< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حديث منزلت و دلالت آن بر امامت اميرالمؤمنين (ع)

خلاصه مباحث گذشته در مورد کتاب «المراجعات»

موضوع درس بررسي مباحث امامت بر اساس کتاب «المراجعات» است . اين کتاب از دو بخش تشکيل شده است:

1. حقانيت مذهب اهل البيت (ع) در مقابل چهار مذهب فقهي: شافعيه، مالکيه، حنبليه و حنفيه و دو مذهب کلامي اشعريه و ماتريديه

2. امامت عامه که مراد زعامت سياسي و خلافت است.

ايشان در بخش اول که از مراجعه اول تا بيستم مي باشد به تعدادي از آيات و روايات در اين باره استناد کرده که از معروف ترين آنها، حديث ثقلين، حديث سفينه نوح (ع)، حديث باب حطه و حديث امان بود. و نيز آياتي از قرآن بيان شد که برخي به صورت مفصل بحث شد از جمله آيه تطهير، آيه مودت في القربي و آيه صلوات و روايات آن.

بخش دوم کتاب از مراجعه بيستم شروع شده است. اولين حديث مورد استدلال بر امامت عامه، حديث يوم الانذار يا حديث بدء الدعوه بود که در ذيل آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» بيان شده است. روايت ديگر حديث فضايل ده گانه است که در آن مناقب ويژه اي براي اميرالمومنين (ع) آمده است و از مراجعه 25 تا 34 به آن پرداخته شده است. اين ده فضيلت از اين قرار است: فرماندهي امام علي (ع) در جنگ خيبر؛ روايت مربوط به ابلاغ سوره برائت؛ روايت «انت ولي في الدنيا و الاخره»؛ روايت «اول من آمن به من الناس بعد الخديجه»؛ حديث کساء؛ روايت مربوط به خوابيدن حضرت علي (ع) در جايگاه پيامبر اکرم (ص)؛ حديث منزلت؛ روايت «انت ولي کلي مومن»؛ روايت سد الابواب و حديث شريف غدير

در اين روايت آمده است عده اي بر ابن عباس وارد شده و خواستند که با وي خصوصي ملاقات داشته باشند. ابن عباس نيز به ميان آنان رفت. از اينکه ميان آنان چه گذشته چيزي نقل نشده است اما هر چه گفتند باعث خشم وي شد و در حال بازگشت در حالي که عبايش بر روي زمين کشيده مي شد گفت: اف و تف بر قومي که سخناني در باره مردي گفتند که براي او بيش از ده فضيلت ويژه است که ديگران ندارند .

مرحوم شرف الدين بر سه فضيلت اين روايت بيشتر تاکيد کرد و از آنها نتيجه گرفته است: روايت «انت ولي في الدنيا و الاخره»؛ حديث منزلت و حديث «انت ولي کل مومن بعدي».

در ادامه اين گفتمان، کلام مرحوم شرف الدين با شيخ الازهر، به حديث منزلت کشيده مي شود. در ابتدا درباره سند آن سخن به ميان آمد و شيخ سليم گفت که آمدي در سند آن تشکيک کرده است. مرحوم شرف الدين در جواب ادله گوناگوني ذکر مي کنند که حديث معتبر است. در مراجعه بعد شيخ سليم عذرخواهي کرده و مي پذيرد که آمدي در اين باره اشتباه کرده است، اما دو اشکال دلالي درباره روايت بيان مي کند: يکي اينکه حديث منزلت عموميت ندارد و لذا همه منزلت هاي هارون (ع) و حتي منزلت خلافت را در همه زمان ها براي علي (ع) اثبات کند. به تعبير ديگر وي مدعي است اين حديث نه دلالت بر همه منزلت ها و نه دلالت بر همه زمان ها دارد، بلکه مفاد حديث آن همان استخلاف آن هم در غزوه تبوک است. (قضيه حقيقيه نيست که عام باشد بلکه مربوط به مورد خاص است). ثانيا اگر حديث عموميت نيز داشته باشد به منزلت نبوت تخصيص خورده است و عام مخصص در بقيه موارد حجت نيست.

مرحوم شرف الدين در پاسخ اين دو اشکال مي فرمايد: اولا حديث عموميت دارد به دو دليل: لفظ انت مني، اسم جنس مضاف به معرفه است که از ادوات عموم به شمار مي آيد؛ ثانيا در روايت استثنا بکار رفته که از ادوات معروف و قوي عموميت است. ثالثا مورد مخصص نيست يعني اينگونه نيست که چون اين کلام در زمان غزوه تبوک بيان شده، مخصوص آن مورد بوده و در موارد ديگر عموميت ندارد زيرا طبق قاعده پذيرفته شده «العموم بعموم اللفظ لابخصوص المورد». رابعا اين حديث اختصاص به غزوه تبوک ندارد بلکه در موارد ديگري نيز بيان شده است که از اين قرار است: در زيارت اما سليم؛ در قضيه بنت حمزه؛ در مواخاه اولي و مواخاه ثاني؛ در جريان سد الابواب؛ و همچنين در روايت نبوي که بيان فرمود من و علي همانند فرقدين هستيم. فرقدين به دو ستاره اي گفته مي شود که نزديک قطب شمال بوده و به دو برادر معروف اند. من بسير النبويه ... کالفرقيدن

شيخ سليم در مراجعه بعدي درخواست مي کند تا مرحوم شرف الدين روايتي که نام برده را مفصلا بيان کند. مرحوم شرف الدين نيز در مراجعه بعدي اين موارد را بيان مي کند. مانند اينکه فرزندان آنها همانند هم نام گذاري مي شود . بعد 17 روايت از منابع از اهل سنت مي آورد که بيان گر اخوت اميرالمومنين (ع) با پيامبر اکرم (ص) است و در آنها قضيه مشابهت اميرالمومنين (ع) و هارون (ع) بيان شده است.

بحث ديگري که درباره حديث منزلت بيان شد بررسي چند اشکالي بود که بر آن گرفته شده است. از جمله اين اشکال تفتازاني و دهلوي بود که گفته بودند: استثنا در حديث منقطع است نه متصل تا عموم منزلت ها استفاده شود. در جواب گفته شد: اولا اصل در استثنا در نزد اصوليون و ادبا، متصل بودن آن است تا جايي که اگر امکان تقدير باشد تا متصل بودن استثنا حفظ شود اين کار را مي کنند مانند «لک عندي مائه درهم الا ثوبا» . ظاهر استتثا در اين کلام منقطع است اما گفته اند کلمه «قيمه» در تقدير گرفته مي شود تا استثنا متصل باشد. ثانيا: در برخي نقل هاي صحيح السند اين روايت عبارت اين گونه آمده است: «انت مني بمنزله هارون من بعدي الا النبوه» .

اشکال ديگر را عبدالجبار معتزلي بيان کرده و گفته است: آنجا که حضرت موسي (ع) به ميقات رفت و هارون (ع) را خليفه خود قرار داد و فرمود: «اخلفني في قومي»، امرش ارشادي است نه تاسيسي. سخن ايشان همانند تعبير ديگر ايشان است که فرمود: «و اصلح في قومي» به اين معنا که اگر اين سخن را نمي گفت باز اين وظيفه بر هارون (ع) لازم بود زيرا ايشان خودشان پيغمبر بودند.

جواب اين اشکال اين بود که اولا تا جايي که ممکن است معناي ظاهر کلام معتبر است مگر اينکه دليل بر خلاف بيايد. ثانيا درست است که هارون (ع) مقام نبوت را داشتند اما بنا بر قول مشهور ايشان مقام امامت نداشتند و بنابر قول ديگر که همه انبيا مقام امامت داشتند اما وقتي دو پيغمبر بودند اعمال آن تنها براي يکي بوده و اعمال ديگري نيازمند اذن ديگري است. حال اميرالمومنين (ع) در زمان پيامبر (ص) امام بودند اما اعمال آن به اذن از رسول اکرم (ص) بود.

اشکال ديگر بر حديث منزلت از ابومريم اعظمي است. في در کتاب «الحجج الدامغات في رد کتاب المراجعات» گفته است: چون هارون (ع) قبل از موسي (ع) از دنيا رفته است، اين مطلب قرينه بر آن است که منزلتي که در حديث بيان شده به بعد از پيامبر (ص) ربطي ندارد و انصراف به قبل از رحلت ايشان دارد. بنابراين اگر حديث دلالتي دارد بيان اثبات خلافت براي زمان حيات پيامبر و نيز مورد خاص و آن غزوه تبوک است.

در جواب اين اشکال گفته شد: اولا خود وي قاعده «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد» را پذيرفته تا جايي که گفته اين کلام شرف الدين که اهل سنت گفته اند لفظ خصوصيت دارد يک افترا است زيرا اهل سنت هيچ گاه قائل نبوده اند که مورد مخصص است. ثانيا مي گوييم آيا خود لفظ حديث عموميت دارد يا نه؟ پاسخ مثبت است زيرا اسم جنس مضاف به معرفه و نيز استثنا از ادوات مهم عموميت است. بنابراين لفظ عموميت دارد و مورد نيز مخصص نيست، اکنون سوال مي شود آيا رحلت هارون (ع) قبل از موسي (ع) مي تواند قرينه باشد که حديث خاص است؟ خير. مفاد حديث اين است که حضرت هارون (ع) در زمان رفتن موسي (ع) به ميقات و مادامي که زنده بودند اين مقام را داشتند. حال طبق حديث، اميرالمومنين (ع) اين مقام را داشتند. اگر حضرت هارون (ع)‌ بعد از موسي (ع) باقي مي بود اين مقام را داشتند. اميرالمومنين (ع) نيز اگر باشند اين مقام را داشتند. وقتي مورد مخصص نباشد همه موارد را مي گيرد و شامل مي شود. به تعبير ديگر فرق قضيه هارون (ع) و علي (ع) از جانب حکم نيست بلکه در تحقق خارجي آن حکم است. پس نارسايي از جانب حکم نيست که هارون (ع) بعد از موسي (ع) زنده نبودند بلکه از جانب مصداق است.

انشاءالله در جلسه آينده چند اشکال ديگر ابومريم را بيان و بحث مي کنيم .

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo