< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه تطهير و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

عصمت و مساله تبعيض

موضوع بحث پاسخ اين سوال بود که آيا اعطای عصمت به اهل بيت (ع) بر خلاف عدالت الهی است يا نه؟ گفته شد که اين سوال تنها متوجه مساله عصمت نبوده بلکه درباره همه تفاوت هايی که در نظام عالم وجود دارد مطرح است.

حاصل پاسخ به اين سوال اين شد که نه تنها اين تفاوت ها بر خلاف عدل تکوينی الهی نيست بلکه خود مظهر و تبلور عدالت تکوينی الهی است، و اگر اينگونه نمی بود و همه موجودات يکسان می بودند، عدالت الهی تحقق نيافته بود.

در بيان اين استدلال گفته شد: موجوداتی که مشاهده می کنيم با همه تفاوت هايی که دارند از نظر عقلی امکان ذاتی و وقوعی برای موجود شدن را داشته اند و اگر اين امکان و قابليت در آنها وجود نمی داشت هرگز موجود نمی شدند. بنابراين همه اين موجودات از نظر تکوينی اين فرصت را داشته اند که در نظام عالم خودنمايی کنند. خدای متعال نيز در مقام ايجاد، جودش عام و رحمتش واسع است و هيچ گونه بخلی در او راه ندارد. اين ويژگی الهی اقتضاء می کند که به همه آن موجودات امکانی وجود و فعليت ببخشد. حال اگر او اين کار را نمی کرد مساله دو صورت پيدا می کرد: يا اصلا عالمی را خلق نمی کرد و يا تنها وجود را به برخی از اين موجودات اعطا می نمود. صورت اول بر خلاف کمال مطلق الهی است. او چون کمال مطلق و غنی مطلق است به هر آنچه امکان داشته باشد فيض می بخشد. صورت دوم نيز باطل است زيرا اگر تنها فيض خويش را به موجودات برتر می رساند و فرصت را از موجودات پايين تر می گرفت و به تعبيری فرصت سوزی می کرد، هزينه سنگينی می داشت و آن بی عدالتی بود.

ممکن است گفته شود: چه مانعی می داشت که خداوند موجوداتی که دارای امکان کمتری هستند را نيز به درجات بالا می آورند و به مقدار موجودات برتر بهره مند می ساخت. اما اين وجه صحيح نيست و مستلزم تناقض است زيرا لازم می آمد موجودی که در پايين قرار دارد در همان حال، در مرتبه بالاتر نيز قرار داشته باشد. اين مانند آن است که گفته شود چه مانعی دارد عدد سه در عين اينکه سه است پنج باشد. در حالی که عدد سه اگر سه است ديگر پنج نيست و اگر پنج شود ديگر سه نيست.

اگر گفته شود: برای رفع اين مشکل می گوييم که خدای متعال همه موجودات را در درجات بالا خلق می نمود. اما اين صورت نيز صحيح نيست زيرا باز همان سوال اول مطرح می شود که اگر او غنی مطلق است چرا درجات پايين را که امکان تحقق دارند بی پاسخ گذاشته است. مانند اينکه گفته شود چه مانعی دارد که عدد سه، پنج شود. اگر آن عدد پنج باشد ديگر عدد سه نمی باشد. حال خود عدد سه نيز امکان تحقق دارد چرا افاضه وجود به عدد سه نشود.

برای روشن شدن مطلب اين مثال را می زنيم: افرادی به تناسب توانايی خود ظرف هايی را تهيه کرده و برای دريافت غذا درب خانه انسان بخشنده ای می روند. اگر آن او با اينکه می تواند به همه آن ها غذا دهد، اما تنها ظرف های بزرگ تر را پر کند و ظرف های کوچک تر را رها کند چه می شود؟ روشن است که اين کار بر خلاف جود و عدالت اوست.

بلبل به باغ و جغد به ويرانه تاخته است

هر کس به قدر همت خود خانه ساخته است‌

 

غرض الهی از خلقت انسان با وجود انسان های بی دين

سوال: برخی از انسان ها اهل تقوا نشده و در نهايت گرفتار عذاب اخروی می شوند. آيا خلقت اين افراد با غرض الهی از خلقت منافاتی ندارد؟

پاسخ آن است که انسان ها بر اساس اختيار خود حرکت می کنند و لذا برخی اهل تقوا و صالح و برخی فاسق می شوند. انسان های فاسق گرفتار عذاب می شوند اما در نهايت کسانی که در جهنم هميشه می مانند کم هستند و اکثريت به بهشت می روند. در حقيقت عذاب الهی يک استحمام طولانی مدت است که باعث زدودن آلودگی ها از افراد می شود. البته بايد توجه داشت که هر چقدر هم اين زمان طولانی باشد اما نسبت به حضور در بهشت که ابدی است، چيزی به شمار نمی آيد.

کسانی که لا اله الا الله در جانشان نفوذ کرده باشد بالاخره اهل نجات می شوند اما اگر روی اين حقيقت را غش گرفته باشد ابتدا در اثر عذاب آتش، خالص می شوند و آن گاه وارد بهشت می شوند. آری کسانی که به هيچ وجه خداوند در دل آنها جايگاهی ندارد که تعداد آنها کم است هميشه در آتش می مانند.

شهيد مطهری در کتاب «عدل الهی»، در فصلی با عنوان «عمل خير غير مسلمان»، اين بحث را به خوبی بيان کرده است. ايشان در آنجا اين کلام ابن سينا را نقل می کند که می گويد:

«مردم همانطورى كه از لحاظ سلامت جسم و همچنين از لحاظ زيبايى جسم به سه دسته تقسيم مى‌گردند: از لحاظ جسمى يك عده در كمال سلامت جسم و يا در كمال زيبايى اندامند، و يك‌ عده در نهايت زشتى و يا بيمار تنى هستند. هر يك از اين دو گروه در اقليّتند. گروهى كه اكثريت را تشكيل مى‌دهند مردمى هستند كه از لحاظ سلامت و مرض، و همچنين از لحاظ زيبايى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص الخلقه‌ها دچار نقص و بيمارى دائم مى‌باشند، نه زيباى زيبا هستند و نه زشت زشت.

از لحاظ روحى و معنوى نيز مردم همين طورند، يك عده شيفته حقيقتند و يك عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطين و اكثريّت هستند كه نه مانند گروه اول شيفته و عاشق حقيقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقيقت. اينان مردمى هستند كه به حقيقت نرسيده‌اند ولى اگر حقيقت به ايشان ارائه گردد از پذيرش آن سرباز نمى‌زنند»[1]

 

سه جلوه کثرت گرايی

اين مساله به بحث کثرت گرايی و پلوراليسم دينی نيز مربوط است. کثرت گرايی سه جلوه دارد:

1. کثرت گرايی در مورد حق و باطل؛

در مورد اين جلوه ديدگاه ما اين است که حتی يک درصد سخن کثرت گرايان در اين باره صحيح نيست. دين حق در هر زمان تنها يکی بيش نيست و آن دين اسلام و فرقه شيعه اثنی عشری است. (بله دين مسيحيت و يهوديت در دوران و عصر خود دين حق بوده اند اما اکنون منسوخ شده و دين حق تنها دين اسلام است). اميرالمومنين (ع)‌ فرمود: «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل‌».[2]

2. کثرت گرايی در حيات اجتماعی؛

به لحاظ اجتماعی اسلام همزيستی مسالمت آميزی با اديان دارد و در اين زمينه هيچ دينی مانند اسلام نيست. در اين دين حقوق غير مسلمانان کاملا رعايت شده است البته به شرط آنکه آنان به حقوق شهروندی عمل کنند. اکنون در ايران اسلامی اقليت های مذهبی در مجلس شورای اسلامی نماينده دارند و همان طور که يک نماينده مسلمان شيعه يک رای دارد، آنان نيز يک رای دارند. بله کسانی که اهل فتنه گری باشند حساب شان جدا است که البته در اين صورت ديگر فرقی بين مسلمان و غير مسلمان نيست.

3. کثرت گرايی در مساله نجات.

در مورد مساله نجات ديدگاه ما با کثرت گرايان خيلی نزديک می شود. در اين بخش کثرت گرايی را بر اساس ضابطه خودمان می پذيريم و اهل نجات را وسيع می دانيم.

 

نکته ای در مورد شيوه شهيد مطهری

ايشان در بيان مباحث ابتدا مساله شناسی می کند و متناسب با نوع مساله شيوه بحث خود را از اينکه عقلی يا نقلی باشد پيش می گيرد. ايشان در مباحث کلامی ابتدا آيات و روايات را مورد بررسی اجتهادی قرار می دهد آن گاه مباحث عقلی و فلسفی را مطرح می کند .

 

عدل تکوينی، عدل تشريعی و عدل جزايی

آنچه بيان شد در باره عدل تکوينی الهی بود و روشن شد که تفاوت ها هيچ گونه منافاتی با اين عدل ندارد. اکنون نوبت به عدل تشريعی و عدل جزايی الهی می رسد. مقتضای عدل تشريعی اين است که متناسب با توانمندی های وجودی موجودات، تکاليف بر عهده آنها قرار داده شود يعنی کسانی که از عقل بيشتری برخوردار هستند، تکليف سنگين تری نسبت به ديگران دارند.

مرحوم آيت الله تبريزی می فرمود: گاه مشاهده می کنم که کارگری بعد از انجام کار خود نانی خريده و به منزل می برد تا در کنار زن و بچه خود بدون دغدغه بخورد. من به آنها غبطه می خورم زيرا اولا بار مسئوليت ما خيلی سنگين است؛ ثانيا وقتی ما به خانه هم می رويم باز کار ما ادامه دارد.

آقای رسولتی محلاتی که مسئول مالی دفتر امام راحل و مقام معظم رهبری هستند می گفت: در سخن گيری در وجوهات هر دو مانند هم هستند. مقام معظم رهبری اصلا از وجوهات استفاده نمی کند و لذا در زندگی خود کم می آورد و گاه مقروض می شود. در کشور ما رهبر اينگونه است اما در آمريکا فردی رئيس جمهور شده که يکی از پولدارترين افراد آنجا است. اين دو اصلا قابله مقايسه با هم نيستند.

اين گونه زندگی کردن بدان خاطر است که مسئوليت رهبر سنگين است. «امير المؤمنين(ع) در دوران خلافت به خانه شخصى در بصره به نام علاء بن زياد حارثى وارد شد. پس از يك سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش عاصم بن زياد شكايت كرد كه زهدگرا شده است، زن و زندگى را رها كرده و جامه درشت پوشيده و منحصراً به عبادت و رياضت پرداخته است. امير المؤمنين دستور داد او را احضار كردند.

همينكه با آن قيافه زاهدانه ظاهر شد، به تندى به او فرمود: «يا عدىّ نفسه! اى ستمگرك بر خود! اين چه كارى است كه مى‌كنى؟ چرا بر خود جفا مى‌كنى؟ آيا گمان كردى خداوند كه نعمتهاى پاكيزه دنيا را خلق كرده است آنها را بر تو حرام نموده است و اگر از آنها استفاده كنى از تو مؤاخذه خواهد كرد كه چرا نعمت حلال مرا خوردى؟ تو كوچكتر از آن هستى». عاصم كه اين عتابها را شنيد جواب بسيار روشنى داشت. او خود على (عليه السّلام) را كه جلو چشمش بود مى‌ديد كه دو تكّه لباس بيشتر تنش نيست، يكى را روى دوش انداخته و يكى را به كمرش بسته است. غذاى على را هم مى‌دانست كه نان جو خشك است. تعجّب كرد كه از على چنين سخنانى را دارد مى‌شنود. تعجّب كرد كه على اوّل زاهد، او را به واسطه زهدش ملامت مى‌كند. لهذا گفت: يا امير المؤمنين! خودت هم كه همين طورى. من به تو اقتدا كردم. لباس تو كه از من ژنده‌تر است، غذاى تو از من بدتر است. امير المؤمنين به او فرمود: اشتباه كردى.

آنچه تو در من مى‌بينى رهبانيّت و تحريم حلال خدا نيست. من رهبرم، من امامم، من زعيم جامعه‌ام. رهبران و زعما تكليف جداگانه دارند. فرمود: «إنّ اللّه فرض على ائمّة المسلمين أن يقدّروا انفسهم بضعفة النّاس كى لا يتبيّغ بالفقير فقره[3]

خداوند براى كسى كه مى‌خواهد مردم را رهبرى كند وظيفه خاصّى قرار داده است. تو از افراد عادى هستى.»

 

اشکال بر دلالت آيه تطهير بر عصمت

اشکال شده که آيه تطهير چند خصوصيت دارد که حتی اگر بپذيريم که اراده در آن اراده تکوينی است باز مدعای شيعه را ثابت نمی کند. شيعيان معتقدند که اهل بيت (ع) از ابتدای خلقتشان با ويژگی عصمت همراه بوده اند. اما آيه تطهير يا نسبت به اين مساله ساکت است و يا بر خلاف آن دلالت دارد. دليل آن دو امر است:

1. کلمه ﴿يريد﴾ در آيه مضارع بوده و شامل زمان گذشته نمی شود و لذا لااقل نسبت به آن ساکت است. بنابراين نمی تواند مدعای شما را ثابت کند.

2. کلمه ﴿يذهب﴾ و ﴿يطهر﴾ اين معنا را می رساند که اهل بيت(ع) از ابتدا معصوم نبودند و خدای متعال اين صفت را در آنها ايجاد کرده است. اين مانند آن است که به کسی گفته شود: دستت را تطهير کن. معنای اين سخن آن است که دست آن فرد قبل از آن طاهر نبوده است.

درباره اين اشکال سوال تامل کنيد تا در جلسه آينده انشاءالله پاسخ داده شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo