< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 17 المراجعات

اشکال ابومريم اعظمی

ابومريم اعظمی که کتابی در نقد «المراجعات» با نام «الحجج الدامغات» دارد، در نقدی بر مرحوم شرف الدين که نام صد نفر از رجال شيعی را برده و گفته بود عالمان اهل سنت به کلام آنها استناد کرده اند، سه اشکال را می گويد:

1. اول اينکه اين سخن به اطلاقش پذيرفته شده نيست بلکه همان طور که ذهبی گفته است سخن گروهی از رجال شيعه معتبر است که گرفتار بدعت کبری نباشند. [1]

ذهبی در شرح حال ابان ابن تغلب گفته است: ممکن است به من گفته شود شما چگونه افرادی که اهل بدعت هستند را ثقه می دانيد در حالی که ثقه کسی است که اهل صدق و ضبط باشد؟ جواب اين است که بدعت دو گونه است: بدعت صغری و بدعت کبری. بدعت صغری بر کسانی اطلاق می شود که شيعه و يا شيعه غالی باشند. اين دو گونه در تابعين و تابعين تابعين فراوان بوده اند اما همه اينها اهل ورع و ديانت بودند. اگر قرار باشد سخن اين افراد کنار گذشته شود بخشی از آثار نبوی از دست می رود و اين مفسده ای آشکار است.

اما بدعت کبری آن است که فرد رفض کامل داشته باشد. لفظ در لغت به معنای رد و طرد است و از نظر سياسی رافضه به کسانی اطلاق می شود که تن به قدرت حاکمه نداده اند.[2] رفض کامل به اين معنا است که اين افراد از همان ابتدا که مساله خلافت شکل گرفته، موضع رد نسبت به خلفا داشته اند، و در رفض خود غلو دارند به اين معنا که خلفا را مذمت کرده و عقيده خود را آشکارا بيان می کنند. اينان ابوبکر و عمر را مورد مذمت قرار داده و عيب جويی می کنند و دعوت به اين کار نيز می کنند. اين را بدعت کبری گويند. کسانی که گرفتار اين نوع بدعت باشند، کلامشان قابل احتجاج نيست.

ذهبی در ادامه می گويد: از اين دسته دوم کسانی که صادق باشند به ذهنم نمی آيد. اين گروه قابل اعتماد نبوده و کذب و تقيه و نفاقشان آشکار است. شيعه غالی در زمان گذشته ويژگی داشتند که با ويژگی غاليان زمان ما فرق می کند. اين فرق باعث شده که کلام غاليان گذشته مورد پذيرش باشد اما سخنان غاليان دوران ما پذيرفته شده نيست. در ميان سلف کسانی بودند که شيعه بودند و عثمان و طلحه و معاويه و کسانی که با حضرت علی (ع) جنگ کرده بودند را لعن و مذمت می کردند، با اين حال اين افراد قابل اعتماد بودند، تعداد آنها نيز زياد بود. اما در زمان ما شيعه غالی فرق کرده است، اينان کسانی هستند که صحابی نام برده را کافر می دانند و از شيخين نيز تبری می جويند، اينان گمراه هستند و کلامشان قابل اعتماد نيست . وی سپس می گويد اما ابان بن تغلب گرفتار بدعت کبری نبود، او هرگز متعرض شيخين نشده است بلکه معتقد بود که علی بن ابيطالب (ع) بر آنها افضل است.[3]

2. ابومريم اعظمی سپس سخن ابن تيميه و چند نفر ديگر از مشايخ اهل سنت را نقل می کند که گفته اند در ميان اهل بدعت ميان خوارج و رافضه فرق است. از خوارج می توان نقل حديث کرد اما از رافضه خصوصا گروه دوم نه . وی در توجيه اين مطلب گفته است زيرا عقيده خوارج اين بوده که دروغ گويی کفر است و کفر باعث خلود در آتش است. اما شيعيان چنين عقيده ای نداشته و لذا گرفتار کذب و دروغ می شوند.

دو منش در برخورد با عقيده

در مورد برخورد با عقيده دو منش وجود دارد: گاهی عقيده ای شکل گرفته و درست شده است و فرد تلاش می کند برای آن تئوری درست کند، و دوم اينکه انسان به عقل و راه های معرفت رجوع کرده و هر چه از آنها بدست آورد می پذيرد. از جمله انتقادهای که بر بخاری شده اين است که شما چگونه سخن عمران بن حطان خارجی که در مدح ابن ملجم شعر گفته را نقل می کنيد اما حديث ائمه اهل بيت (ع) را نقل نمی کنيد؟ بلاخره علی ابن ابيطالب (ع) خليفه پيامبر بوده و قائل او خليفه پيامبر را کشته است!

3. ابومريم مقداری جلوتر آمده می گويد: حرف از اين ها که گفتيم بالاتر است زيرا خود ائمه اهل بيت (ع) نيز شيعه را کاذب دانسته اند. از جمله در رجال کشی آمده است که امام صادق (ع) فرمود: «لوقام قائمنا بدأ بکذابی الشيعة فقتلهم» وقتی امام عصر (عج) ظهورکند کذابين شيعه را مجازات می کند.[4] همچنين در روايت ديگری از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى آيَةً فِی الْمُنَافِقِينَ إِلَّا وَ هِی فِيمَنْ يَنْتَحِلُ التَّشَيُّعَ».[5] در کتاب «کافی» نيز مشابه همين روايات آمده است. [6]

نکته:

اين شبهات نشان می دهد که مخالفين نخوابيده و فقط سخن تکراری نقل نمی کنند بلکه تلاش کرده و شبهات تازه و جديد را مطرح می کند. اکنون سوال اين است که ما چه مقدار در اين زمينه هوشيار هستيم و چه مقدار تلاش و کوشش می کنيم؟

پاسخ

در اشکال مستشکل سه مطلب آمده است که بايد مورد بررسی قرار گيرد: اول استناد به کلام ذهبی است؛ دوم کلام ابن تيميه و تحليل آن که منشا کذب خوارج چيست، و سوم بيان چند روايت از منابع شيعه.

1. در مورد استناد به کلام ذهبی اين نکته قابل توجه است که ذهبی در جای ديگر سخنی دارد که خلافت سخن وی در اينجا است و نشان می دهد که تفکيکی که در اين جا نموده است تصنعی است. وی در «ميزان الاعتدال» درباره فردی شيعی بنام اسماعيل بن خليفه با کنيه ابو اسرائيل، می گويد: «و إسماعيل بن أبي إسحاق خليفة. ضعفوه، وقد كان شيعيا بغيضا من الغلاة الذين يكفرون عثمان رضي الله عنه»[7] . وی شيعه ای بود که خيلی بغض داشته است و از کسانی بوده که در ميان سلف عثمان را تکفير می کرد. اين سخن ذهبی در حالی است که در قسمت قبل گفته بود در ميان سلف، غاليان، عثمان را تکفير نمی کردند.

در جای ديگری در باره جعفر بن سليمان(م 187 ه ق) می گويد: «اخرج العقيلی باسناده الی السهل بن ابی خدويه قال: قلت لجعفر بن سليمان بلغنی انک تشتم ابابکر و عمر فقال اما الشتم فلا و لکن البغض ما شئت»: سهل می گويد به جعفر بن سليمان گفتم: به من رسيده که ابابکر را لعن و دشنام می دهی! گفت: شتم نمی کنم اما نسبت به آنها هر چقدر بخواهی بغض دارم. ذهبی می گويد: وی از علمای زاهدين بوده است و برای او رمز «م ع و» را قرار می دهد به اين معنا که وی از رجال مسلم بوده و اصحاب سنن اربعه نيز از وی حديث نقل کرده اند.

اين کلام ذهبی نيز در حالی است که وی گفته بود رجال شيعی سلف نسبت به شيخين برائت نداشتند. اين مطلب نشان می دهد که در سلف نيز اين افراد بوده اند.

نکته ديگر اينکه ذهبی گفته بود: غاليان گذشته عثمان و معاويه و ديگران را نقد می کردند اما تکفير نمی کردند، اما چون غاليان امروز تکفير می کنند کلامشان قابل پذيرش نيست. از ايشان سوال می کنيم مگر خوارج، عثمان و معاويه و علی (ع) را تکفير نمی کردند؟ اگر تکفير قدح است و اگر تفکير مانع از پذيرش سخن راوی است، در مورد اينان نيز بايد قدح و مانع باشد.

2. ابومريم گفته بود طبق کلام ابن تيميه، اعتقاد خوارج در مورد دروغ، مانع از دروغ گويی آنان شده است. اين سخن نادرست است زيرا اولا: اين اعتقاد وقتی بازدارنده از کذب است که پيش فرض ما اين باشد که ميان علم و عمل ملازمه است و حال آنکه چنين ملازمه ای آن گاه است که عصمت در کار باشد، زيرا احتمال اينکه فرد خلاف عقيده خود عمل هميشه باقی است؛ ثانيا: مخلد در نار کسی است که به صورت کافر مرده است اما اگر فرد گناهی داشته و سپس توبه کرده است مخلد نيست. اساسا درب توبه همان طور که بر فاسقان باز است بر کافران نيز باز است و آنان به شرط بازگشت می توانند مورد مغفرت قرار گيرند. علاوه بر اينکه آيا شما همين سخن را در مورد معتزله می زنيد زيرا آنان هر چند گناه کبيره را موجب کفر نمی دانند اما در پيامد گناه کبيره با خوارج يکسانند؟ آنان می گويند کسی که با گناه کبيره از دنيا برود حتما گرفتار دوزخ است و مخلد در آن می باشد.


[1] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص225 - 239.
[2] ر.ک: الملل و النحل، آیت الله سبحانی.
[5] رجال کشی، ص535.
[6] الکافی، مرحوم کلینی، ج8، ‌ ص239.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo