< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حديث يوم الدار

بررسی برخی اشکالات وارده بر حديث بدء الدعوه

سخن در بررسی اشکالات وارده بر حديث بدء الدعوه بود. عمده اين اشکالات توسط ابن تيميه در کتاب «منهاج السنه» آمده است. از جمله اين اشکالات اين بود که گفته بود طبق حديث بدء الدعوه، ملاک و معيار امامت و خلافت، ايمان است. لازمه اين ملاک آن اين است که ديگرانی نيز که از خاندان پيامبر و يا غير خاندان ايشان بعدا به آن حضرت ايمان آوردند، دارای مقام امامت باشند.

در پاسخ گفته شد اولا ساير خاندان پيامبر مورد نظر نيستند زيرا دليل داريم که امام و خليفه از خويشان پيامبر است. ثانيا در مورد خاندان پيامبر نيز ملاکِ دريافت اين مقام، ايمان و بيعت و سبقت به آن در همان جلسه انذار بوده است و لذا حتی اگر فرض کنيم در همان جلسه بعد از اعلام بيعت علی (ع)، فرد ديگری ايمان می آورد باز امام نبود، زيرا به اجماع فريقين امام در هر زمان يکی بيش نيست و وقتی علی (ع) به امامت تعيين شد، ديگر موضوع برای نفر ديگر منتفی شده است.

به بيان ديگر خلافت مطرح شده در اين حديث، منوط شده به اين که در آن جلسه بيعت با پيامبر صورت گيرد و لذا کسانی که قبل از اين جلسه ايمان آورده اند و يا بعد از آن ايمان می آورند، از مساله خلافت خارج هستند. از سوی ديگر با سبقت گرفتن اميرالمومنين (ع) به اين مقام، ديگری اين مقام برای ديگری ثابت نيست. جالب اين که در برخی نقل های حديث بدء الدعوه عبارت «أيکم يسبقنی» آمده است که همين مطلب را بيان می کند.

 

اشکال ديگر: آيا عمل پيامبر در اين جلسه ريسک نبود؟

در اشکال ديگری گفته شده آيا پيامبر اکرم (ص) احتمال نمی داد که چند نفر در آن جلسه با ايشان بيعت کنند و يا افرادی بيعت کنند که صلاحيت امامت و خلافت را نداشته باشند، چگونه ايشان با اينکه حکيم بودند چنين خطری کردند؟

پاسخ اين سوال روشن است و آن اينکه حضرت اطمينان داشتند که کسی جز اميرالمومنين (ع) در اين جلسه با ايشان بيعت نمی کنند. آن حضرت اگر احتمال ضعيفی می دادند که ديگران پيش قدم می شوند اين شيوه را پياده نمی کردند. چگونه می شود انبيای ديگر الهی از جريان خلافت اميرالمومنين (ع) مطلع باشند اما پيامبر اکرم (ص) مطلع نباشند! اين نحوه بيان، طرح و نقشه ای بود از سوی آن حضرت برای سه منظور:

    1. اعلان نبوت آن حضرت با نمايش معجزه به حاضرين؛

    2. شکل گيری مساله امامت در کنار توحيد و نبوت به عنوان يکی از اضلاع مهم اعتقادات. اين امر گويای اهميت امامت و خلافت در اسلام است؛

    3. نکته ديگر مساله اتمام حجت بود. قرآن می فرمايد: ﴿وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ﴾[1] . و نيز می فرمايد: ﴿لِئَلَّا يكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾.[2]

لذا گفته نشود کار پيامبر (ص) در دعوت خويشان به ايمان با اينکه می دانستند آنان ايمان نمی آورند لغو بوده است، زيرا آن حضرت اغراض حکيمانه ديگری از اين امر داشته اند .

 

اشکال ديگر: ناسازگاری حديث الدار با ايمان ابوطالب

گفته شده اين روايت با ايمان ابوطالب به پيامبر اکرم(ص) و آيين اسلام که شيعيان معتقدند، و با ياری و حمايت او از پيامبر(ص) -که مورد قبول ماست- منافات دارد، مضافا بر اينکه طبق روايات شيعه، ابوطالب قبل از آنکه علی(ع) به دنيا بيايد می‌دانست که خداوند، فرزندی به او عطا خواهد کرد که وصی پيامبر(ص) خواهد بود. براساس اين روايات لازم بود ابوطالب به پيامبر(ص) ياد آور شود که وصايت علی(ع) از قبل، مشخص و معلوم است، و نمی‌توان آن را به انتخاب افراد واگذار کرد.[3]

پاسخ

شيعيان که به ايمان ابوطالب به پيامبر اکرم(ص) اعتقاد دارند، همچنين معتقدند که وی برای آنکه بتواند از پيامبر(ص) حفاظت و حمايت کند، مصلحت نبود که ايمان خود را به ديگران اظهار کند. بنابراين، عدم اظهار ايمان از سوی او در آن جلسه با ايمان درونی وی به رسول اکرم(ص) منافات ندارد.

همچنين ممکن است پيامبراکرم(ص) که از فلسفه و راز تشکيل آن جلسه آگاهی کامل داشت، قبلاً با عموی بزرگوارش ابوطالب در اين باره گفتگو کرده باشد، و سکوت او در آن جلسه، آگاهانه و حکيمانه بوده است.

 

اشکال ديگر: معلوم نبودن رهبر امت اسلامی پس از پيامبر(ص)

هنگامی که پيامبر(ص)، اسلام را بر بنی‌کلاب عرضه کرد، آنان گفتند: « با توجه به اين شرط بيعت می‌کنيم که امر رهبری پس از تو در اختيار ما باشد.» پيامبر(ص) پاسخ داد: «اين امر در اختيارخداوند است، اگر بخواهد در بين ديگران قرار می‌دهد.» آنان بيعت نکردند و گفتند: «ما با شمشيرهای خود، تو را ياری نمی‌کنيم تا اينکه پس از تو ديگری بر ما حاکم شود.»

اين قصّه در جريان عرضه اسلام از سوی پيامبر(ص) بر عامربن طفيل در سال دهم هجری نيز تکرار شد. اين دو گزارش بيانگر آن است که امر رهبری امت پس از پيامبر(ص) معلوم و قطعی نبوده است، برخلاف «حديث الدار» که آن را قطعی و مخصوص علی(ع) می‌داند.[4]

پاسخ

اولاً: درستی دو نقل تاريخی مزبور معلوم نيست، و نمی‌توان آن را معارض مطلبی قرار داد که با سند معتبر گزارش شده است.

ثانياً: اين مطلب که امر امامت به اراده الهی وابسته است، و هر کس را که او برگزيند، واجد مقام امامت خواهد شد، با اين منافات ندارد که او حضرت علی(ع) را برای امامت برگزيده است. همچنين پيامبر اکرم(ص) در پاسخ بنی‌کلاب و بنی‌عامر، مشيت تعليقی خدای سبحان را بيان کرده است، ولی آنچه در يوم‌الدار واقع شد، مشيت تنجيزی خدای سبحان بود، و ميان اين دو مشيت تعارض وجود ندارد.

ثالثاً: احتمال دارد مقصود از مشيت الهی در پاسخ به بنی‌کلاب و بنی‌عامر مشيت تکوينی خداوند بوده است، نه مشيت تشريعی او؛ يعنی طبق مشيت تشريعی خداوند، اميرالمؤمنين(ع) به امامت برگزيده شده است، اما اينکه در آينده چه کسی عهده‌دار امر امامت خواهد شد، تابع مشيت تکوينی خداوند است که براساس اسباب و شرايط عادی محقق می‌شود.

 

نکته ای در اراده تکوينی و اراده تشريعی الهی

اراده و مشيت الهی دو گونه است: تکوينی و تشريعی. اراده تکوينی الهی از مجرای اسباب صورت می گيرد. گاه مشيت تشريعی الهی به امری تعلق دارد اما مشيت تکوينی ايشان نه، مثلا اکنون مشيت تشريعی الهی به امامت امام عصر (عج) تعلق گرفته است، اما مشيت تکوينی آن به جهت نبودن زمينه ها و اسباب که از جمله آنها آمادگی مردم است تعلق نگرفته است. و يا مشيت تشريعی الهی از همان ابتدا به امامت پيامبر اکرم (ص) تعلق گرفته بود، اما مشيت تکوينی آن 13 سال بعد رخ داد، زيرا اسباب اين امر فراهم نبود.

در روايتی آمده است فتح بن يزيد جرجانی از امام کاظم (ع) سوال کرد: آيا سامری که از گِل گوساله درست کرد به مشيت خداوند بود؟ حضرت پاسخ داد: آری. دوباره سوال کرد آيا عيسی (ع) که از گِل پرنده درست می کرد و در آن دميد و زنده شد آن نيز به مشيت خداوند بود؟ حضرت فرمود: آری. فتح تعجب کرد و گفت: چگونه می شود اين هر دو فعل به مشيت الهی بوده باشد؟ حضرت فرمود: «وَيْحَكَ يَا فَتْحُ إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَيْنِ وَ مَشِيَّتَيْنِ إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ يَنْهَى وَ هُوَ يَشَاءُ وَ يَأْمُرُ وَ هُوَ لَا يَشَاءُ أَ وَ مَا رَأَيْتَ أَنَّهُ نَهَى آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ عَنْ أَنْ يَأْكُلَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ هُوَ شَاءَ ذَلِكَ وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ لَمْ يَأْكُلَا وَ لَوْ أَكَلَا لَغَلَبَتْ مَشِيَّتُهُمَا مَشِيَّةَ اللَّهِ وَ أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ بِذَبْحِ ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ ع وَ شَاءَ أَنْ لَا يَذْبَحَهُ وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ أَنْ لَا يَذْبَحَهُ لَغَلَبَتْ مَشِيَّةُ إِبْرَاهِيمَ مَشِيَّةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[5] : واى بر تو يا رحمت بر تو باد اى فتح بدرستى كه خدا را دو اراده و دو مشيت است يكى اراده حتمى كه بمعنى محتوم است يعنى محكم ساخته و واجب گردانيده و بآن حكم فرموده و ديگرى اراده عزمى و مراد از آن اين است كه اراده فرمود كه مكلف افعال خويش را باختيار خود بجا آورد نه بجبر و باين اراده گاهى نهى و منع از چيزى می فرمايد و حال آنكه می خواهد كه بعمل آيد و بچيزى امر ميفرمايد و نمی خواهد كه بعمل آيد آيا نديدى و ندانستى كه آن جناب آدم و زن او را نهى فرمود كه از آن درخت معهود بخورند و خدا آن را خواسته بود و اگر نمی خواست نمی خوردند و اگر می خوردند مشيت و خواست ايشان بر خواست خداى تعالى غالب شده بود و ابراهيم را بسر بريدن فرزندش اسماعيل عليهما السلام امر فرمود و می خواست كه او را سر نبرد و اگر نمی خواست كه او را سر نبرد خواست ابراهيم بر خواست خداى عز و جل غالب گرديده بود.

انشاء الله در جلسه آينده اشکال ديگری از ابن تيميه مطرح می شود که گفته است بر اساس علم آمار، اگر حديث را راستی آزمايی کنيم، دچار مشکل می شود، زيرا در اين اين روايت آمده که از خاندان پيامبر چهل نفر دعوت شده اند در حالی که خاندان ايشان در آن زمان به سختی به بيست نفر می رسد . بررسی و پاسخ اين اشکال در جلسه آينده بيان می شود .

 


[3] الامامه و النص، فیصل نور، ج1، ص404.
[4] الإمامة و النص، فیصل نور، ج1، ص401و402.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo