< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بررسی حديث فضايل عشره

بررسی دلالت حديث فضائل عشره

سخن درباره مدلول حديث فضائل عشره بود که مرحوم شرف الدين به عنوان يکی از نصوص امامت اميرالمومنين (ع) بيان نمودند. ايشان به چهار فراز از اين روايت استناد نمودند که دو مورد آن در جلسه گذشته بيان شد. يکی از آنها تعبير «أنت ولی فی الدنيا و الاخره»، و ديگری «انت منی بمنزله هارون من موسی» بود. در ادامه به بررسی فرازهای ديگر اين روايت و دلالت آنها می پردازيم.

 

دلالت عبارت: «إنه لا ينبغی أن أذهب إلّا و أنت خليفتی»

علامه شرف الدين می فرمايد: «و قد أوضح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم الأمر فجعله جليا بقوله: «إنه لا ينبغی أن أذهب إلّا و أنت خليفتی»، و هذا نصّ صريح فی كونه خليفته، بل نصّ جلی فی أنه لو ذهب و لم يستخلفه كان قد فعل ما لا ينبغی أن يفعل، و هذا ليس إلّا لأنه كان مأمورا من اللّه عزّ و جلّ باستخلافه، كما ثبت فی تفسير قوله تعالى: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ و من تدبّر قوله تعالى فی هذه الآية: فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ثم أمعن النظر فی قول النبی صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «إنه لا ينبغی أن أذهب إلّا و أنت خليفتی» وجدهما يرميان إلى غرض واحد كما لا يخفى»[1] : پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم خود، اين مطلب را آشکارا در همانجا روشن ساخت با اين جمله از فرمايشش که: «سزاوار نيست من بروم مگر اينکه تو خليفه من باشی». اين، نصّ صريح بر «خلافت» او است بلکه نصّ روشنی است بر اينکه اگر برود و او را خليفه خود نسازد کاری را که سزاوار نبوده انجام داده است. و اين نيست جز اينکه او از ناحيه خداوند، مأمور برقرار دادن وی به جای خود بوده است، چنانکه در تفسير اين آيه آمده است: «ای پيامبر! آنچه بر تو نازل شده برسان! و اگر انجام ندهی رسالت او را نرسانده ای». کسی که در اين جمله آيه: ﴿فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ﴾ (رسالتش را نرسانده ای) تدبُّر کند سپس در اين سخن پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم نيز دقّت نمايد که: «اِنَّهُ لا ينبَغی اَن اَذهَبَ اِلاّ وَ اَنتَ خَليفَتی» (سزاوار نيست من بروم جز اينکه تو خليفه من باشی) می يابد که هر دو يک هدف را تعقيب می کنند، چنانکه مخفی نيست.

نکته: کلمه نص مشترک لفظی است و دو کاربرد دارد: گاه به معنای دليل آشکار است، که در اين صورت در مقابل ظاهر است. کاربرد ديگر آن به معنای مطلق دليل لفظی اعم از ظاهر و صريح است. در اين صورت در مقابل دليل عقلی است.

مرحوم علامه می فرمايد: علاوه بر اينکه اين تعبير دلالت و صراحت بر امامت اميرالمومنين (ع) دارد، دلالت می کند که اين امر دستور الهی بوده و برای پيامبر (ص) واجب تعيينی بوده است، زيرا تعبير آن حضرت اين است که اگر فرد ديگری تعيين شود کار ناردستی انجام گرفته است. اين نيست مگر اينکه ايشان از طرف خداوند مامور به اين مساله بودند. اين همانند مطلبی است که در آيه تبليغ آمده است که اگر اين دستور عمل نشود، اصل رسالت زير سوال می رود. در اينجا پيامبر اکرم (ص) عملا به اين آيه عمل فرمودند.

 

دلالت فراز «أنت ولی كل مؤمن‌ بعدی»

در ادامه مرحوم شرف الدين می فرمايد: «و لا تنس قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فی هذا الحديث: «أنت ولی كل مؤمن‌ بعدی»، فإنه نصّ فی أنه ولی الأمر و واليه و القائم مقامه فيه، كما قال الكميت رحمه اللّه تعالى:

و نعم ولی الأمر بعد وليّه و منتجع التقوى و نعم المؤدب»[2] : و نبايد اين سخن پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم در اين حديث را فراموش کنيم که: «اَنتَ وَلِی کَلِّ مُؤمِنٍ بَعدی» (تو ولی تمام مؤمنان پس از من خواهی بود) که نصّ صريح است بر اينکه او «ولی امر» و «والی» آن و «قائم مقام پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم» می باشد. همان گونه که کميت می گويد: اميرالمومنين (ع) خوب ترين ولی بعد از پيامبر (ص) است؛ آن شخصيتی که مظهر و مجلای تقوای کامل و خوب ترين ادب کننده است.

 

استفاده از فرازهای ديگر روايت

فضايل دهگانه ای که در روايت آمده از جهت دلالت بر امامت اميرالمومنين (ع) دو گونه است: برخی از آنها دلالت مستقيم بر امامت دارند و برخی به صورت غير مستقيم دلالت دارند. مواردی که دلالت مستقيم دارند از اين قرارند:

1-فرمود: «إنه لاينبغی أن اذهب الا و انت خليفتی». در اينجا کلمه خليفه صريح در امامت اميرالمومنين (ع) است.

ممکن است گفته شود هر چند کلمه خليفه صريح در اين مطلب است اما قضيه اختصاص به غزوه تبوک دارد و نمی توان آن را به بعد از رحلت پيامبر (ص) تعميم داد. پاسخ اين است که اولا درست است که اين قضيه مربوط به تبوک است اما مقيد نشده است. به عبارت ديگر قضيه شرطيه يا وصفيه نيست بلکه قضيه حينيه است، يعنی درست است که در اين زمان سخن بيان شده است اما زمان قيد آن نيست. ثانيا اين قضيه دارای خصوصيتی بوده که پيامبر فرمودند يا من بايد بمانم يا شما. با رجوع به منابع اين ويژگی روشن می شود و آن اين بوده که طبق روايات، منافقين از شرکت در جنگ بهانه جويی کردند و در مدينه ماندند. آنان که فهميدند اميرالمومنين (ع) قرار است بماند شروع به شايعه پراکنی و لجن پراکنی کردند و جنگ روانی راه انداختند تا اميرالمومنين (ع) نيز نماند، زيرا می دانستند که وجود ايشان مانع از تحقق اهداف آنان است. اصل داستان تبوک نيز برای مبارزه با خطر خارجی از سوی روميان بود. خطری جدی که اسلام را تهديد می کرد. منافقين نيز مانده بودند تا با همان قدرت خارجی پيامبر را دور بزنند و با نبود آن حضرت،‌ مدينه را تصرف کرده و باعث سقوط پايگاه اسلام شوند. حال همين اين خطر به قوت بيشتر بعد از رحلت پيامبر اسلام (ص) وجود داشت و لذا طبق کلام پيامبر (ص) تنها اميرالمومنين (ع) می توانستند اين منصب را اداره کنند.

نکته: شکايت اميرالمومنين (ع)‌ به پيامبر (ص) در مورد ملامت منافقين از اين باب نبود که حضرت ناراحت شده بودند بلکه سرزنش ملامت کنندگان تاثيری در ايشان نداشت «و لاتأخذه فی الله لومة لائم». نبايد اين قضايا را تنها از جنبه ظاهری معنا کرد بلکه اين ها در حقيقت يک طرح ملکوتی و الهی است که از قبل طراحی شده است، تا حضرت اين سخنان را بيان کند و پيامبر اکرم (ص) اين جملات را بفرمايد تا در تاريخ ثبت شود .

2-فرمود: «أنت ولی کل مومن بعدی». پيامبر اکرم (ص) سه نوع ولايت داشتند که عبارت است از: ولايت محبت، ولايت نصرت و ولايت زعامت. اين تعبير به اطلاقش بيان گر آن است که اميرالمومنين (ع) نيز همين ولايت ها را دارند.

3-مورد ديگری که در روايت دلالت مستقيم دارد حديث غدير است.

4-حديث منزلت مورد ديگر است که از چند جهت دلالت بر امامت اميرالمومنين (ع) دارد: خلافت، افضليت، عصمت و واجب الاطاعه بودن. همه اين ويژگی ها را حضرت هارون (ع) داشتند و حديث منزلت همه آن ها را برای اميرالمومنين (ع) اثبات می کند.

مورادی که در روايت دلالت غير مستقيم بر امر امامت اميرالمومنين (ع) دارد از اين قرار است:

1- نزول آيه تطهير که دلالت بر عصمت و افضليت آن حضرت دارد و افضليت و عصمت شرط امامت است و آن حضرت اين شرط را داشتند.

2- آيه مباهله؛ اين آيه در اين جهت دو دلالت دارد: يکی دلالت بر افضليت اهل مباهله بر غير آنان دارد، زيرا پيامبر (ص) آنان را از ميان ديگران برگزيد، و ديگری دلالت بر افضليت اميرالمومنين (ع) بر اهل مباهله دارد، زيرا در مورد ايشان تعبير ﴿انفسنا﴾ آمده و اين تعبير دلالت می کند که آن حضرت بر همه موجودات غير از پيامبر اکرم (ص) برتری و فضيلت دارد .

3-تعبير «يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله». اين حديث در قضيه خيبر بيان شده است. ذيل حديث اطلاق دارد و بيان می دارد که خداوند و رسول ايشان، اميرالمومنين (ع) را به صورت مطلق دوست دارند. اين اطلاق نشان دهنده آن است که همه اعمال و رفتار ايشان محبوب خداوند و پيامبر است، و اين همان عصمت است. اگر اين محبت فی الجمله می بود در اين صورت ديگر اختصاصی به حضرت نداشت و فضيلتی به شمار نمی آمد زيرا همه مومنين از محبت فی الجمله برخوردار هستند. اين تعبير را وقتی پيامبر خدا (ص) بيان فرمودند همه می خواستند ببينند که او کيست. صدر روايت نيز بيان گر محبت ويژه ای است که منحصر در آن حضرت است.

همه اينها نقشه های حکيمانه وحيانی است تا شخصيت اميرالمومنين (ع) معرفی شود. حال که علی (ع) محبتش در اوج است و به صورت مطلق محبوب خداوند و رسول او است، اين مساله چيزی جز افضليت و عصمت نيست، و افضليت و عصمت نيز شرط امامت است و آن حضرت دارای آن بودند.

سوال و جواب

آيا اهل سنت نيز قبول دارند که امام بايد افضل بوده و دارای ويژگی عصمت باشد؟ تفتازانی در اين باره می گويد: «ذهب معظم أهل السنه و کثير من الفرق علی انّه يتعين للامامة أفضل أهل العصر، الاّ انه اذا کان فی نصبه هرج و هيجان فتن»[3] . وی خوب مطلب را فهميده است اما متاسفانه چون در يک قضيه واقع شده قرار گرفته آن را توجيه می کند و می گويد: مگر اينکه منجر به فتنه و هرج و مرج شود. برای اطلاع بيشتر در اين باره و دلالت افضليت و عصمت بر امامت به کتاب «امامت در بينش اسلامی»، فصل امامت و افضليت، و فصل عصمت مراجعه شود .

4-قضيه سد الابواب. در کتاب «المناقب»، خطيب خارزمی حديث احتجاج اميرالمومنين (ع) اين گونه نقل شده است: « قال أفيكم أحد يطهره كتاب الله غيري حتى سد النبي أبواب المهاجرين وفتح بابي إليه حتى قام إليه عماه : حمزة والعباس فقالا : يا رسول الله (ص) سددت أبوابنا وفتحت باب علي؟ فقال النبي (ص): ما انا فتحت بابه ولا سددت ابوابكم ، بل الله فتح بابه وسد أبوابكم ، قالوا لا» حضرت فرمود: کدام يک از شما است که کتاب خدا طهارت او را اثبات کرده است و چون چنين است پيامبر اکرم (ص) فرمود سدالابوب الا بابه.[4] آن حضرت چون دارای طهارت ويژه ای بوده اند همانند پيامبر احکامی که برای ديگران بود برای ايشان نبود و اين مساله گويای افضليت آن حضرت بر ديگران است.

5-تعبير ديگر آن است که فرمود «لايذهب بها الاّ رجل هو منّی و أنا منه». حضرت اين تعبير را در مورد اعلان آيات برائت بيان فرمود. اين تعبير گويای آن است که پيامبر (ص) و اميرالمومنين (ع) يک روح واحد در دو پيکر بودند. در روايت نيز آمده است که فرمود: ما نور واحد بوديم.

در جلسه آينده انشاء الله اشکالات سستی که ابومريم اعظمی در اين باره گفته است بيان و نقد می شود .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo