< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 19 کتاب «المراجعات»

بررسی مراجعه نوزدهم و روايت يوم الدار

بحث کتاب المراجعات به اين مساله رسيد که شيخ سليم درخواست کرد تا از منابع اهل سنت يک دليل صحيح و صريح بر امامت حضرت اميرالمومنين (ع) اقامه شود. مرحوم شرف الدين برای اين منظور حديث يوم الدار (که با نام حديث بدء الدعوه نيز از آن ياد می شود) را ذکر کردند.

اجمالا اين روايت بيان می دارد که وقتی آيه شريفه ﴿وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين[1] نازل شد، پيامبر اکرم (ص) از اميرالمومنين (ع) خواستند تا عشيره نزديک ايشان را دعوت کند. آن حضرت سی يا چهل نفر را دعوت کردند که البته در مورد تعداد مدعوين، اين احتمال وجود دارد که مراد از عدد آنها، بيان کثرت افراد باشد خصوصا اينکه در برخی نقل ها تعبيری آمده که به اين مطلب اشاره دارد. پيامبر اکرم (ص) دستور دادند آبگوشتی پخته و ظرف شيری تهيه شود. آن گاه خود غذا را می کشيدند و ميهمانان ده نفر ده نفر خوردند و در انتها همه غذا و شير در ظرف خود باقی ماند. اين مساله به عنوان يکی از معجزات آن حضرت نيز نقل شده است. بعد از صرف غذا ابولهب اجازه سخن گفتن به پيامبر را نداد و گفت: عجب سحری کرد و مجلس به هم خورد و آنان رفتند. حضرت دوباره آنان را دعوت کرد و آن روز نيز همين واقعه رخ داد و حضرت نتوانستند چيزی بگويند. در روز سوم بعد از صرف غذا حضرت پيش‌دستی کردند و فرمودند:

«ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند! من جوانی را در عرب سراغ ندارم که برای قوم و قبيله اش برتر از آنچه من برای شما آورده ام، برای آنها آورده باشد؛ من خير دنيا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند مرا فرمان داده که شما را به سوی آن دعوت کنم.» آن حضرت سپس فرمود: «کداميک از شما حاضر است در اين راه با من همکاری کند و پشتيبانم گردد تا برادر، وصی و خليفه من در ميان شما باشد؟». همه از او روی برتافتند به جز علی (ع) - با اينکه از همه کم سنّ و سال تر بود- که به پاخاست و گفت: «من ای پيامبر خدا! در اين کار، پشتيبان تو خواهم بود». پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم دست بر دوشش گذاشت و فرمود: «اين، برادر، وصی و خليفه من در ميان شما است، سخن او را بشنويد و اطاعتش کنيد!».

افراد با خنده از جای خود بلند شده، به ابوطالب می گفتند: به تو امر کرد که سخن فرزندت را بشنوی و اطاعتش نمائی!!

ابن تيميه در کتاب «منهاج السنه» در نقد همين روايت يوم الدار که علامه حلی در «منهاج الکرامه» به آن استدلال کرده است، بشدت انتقاد کرده و آن را از جهت سند و دلالت رد کرده است. پيروان وی نيز که برای وی خيلی اهميت قائل هستند و معمولا چيزی بيش از ابن تيميه ندارند همين اشکالات را آورده اند. (يکی از کارهای مخرب ابن تيميه آن است که تا توانسته به انکار فضائل اميرالمومنين(ع) پرداخته، و در مقابل خلفا و حتی امثال معاويه را بر آن حضرت ترجيح داده است. اين مساله ناصبی بودن وی را بسيار محتمل می کند).

 

برای بررسی اين مساله بايد سند و دلالت روايت يوم الدار را بر اساس موازين اهل سنت مورد بررسی قرار دهيم و ببينيم آيا رجال اين حديث قوت لازم را دارند يا نه، و اگر دارای اين قوت نباشد آيا اين روايت دارای کثرت طرق هست تا باعث حسن بودن آن شود يا نه؟ (روايت صحيح و روايت حسن هر دو معتبر بوده و از جهت عملی فرقی با هم نمی کنند، مگر اينکه در حالت تعارض قرار گيرند که در اين صورت حديث صحيح مقدم است).

در کتب روايی در شان نزول آيه انذار اقربين سه دسته روايت آمده است:

1. دسته اول همين روايت يوم الدار است .

2. در برخی روايت آمده است که بعد از نزول اين آيه، پيامبر اکرم (ص)‌ بر روی بلندی رفته و با صدای بلند فرياد زدند: «يا صباحا يا صباحا». (اهل مکه اين شعار را وقتی می دادند که خطر مهمی در پيش بوده و گروهی برای غارت آنها می آمدند). مردم با شنيدن اين سخن سريع جمع شدند، آن گاه پيامبر خدا (ص)‌ اول از مردم تصديق خواست: ايّهاالنّاس! تا كنون مرا در ميان خود چگونه شناخته‌ايد؟ همه گفتند: امين و راستگو. فرمود: اگر الآن من شما را انذار كنم و به شما اعلام خطر كنم كه در پشت اين كوهها دشمن با لشكر جرّار آمده است و مى‌خواهد بر سر شما بريزد، سخن مرا باور مى‌كنيد يا نه؟ گفتند: البته. تا اين گواهى را گرفت فرمود: «انّى نَذيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٍ شديدٍ» پس به شما اعلام خطر كنم كه اين راهى كه شما مى‌رويد دنبالش عذاب شديد الهى است در دنيا و آخرت.

3. مرحوم علامه طباطبايی نقل ديگری را آورده که در صحاح و خصوصا صحيحين آمده است. در آن نقل آمده است که پيامبر اکرم (ص) خويشاوندان خود را فرا خواند و يکی يکی نام آنها را برد و سپس انذار کرد، حتی آمده است که همسران خود مانند عايشه و دختر خود حضرت زهرا (س) ‌را نام می برد و انذار می کند.

در مورد اين نقل اجمالا چند نکته قابل توجه است: اول اينکه در اين روايت از قريش سخن به ميان آمده که از عشيره پيامبر بودند در حالی که همان طور که آيه بيان می دارد عشيره نزديک مورد نظر بوده است که همان بنی هاشم هستند. ديگر اينکه در اين نقل از عايشه به عنوان همسر پيامبر ياد می شود در حالی که ازدواج آن حضرت با عايشه بعدها اتفاق افتاده است. ثالثا در اين نقل حضرت زهرا(س) مورد خطاب قرار گرفته است در حالی که ايشان هنوز در مکه متولد نشده اند و يا لااقل خيلی کوچک بودند.

اين نقل اخير نشان می دهد که خوب بودن سند يک روايت دليل بر اعتبار کامل آن نيست بلکه صحت سند شرط لازم است نه شرط کافی، بايد روايت از چند دلالت نيز مورد قبول باشد .

 

اشکال ابومريم اعظمی بر مرحوم علامه

وی در نقد مراجعه نوزدهم گفته است: «قوله فی الفقرة الاولی من هذه المراجعة (20): «إنّ من احاط علما بسيرة النبی (ص) فی تأسيس دولة الاسلام... يجد عليا وزير رسول الله فی أمره... الی آخر کلامه»، باطل مردود؛ منبعه من العصبية‌ و التحکم المحض، العاری عن الدليل، فأين علی من ابی بکر الصديق (رضی الله عنه) صاحب رسول الله (ص) و خليفة اذا غاب فی حياته و بعد موته رغم أنف المبطلين. و کان ابوبکر الصديق بحضرتة ‌النبی (ص) يفتی، و يأمر و ينهی، و تقضی و يخطب... و کان النبی (ص) فی مشاورته لأهل العلم و الفقه و الرأی من أصحابه يقدم فی المشورة أبابکر و عمر، مثل قصّه اساری بدر و غير ذلک، و کان ابوبکر يسهر عنده عامة‌ الليل يحدثه فی العلم و الدين و مصالح المسلمين (اخرجه الامام احمد، 1/26 و 34، و الترمذی، 1/153-154) و فی سفر الهجرة‌ لم يصحب غير ابی بکر و يوم بدر لم يبق معه فی العريش غيره...».[2]

اعظمی می گويد: اين سخن مرحوم شرف الدين که گفته است هر کس سيره پيامبر اکرم (ص) را مطالعه کند می يابد که علی (ع) وزير و همراه و کمک کار او بوده است، نادرست و از عصبيت برخواسته است. اميرالمومنين (ع) کجا و ابوبکر کجا که خليفه پيامبر در زمان حيات و وفات ايشان بود؛ ابوبکر کسی بود که در زمان پيامبر فتوا و حکم می داد و قضاوت می کرد. پيامبر (ص) وقتی قصد مشورت می داشت ابوبکر و عمر را بر ديگران ترجيح می دادند. ابوبکر شبها به نزد پيامبر می رفت و علوم را از آن حضرت فرا می گرفت. او کسی است که پيامبر اکرم (ص) در سفر هجرت وی را برگزيد و با خود برد .

 

ارزيابی

در پاسخ کلام اعظمی به مسائل سلبی نمی پردازيم هر چند جواب آنها نيز موجود است بلکه مساله را متوجه جواب های ايجابی می کنيم. مرحوم علامه در کلام خويش فرمودند: علی (ع)‌ وزير پيامبر و وارث علم او و صفاتی از اين قبيل است، و اعظمی اين مطلب را بدون دليل می داند. اکنون بيان می کنيم که ادعای مرحوم علامه دارای دليل بوده و دلايل آن از اين قرار است:

1. اما ان عليا (ع) کان وزير رسول الله (ص)‌ و ظهيرة علی عدوه، فيدل عليه حديث المنزله الذی لاريب فی صحته عنه الفريقين، حتی أنّ ابن تيمية – و هو معروف موضعه تجاه فضائل اميرالمؤمنين (ع) – قال: «ان هذا الحديث ثبت فی الصحيحين بلاريب و غيرهما».[3] فهذا الحديث صريح فی ان منزله علی (ع) ‌عند النبی(ص) هی منزلة هارون عند موسی (عليهما السلام) و هارون (ع) کان وزير موسی (ع)‌ و ظهيره بنص الکتاب المجيد: ﴿وَ اجْعَلْ لی‌ وَزيراً مِنْ أَهْلی‌. هارُونَ أَخی‌. اشْدُدْ بِهِ أَزْری... قالَ قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى‌﴾.[4]

2. و أما انه (ع) کان عيبة‌ علمه و وارث حکمه فيدل عليه حديث الثقلين الذی لاريب فی صحته، اذ جعل النبی (ص) عترته و أهل بيته عدل القرآن الکريم، و علی (ع)‌ من خواص أهل البيت النبی (ص)، بل أفضلهم و أعظمهم. أذعن بذلک جماعة من علماء أهل السنة منهم ابن حجر المکی حيث قال: «و فی أحاديث الحث علی التمسک بأهل البيت اشارة الی عدم انقطاع متأهل منهم للتمسک به الی يوم القيامة، کما کان الکتاب العزيز کذلک، و لهذا کانوا أمانا لأهل الارض کما يأتی و يشهد لذلک الخبر السابق: فی کل خلف من امتی عدول من أهل بيتی ينفون عن هذا الدين تحريف الضالّين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين». ثم احق من يتمسک به منهم امامهم و عالمهم علی ابن ابی طالب – کرم الله وجهه- لما قدمناه من مزيد علمه و دقائق مستنبطاته، و من ثم قال ابوبکر: علی عتره رسول الله (ص) ای الذين حث علی التمسک بهم، فخصّه لما قلنا، و کذلک خصّه بما مرّ يوم غدير خم».[5] و يشهد علی ذلک قوله (ص)‌: «علی مع القرآن و القرآن مع علی، لن يتفرقا حتی يرد علی الحوض». رواه الحاکم فی المستدرک و صححه، و وافقه الذهبی فی ذلک.[6]

و يدل عليه قوله (ع): «والله انی لأخوه و وليه و ابن عمه و وارث علمه، فمن أحقّ به منّی». رواه الحاکم فی المستدرک علی الصحيحين[7] و سکت عنه الذهبی. و روی الحاکم أيضا باسناده عن أبی اسحاق قال: سألت قُثم بن العباس کيف ورث علی رسول الله (ص) ‌دونکم؟ قال: لأنه کان اولنا به لحوقا و أشدنا به لزوقا.[8] ثم نقل الحاکم باسناده عن اسماعيل بن اسحاق القاضی انه قال فی تفسير قول قُثم: انما يرث الوارث بالنسب أو بالولاء و لا خلاف بين أهل العلم ان ابن العم لايرث مع العم، فقد ظهر بهذا الاجماع انّ عليا ورث العلم من النبی (ص) دونهم.

و يدل عليه أيضا قوله (ص): «أنا مدينة العلم و علی بابها فمن أراد المدينة فليأت الباب». رواه الحاکم فی المستدرک و قال: هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه، و ابوالصلت ثقة‌ مأمون، ثم نقل قول يحيی بن معين فی وثاقته و صدقه[9] ، و رواه أيضا عن محمد بن جعفر الفيدی و ذکر توثيق ابن معين اياه.[10]

و قد قام بتحقيق جامع حول الصحة سند هذا الحديث الحافظ احمد بن محمد بن الصديق العماری الحسينی، فی کتاب «فتح الملک العلی بصحة حديث باب مدينة‌ العلم علی»


[2] الحجج الدامغات، ج1، ص331-332.
[3] منهاج السنة، ج7، ص177.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo