< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه مودت و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

بررسی دو روايت از ابن عباس درباره آيه مودت

در جلسه قبل درباره روايت مشهور ابن عباس که مستند ديدگاه رايج اهل سنت درباره آيه مودت است نکاتی بيان و گفته شد اين روايت موقوفه بوده و دارای ملاحظات جدی و غير قابل مسامحه است. بحث ما در اين باره به اينجا رسيد که در مقابل اين روايت، روايت ديگری از ابن عباس داريم که مرفوعه است و بيان می دارد وقتی آيه مودت نازل شد از پيامبر اکرم (ص) سوال شد مقصود از کسانی که مودت آنها واجب است کيست ؟ آن حضرت فرمود: علی بن ابيطالب، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام).

هر دو روايت در منابع اهل سنت آمده و روايت دوم در منابع شيعه نيز آمده است مضافا بر اينکه روايات عديده ای در منابع فريقين مويد روايت دوم هستند. حاصل آن که روايت دوم سه ويژگی دارد که روايت اول ندارد:

    1. مرفوعه است يعنی کلام پيامبر در آن نقل شده است بر خلاف روايت اول که موقوفه است و سخن ابن عباس نقل شده است؛

    2. اشکالات دلالی که بر روايت اول وارد شده بر اين روايت وارد نيست؛

    3. مويدات فراوانی روايت دوم را تاييد می کند که عبارتند از: 7 روايت مويد در منابع اهل سنت و حدود 20 روايت مويد در منابع شيعه.

 

رد مناقاشات وارد شده بر روايت دوم

اين روايت را اهل سنت از جهت سند مورد مناقشه قرار داده اند که در ادامه به بررسی و نقد آن می پردازيم:

1. ابن تيميه با شدت با اين روايت برخورد کرده و گفته است: «أَنَّ هَذَا الْحَدِيثَ كَذِبٌ مَوْضُوعٌ بِاتِّفَاقِ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِالْحَدِيثِ، وَهُمُ الْمَرْجُوعُ إِلَيْهِمْ فِی هَذَا. وَهَذَا لَا يُوجَدُ فِی شَيْءٍ مِنْ كُتُبِ الْحَدِيثِ الَّتِی يَرْجِعُ إِلَيْهَا»[1] وی دو ادعا دارد: يکی اينکه به اتفاق اهل حديث اين حديث دروغ و جعلی است؛ ديگر اينکه در کتب حديثی مرجع نيامده است.

اما هر دو ادعای وی نادرست است. در مورد ادعای اول، دليلی اقامه نکرده و صرفا ادعا نموده است و وقتی به سخن عالمان اهل سنت در اين باره مراجعه کنيم می بينيم که کلام خود وی کذب است. به عنوان نمونه محمد بن طلحه شافعی که در قرن هفتم و يک قرن قبل از ابن تيميه می زيسته درباره حديث می گويد: «و أما كونهم ذوی القربى فقد صرح نقلة الاخبار المقبولة و أوضح حملة الآثار المنقولة فی مسانيد ما صححوه و أساليب ما أوضحوه عن سعيد بن جبير عن ابن عباس (رض) لما نزل قوله تعالى: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى﴾‌. قالوا يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم) من هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم قال (صلى اللّه عليه و آله و سلم): «علی و فاطمة و ابناؤهما». و من جملة من نقل ذلك الإمامان الثعلبی و الواحدی و كل واحد منهما رفعه بسنده، و كذا رواه الثعلبی».[2]

ادعای دوم ابن تيميه نيز که می گويد اين حديث در کتب مرجع نيامده نادرست است. چند نمونه از منابعی که اين حديث را نقل کرده اند از اين قرار است:

الف) احمد بن حنبل که از ائمه مذاهب اربعه اهل سنت و از محدثان بزرگ اهل سنت است اين حديث را در کتاب مناقب خويش نقل کرده است.

     طبرانی (360هـ) اين حديث را در «معجم الکبير» خود نقل کرده است.

متاسفانه ابن تيميه از کسانی است که وقتی به فضائل اهل بيت (ع) می رسد زبانش الکن شده و تلاش فراوانی می کند تا آن را نپذيرد. وی حتی بدين خاطر برخی از واضحات و مسلمات را انکار کرده در حالی که هيچ عالمی پيدا نشده که آن سخن را بگويد مانند مساله افضليت اميرالمومنين (ع) بر معاويه که وی معاويه را افضل دانسته است. اساسا خميره فکر داعش و تکفيری ها همين افکار ابن تيميه است.

2. برخی مانند سيوطی سند روايت دوم ابن عباس را مورد مناقشه قرار داده و آن را ضعيف دانسته اند اما وجه ضعف آن را بيان نکرده است. شوکانی و آلوسی نيز عينا سخن سيوطی را نقل کرده اند. ابن کثير دمشقی وجه اين ضعف را بيان کرده می گويد: وجه ضعف آن به جهت حسين اشقر است که شيعی غالی است.

ابن حجر عسقلانی نيز که از بزرگان علم حديث و رجال است در چهار کتاب خود در اين باره مطالبی گفته است: وی در کتاب «فتح الباری» که شرح صحيح بخاری است می گويد: «وَإِسْنَادُهُ وَاهٍ فِيهِ ضَعِيفٌ وَرَافِضِی»[3] استناد اين حديث سست است زيرا در آن يک نفر رافضی غالی وجود دارد. وی در حاشيه کشاف می گويد: «حسين ضعيف ساقط».[4] وی در «تقريب التهذيب» گفته است: «الحسين ابن الحسن الأشقر الفزاری الكوفی صدوق يهم ويغلو فی التشيع»[5] . ابن حجر در «تهذيب التهذيب»[6] می گويد: «روا عنه کبار الائمه الاعلام کأحمد بن حنبل و ابن معين و الفلاس و ابن سعد و غيرهم». در ادامه می گويد: «وأورد عن أحمد بن محمد بن هانئ قال. قلت: لأبی عبد الله يعنی بن حنبل تحدث عن حسين الأشقر قال لم يكن عندی ممن يكذب وذكر عنه التشيع فقال له العباس بن عبد العظيم أنه يحدث فی أبی بكر وعمر وقلت أنا يا أبا عبد الله أنه صنف بابا فی معائبهما فقال ليس هذا بأهل أن يحدث عنه». هانی می گويد به احمد بن حنبل در حالی که در جمعی قرار داشت گفتم تو از حسين اشقر حديث نقل می کنی؟ گفت: نزد من او کاذب نيست. کسی گفت او شيعی است. عباس بن عبد العظيم گفت او درباره ابوبکر و عمر حديث نقل کرده است. ديگری گفت او بابی درباره معايب آنها در کتاب خود باز کرده است . احمد بن حنبل گفت اگر چنين است شايسته نيست که از او حديث نقل شود.

ابن حجر در ادامه سخن جوزانی را نقل می کند که گفته است: «غال من الشامين للخيره»: او غالی است و غلو او در اين است که نيکان را شماتت می کند. «قال بن الجنيد سمعت بن معين ذكر الأشقر فقال كان من الشيعة الغالية قلت فكيف حديثه قال لا بأس به قلت صدوق قال نعم كتبت عنه» ابن معين درباره حسين اشقر گفت او شيعی غالی است. از وی سوال شد حديث او چگونه است؟ گفت: مانعی ندارد او صدوق است .

روی هم رفته معلوم می شود که عيوبی که درباره حسين اشقر گرفته شده همه مربوط به مذهب اوست و همان طور که گفته شد طبق موازين اهل سنت و شيعه، مذهب در اعتبار حديث دخالتی ندارد و قدحی برای راوی به شمار نمی رود. آنچه مهم است صادق بودن راوی است و همان طور که نقل شد ابن حجر و ديگران حسين اشقر را صدوق دانسته اند که نشان می دهد صدق کلام او را قبول داشته اند. ابن حجر مکی نيز بعد از نقد روايت گفت: «وَفِی سَنَده شيعی غال لكنه صَدُوق»[7]

بله آنجا که عقيده فرد متهم است اگر مطلبی را نقل کند که به عقيده او مربوط می شود ممکن است آن راوی مورد اتهام قرار گيرد اما در حديث مورد نظر ما، حسين اشقر مطلبی را گفته است که به مساله غلوی که به وی نسبت داده شده ارتباطی ندارد و لذا اصلا جايی برای اتهام باقی نمی ماند .

نکته ديگر در مورد اين روايت و حسين اشقر آن است مضمون اين روايت که محبت اهل بيت باشد در روايات فريقين به صورت گسترده بيان شده است و امری نيست که نزد اهل سنت پذيرش اش سخت باشد. تمام عالمان اهل سنت حتی ابن تيميه اعتراف به پذيرش محبت اهل بيت دارند اما سخن در اين است که آيا اين حديث مصداق آيه مودت را بيان می کند يا نه؟

3. ابن کثير دمشقی بعد از نقل اين حديث می گويد: «فيه ابهام و ضعف». مساله ضعف آن مربوط به حسين اشقر است که گفته شد چنين نيست. وجه ابهام آن نيز عبارتی است که در برخی سندهای حديث آمده است و آن عبارت «حدثنا رجل سماه» است. دو نکته می تواند اين ابهام را رفع کند: اول اينکه در برخی سند های ديگر اين حديث آمده است که حسين اشقر از حرب بن حسن التهان است که موثق است اين حديث را نقل کرده است و لذا معلوم می شود آن فرد حسين تهان است.[8] ديگر اينکه اين حديث با همين مضمون در احاديث ديگر نقل شده است که موثق هستند و لذا می توان به اين حديث اعتماد کرد. بنابراين اين نکته بگونه ای نيست که حديث را از اعتبار ساقط کند .

4. ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری» گفته است: «وَإِسْنَادُهُ وَاهٍ فِيهِ ضَعِيفٌ وَرَافِضِی»[9] . منظور وی از رافضی حسين اشقر است که بيان شد که حديث وی اعتبار دارد . درباره کلمه ضعيف دو احتمال بيان شده است: يکی اينکه مراد همان حسن اشقر است و واو در عبارت، تفسيری است. احتمال ديگر اين است که مراد قيس بن ربيع باشد که در سلسله سند حديث آمده است. اما وی توثيق شده است.

آيت الله ميلانی در اين باره می فرمايد: «أمّا كلامه فی « فتح الباری » فيمكن أن يكون ناظراً إلى « الأشقر » فقط ، بأنْ يكون وصفه بالرفض وضعفه من أجل ذلك ، ويمكن أن يكون مراده من « ضعيف » غير الأشقر الذی وصفه بالرفض ... وهذا هو الأظهر ، ومراده ـ على الظاهر ـ هو « قيس بن الربيع » الذی زعم غيره ضعفه ، فلنترجم له :قيس بن ربيع وهو : قيس بن الربيع الأسدی ، أبو محمّد الكوفی: من رجال : أبی داود ، والترمذی ، وابن ماجة.

روى عنه جماعة كبيرة من الأئمّة فی الصحاح وغيرها ، كسفيان الثوری ، وشعبة بن الحجّاج ، وعبد الرزاق بن همام ، وأبی نعيم الفضل بن دكين ، وأبی داود الطيالسی ، ومعاذ بن معاذ ، وغيرهم »[10] ايشان سپس کلمات برخی از بزرگان اهل سنت را در توثيق قيس بن ربيع بيان می کند.

نتيجه بحث با توجه به آنچه گفته شد اين است که روايت دوم ابن عباس طبق موازين رجالی اهل سنت معتبر است و ضعفی ندارد.

نکته: گاه اموری مانع شده و اجازه نمی دهد حقيقت به درستی ديده شود. آنچه باعث شده اين حديث و احاديث با همين مضمون توسط عالمان اهل سنت کنار گذاشته شود و حديث اول ابن عباس با توجه به ضعف های جدی دلالی آن پذيرفته شود نقل آن در کتاب صحيح بخاری است.

 

بررسی مويدات روايت دوم ابن عباس

بعد از اينکه بيان شد حديث دوم ابن عباس از جهت سندی مشکلی ندارد به بررسی مويداتی که برای اين حديث وجود دارد می پردازيم. ابن حجر مکی در «الصواعق المحرقه»[11] ، 7 روايت را به عنوان مويد اين روايت می آورد که از اين قرار است :

    1. خطبه امام مجتبی (ع) : «وَأخرج الْبَزَّار وَالطَّبَرَانِی عَن الْحسن رَضِی الله عَنهُ من طرق بَعْضهَا حسان أَنه خطب خطْبَة من جُمْلَتهَا...» از نظر ابن حجر طرق اين حديث معتبر است.

    2. روايت اميرالمومنين (ع) : «و روى أَبُو الشَّيْخ وَغَيره عَن عَلی كرم الله وَجهه فِينَا آل حم آيَة لَا يحفظ مودتنا إِلَى كل مُؤمن ثمَّ قَرَأَ ﴿قل لَا أَسأَلكُم عَلَيْهِ أجرا إِلَّا الْمَوَدَّة فِی الْقُرْبَى﴾».

    3. روايت امام زين العابدين (ع): «وَ أخرج الطَّبَرَانِی عَن زين العابدين أَنه لما جِيءَ بِهِ أَسِيرًا عقب مقتل أَبِيه الْحُسَيْن رَضِی الله عَنْهُمَا وأقيم على درج دمشق ...»

    4. اسلام آوردن اعرابی

    5. روايت ابن عباس درباره انصار که آنان گفتند پيامبر به ما خدمت های فراوانی کرده است، ما نيز اموالمان را در اختيار ايشان قرار دهيم. آن حضرت فرمود به اموال شما نيازی ندارم و آيه نازل شد.

    6. روايت ابوامامه باهلی

    7. رويت مِقسم از ابن عباس درباره جريان بيان افتخارات انصار.

در جلسه آينده انشاء الله به بررسی مويدات احاديث شيعه درباره اين حديث می پردازيم. با بررسی اين مويدات روشن می شود که اين روايت متواتر خواهد بود و بر خبر واحدی که در صحيح بخاری از ابن عباس آمده تقدم خواهد داشت.

 


[8] میزان الاعتدال، ذهبی، ج1، ص84.
[11] الصواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ج2، ص487-491.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo