< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 36 المراجعات و بررسي روايات ولايت

روايت سوم از بريده بن اسلمي

سخن در بررسي روايات هفت گانه اي است که علامه شرف الدين به عنوان نصوص امامت اميرالمومنين (ع) آورده است. از اين روايات با عنوان «روايات ولايت» ياد شد. روايت اول از ابن عباس و روايت دوم از عمران بن حصين مورد بررسي قرار گرفت . اکنون به روايت سوم مي رسيم:

صاحب «المراجعات» در اين باره چنين گفته است: «و كذلك حديث بريدة و لفظه في ص 356 من الجزء الخامس من مسند أحمد، قال: بعث رسول اللّه بعثين إلى اليمن، على أحدهما علي بن أبي طالب، و على الآخر خالد بن الوليد، فقال: إذا التقيتم فعلي على‌الناس و إن افترقتم فكل واحد منكما على جنده، قال: فلقينا بني زبيدة من أهل اليمن فاقتتلنا، فظهر المسلمون على المشركين، فقاتلنا المقاتلة و سبينا الذرية، فاصطفى علي امرأة من السبي لنفسه، قال بريدة: فكتب معي خالد إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يخبره بذلك، فلما أتيت النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دفعت الكتاب فقرئ عليه، فرأيت الغضب في وجهه، فقلت: يا رسول اللّه هذا مكان العائذ، بعثتني مع رجل و أمرتني أن اطيعه، ففعلت ما أرسلت به، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: لا تقع في علي فإنه مني، و أنا منه، و هو وليّكم بعدي، و إنه منّي و أنا منه،و هو وليّكم بعدي ... الخ.»: حضرت رسول (ص)‌ دو لشکر به سوي يمن گسيل داشت که بر يکي علي بن ابي طالب (ع) امير بود و بر ديگري خالد بن وليد. پس فرمود: هر گاه با هم برخورديد، علي (ع) بر مردم امير باشد و اگر از هم دور افتاديد، هر يک از شما بر لشکر خود امير باشد.

گفت: پس ما به بني زبيده از اهل يمن برخورديم و با هم جنگيديم و مسلمانان بر بت پرستان غالب شدند. پس با جنگجويان جنگيديم و زنان را اسير نموديم. علي (ع) زني را از اسيران براي خود برگزيد. بريده گفت: خالد بر دست من نامه اي به رسول خدا (ص)‌ نوشت و آن حضرت را به آن خبر داد. همين که به نزد حضرت پيغمبر (ص) آمدم، نامه را به وي دادم . پس آن را بر آن حضرت خواندند. غضب را در چهره مبارکش مشاهده نمودم. عرض کردم: يا رسول الله (ص)‌ پناه به تو آرم. مرا با مردي گسيل داشتي و امر فرمودي که فرمانش برم، پس به جاي آوردم آنچه من به آن فرستاده شدم.

حضرت رسول خدا (ص) فرمود: بدگويي علي مکن که او از من است و من از اويم. او ولي شماست بعد از من، و او از من است و من از اويم و او ولي شماست بعد از من .

اين روايت را پسر بريده از پدرش نقل کرده است. علامه شرف الدين مي فرمايد همين حديث را نسائي نيز در خصائص با کمي تفاوت در عبارت نقل کرده است. تعبير «من بعدي» که در روايت آمده است بيان گر اين مطلب است که حضرت اميرالمومنين (ع) علاوه بر ولايتي که از جهت امير بودن داشتند، داراي ولايت مستقل نيز بودند.

«و لفظه عند النسائي في ص 17 من خصائصه العلوية: «لا تبغضنّ يا بريدة لي عليا فإن عليّا منّي و أنا منه، و هو وليكم بعدي». و لفظه عند ابن جرير: قال بريدة: و إذا النبي قد احمرّ وجهه، فقال: «من كنت وليه فإن عليا وليه»، قال: فذهب الذي في نفسي عليه، فقلت: لا أذكره بسوء . و الطبراني قدأخرج هذا الحديث على وجه التفصيل، و قد جاء فيما رواه: إن بريدة لما قدم من اليمن و دخل المسجد وجد جماعة على باب حجرة النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فقاموا إليه يسلّمون عليه و يسألونه، فقالوا: ما وراءك؟ قال: خير، فتح اللّه على المسلمين، قالوا: ما أقدمك؟ قال: جارية أخذها علي من الخمس، فجئت لأخبر النبي بذلك، فقالوا: أخبره أخبره، يسقط عليا من عينه، و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يسمع كلامهم من وراء الباب، فخرج مغضبا فقال: «ما بال أقوام ينتقصون عليا؟ من أبغض عليا فقد أبغضني، و من فارق عليا فقد فارقني، إن عليا منّي، و أنا منه، خلق من طينتي، و أنا خلقت من طينة إبراهيم، و أنا أفضل من إبراهيم ذرية بعضها من بعض، و اللّه سميع عليم، يا بريدة أ ما علمت أن لعلي أكثر من الجارية التي أخذ. و أنه وليكم بعدي» و هذا الحديث مما لا ريب في صدوره، و طرقه إلى بريدة كثيرة، و هي معتبرة بأسرها».[1]

 

بررسي سندي روايت بريده

در بررسي اين روايت نکات ذيل مورد توجه است:

1. ابن کثير در «البدايه و النهايه» گفته است لفظ «بعدي» که در اين روايت آمده منکر است[2] . همان طور که گفته شد منکر به حديثي گفته مي شود که با روايت معتبري که ثقات نقل کرده اند و يا با اموري که اجماع مذهب است مخالف باشد. اينان نوعا تعبير «وليکم» در اين روايت و مانند آن را قبول مي کنند اما تعبير «من بعدي» را نمي پذيرند چون آن را به معناي پذيرش امامت حضرت اميرالمومنين (ع) مي دانند.

2. ابن کثير در نکته اي ديگر مي گويد: يکي از راويان حديث، اجله کندي است که شيعي است و چون چنين است متفردات او مقبول نيست. اينان مي گويند اگر راوي روايت شيعي باشد و مطلبي را که مربوط به فضايل و امامت اميرالمومنين (ع) بيان کند چون متهم است سخنش مورد قبول قرار نمي گيرد.

همان طور که گفته شد در اين باره در ميان اهل سنت چهار ديدگاه بيان شده است: اول اينکه مطلقا کلامش مردود است. دوم اگر راوي صادق باشد مطلقا کلامش مقبول است. سوم اينکه پذيرش سخنش در صورتي است که علاوه بر صداقت، داعي بر مذهبش نداشته باشد. چهارم علاوه بر شروط قبل، کلامش تقويت مذهبش را نيز نکند. در مورد اين چهار ديدگاه گفته شد کثير بلکه اکثر افراد (همان طور که نواوي نيز گفته است) ديدگاه سوم را پذيرفته و معتقدند همين که داعي بر مذهبش نباشد کلامش پذيرفته مي شود هر چند کلامش تقويت کننده مذهبش باشد.

ابومريم اعظمي در «الحجج الدامغات» همين سخنان ابن کثير را نقل کرده است. وي همچنين از مبارک فروي در شرح سنن ترمذي نقل کرده که چون روايت را مشتمل بر منکر دانسته آن را قبول نکرده است.[3]

ارزيابي

درباره اجله کندي (متوفي 145 هـ) اقوال مختلفي نقل شده است. ابن معين (که از بزرگان علم حديث است)، احمد بن عبدالله عجلي، احمد بن حنبل، يعقوب بن سفيان، ابن عدي وي را توقيق کرده اند. ابن عدي گفته است او شيعي صدوق است و من احاديث وي را که بررسي کردم و منکري در آنها نيافته ام[4] . در مقابل اين پنج نفر، ابوحاتم، نسائي، ابوداود، ابن سعد (صاحب طبقات)، جوزجاني و ابن حبان وي را تضعيف کرده اند.[5]

ابن حجر عسقلاني در «تقريب التهذيب» نظر نهايي خود را در مورد اجله کندي داده و گفته است «صدوق شيعي». اين سخن وي بعد از آن است که همه تضعيف هاي وي را ديده و نقل کرده است.[6] ابومريم اعظمي نيز گفته است «الاجله ضعف بسيط» يعني او داراي ضعف کوچکي است که به چشم نمي آيد.

اکنون طبق قاعده کلي، اگر راوي هم داراي مدح و هم قدح باشد و قدح هاي او مفسر نباشد، در صورت تعارض، مدح ها بر قدح ها مقدم است. اما اگر قدح ها مفسر باشد يعني جهت آنها بيان شده باشد مانند اينکه گفته باشند فرد متهم به کذب است يا حفظش دچار مشکل است، در اين صورت قدح ها مقدم است. قاعده ديگر اين است که در بحث بين المذهبي آنچه مانع گفت و گو مي باشد بکار گيري سخن شاذ از مذهب است اما اگر قولي باشد که عده اي قائل آن هستند در اين صورت احتجاج به آن پذيرفته شده است. تاييد اين مطلب اين که احمد محمد شاکر، مصحح مسند، همين حديث را صحيح و معتبر دانسته است.

در مورد اينکه اين حديث مشتمل بر منکر است نيز مي گوييم اين سخن قابل قبول نيست زيرا اين تعبير در روايات فراواني آمده است .

3. مرحوم شرف الدين در پاورقي روايت بريده را از ابن عباس نيز نقل کرده است. ناقل روايت متن پسر بريده است که از پدر نقل کرده است. «هذا ما أخرجه أحمد في ص 356 من طريق عبد اللّه بن بريدة عن أبيه. و أخرج- في ص 347 من الجزء 5 من مسنده- من طريق سعيد بن جبير عن ابن عباس عن بريدة، قال: غزوت مع علي اليمن، فرأيت منه جفوة، فلمّا قدمت على رسول اللّه ذكرت عليا فتنقصته، فرأيت وجه رسول اللّه يتغير، فقال: «يا بريدة أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم»، قلت: بلى يا رسول اللّه قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه ... الخ». و أخرجه الحاكم في ص 110 من الجزء 3 من المستدرك، و غير واحد من المحدّثين و هو كما تراه صريح في المطلوب، فإن تقديم قوله: «أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم»، قرينة على أن المراد بالمولى في هذا الحديث إنما هو الأولى كما لا يخفى».[7]

اين حديث به لحاظ سندي مشکلي ندارد و حتي ابومريم نيز که از ريز و درشت اشکالات رد نمي شود در باره آن چيزي نگفته است. اين حديث در کتاب مسند نيز آمده است.[8] رجال سند اين روايت از اين قرار است: فضل بن دکين از ابي غنيه از حسن (بصري) از سعيد بن جبير از ابن عباس. فضل بن دکين از کبار مشايخ بخاري است و از نظر اعتبار، در درجه اول است[9] . ابي غنيه که نام وي عبدالملک بن حمير است نيز ثقه است. حسن بصري و سعيد بن جبير را نيز ابن حجر موثق دانسته و با اين عبارت از آنها ياد کرده است: «ثقه فقيه فاضل مشهور». ابن عباس و بريده نيز که از صحابي هستند.

ممکن است گفته شود حسن بصري مدلس بوده و روايت نيز معنعن است و لذا روايت او معتبر نيست. اما اين مشکل قابل حل است زيرا اين روايت آن گونه که حاکم نيشابوري نقل کرده به جاي حسن بصري، حکم بن عبدالله نصري آمده است که فردي ثقه و غير مدلس است.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود .

 


[1] المراجعات، علامه شرف الدین، ص300- 303.
[2] البدایة و النهایة، ابن کثیر دمشقی، ج7، ص241.
[3] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص404- 405.
[4] الکامل فی الضعفاء، ‌ص429.
[5] میزان الاعتدال، ابوعبدالله ذهبی، ج1، ص78- 79 ؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج1، ص206- 207.
[6] تقریب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج1، ص37.
[7] المراجعات، علامه شرف الدین، ص302.
[8] المسند، احمد بن حنبل، ج16، ص475، ح22841.
[9] تقریب التقریب، ابن حجر عسقلانی، ج2، ص475.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo