغات، ج1، ص410.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo