< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه تطهير و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

بررسی سه سوال مهم درباره عصمت

درباره صفت عصمت سه سوال مطرح است که به بررسی و نقد آنها می پردازيم:

1. سوال اول که در جلسه گذشته بيان شد اين بود که آيا عصمتِ موهبتی برای صاحب آن فضيلتی به شمار می آيد و مايه برتری او بر ديگران است يا نه؟ گفته شد با توجه به اينکه عصمت از جنس کمال وجودی است، هر جا که اين کمال يا کمال ديگری تحقق داشته باشد، برای دارنده آن نشانه کمال است. امکان ندارد که صفتی از جنس کمال باشد اما برای دارنده آن کمال به شمار نيايد. در اين مساله نيز فرقی نمی کند آن کمال به او عطا شده باشد يا خود کسب کرده باشد .

2. آيا عصمتِ موهبتی با اختيار معصوم سازگار است يا نه؟

در اينجا دو مطلب مطرح است: اول اينکه آيا عصمت خود امری اختياری است يا نه؟ ديگر اينکه آيا فعل معصوم اختياری است يا نه؟ درباره مطلب اول، فرض ما اين است که عصمت امری موهبتی است که از ابتدای خلقت به معصومين عطا شده است. درباره مطلب دوم سوال اين است که آيا اين صفتی که معصوم کسب نکرده و اعطای الهی است، با اختيار او که به معنای اراده انجام و ترک است سازگار است يا نه؟ برای اين سوال دو پاسخ نقضی و حلی وجود دارد که از اين قرار است:

 

الف) پاسخ نقضی

پاسخ نقضی آن اين بود که اگر عصمت اين ويژگی و لازمه را داشته باشد به اين معنا است که هر جا محقق شود با اختيار قابل جمع نيست و لذا ديگر فرقی بين موهبتی و غير موهبتی بودن عصمت نيست. تنها فرق آنها اين است که فردی که عصمت را کسب کرده، قبل از عصمت مختار بوده و با آمدن عصمت اختيار از او زايل شده است، اما در عصمت موهبتی، فرد از ابتدا (علی فرض مستشکل) بی اختيار بوده است. روشن است که اين مساله صحيح نيست. (در پاسخ نقضی، مساله حل نمی شود بلکه دايره اشکال توسعه می يابد به گونه ای که طرف مقابل نيز بايد برای حل آن چاره های بينديشد)‌.

اشکال:

آيا قاعده معروف «الاضطرار بالاختيار لاينافی الاختيار» فارق عصمت موهبتی و اکتسابی نيست به گونه ای که گفته شود طبق اين قاعده کسی که با اختيار خود عصمت را کسب کرده و اکنون با آمدن عصمت اختيار از او برداشته شده کما کان مکلف است زيرا اين اضطرار محصول خود او است اما کسی که از ابتدا عصمت را دارا بوده،‌ چون خود نقشی در آن نداشته است ديگر تکليفی ندارد.

اين قاعده در مباحث فقهی و فلسفی و کلامی مورد استفاده قرار گرفته است. در فقه گفته می شود کسی که به سوء اختيار خود کاری کند که انجام يا ترک فعلی برای او جبری شود، اين امر عذری برای او به شمار نيامده و کما کان تکليف او باقی است و در نتيجه به جهت ترک طاعت و فعل معصيت مواخذه می شود. در فلسفه و کلام نيز گفته می شود وقتی فرد مراحل تصور و تصديق و شوق را طی کرد و اراده کاری را نمود، آن کار واجب الوصول و قطعی خواهد بود. «الشی ما لم يجب لم يوجد». حال آيا اين وجوب نافی اختيار او نيست؟ در پاسخ می گويند خير اين گونه نيست زيرا اين قطعيت از خود اختيار حاصل شده است. اشکال آن جايی است که قطعيت قبل از اراده صورت گرفته باشد.

حال در ما نحن فيه می گوييم کسی که از اول عصمت داشته اين قاعده در باره او جاری نيست و لذا چنين فردی تکليفی ندارد اما انسانی که بعدا به صفت عصمت رسيده است تکليف کما کان برای او باقی است. از اين اشکال نتيجه گرفته اند که اولا: جواب نقضی شما وارد نيست؛ ثانيا: عصمتِ از ابتدا محال است و لذا نبايد گفت که معصومين از ابتدا عصمت داشته اند بلکه بايد گفت که آنان اين صفت را بعدا کسب کرده اند.

پاسخ:

اين قاعده در بحث ما جاری نيست و مساله تخصصا از آن خارج است. در توضيح دو نکته را بيان می کنيم:

1. ابتدا ببينيم فرق عصمت اکتسابی و عصمت موهبتی چيست؟ آيا يکی اعطای الهی و ديگری توسط خود فرد ايجاد شده است؟ روشن است که پاسخ منفی است و هر دو را خدای متعال اعطا کرده است، زيرا فاقد کمال هرگز نمی تواند معطی کمال باشد. نقش انسان در اکتساب، تنها فراهم آوردن معدات و کسب قابليت است. قرآن کريم می فرمايد: ﴿أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[1] آنچه زارع و کشاورز انجام می دهد تنها فراهم کردن قابليت است، خدای متعال است که دانه را می روياند. خدای متعال در فياض بودنش امساکی ندارد او دائما در حال فيض است و در او هيچ گونه قبضی نيست و اگر عدم فيضی مشاهده شود به جهت خود آن موجود است. بلاتشبيه مانند خورشيد که دائما در حال نور افشانی است و اگر جايی سايه ايجاد می شود به جهت خود شی است نه تابش خورشيد.

در بحث ما نيز آنجا که عصمت را موهبتی بدانيم به اين معنا است که فرد معصوم از ابتدا اين قابليت را داشته است، اما فرد غير معصوم فاقد اين قابليت بوده و بايد در اثر تلاش و زحمت آن را کسب کند. مانند زمينی که آماده برای زراعت است و زمينی که مساعد نيست و برای آماده شدن بايد کارهايی روی آن انجام گيرد.

2. اساسا هيچ امر وجودی را غير از خدای متعال نمی تواند ايجاد کند. نقش موجودات تنها آماده سازی زمينه و فراهم نمودن معدات است. در بحث ما نيز وقتی فرد زمينه را با انجام کارهای نيک فراهم کرد، خدای متعال ملکه عصمت را به او اعطا می کند. بنابراين وجود عصمت به اراده تکوينی الهی واقع می شود.

از طرف ديگر فرد آن گاه می تواند به اين ملکه دست يابد که اوامر و نواهی الهی را عمل کند. پس در تحقق عصمت اراده تشريعی الهی نيز لازم است. حاصل آنکه عصمت از دو جهت به خدای متعال مستند است: اراده تکوينی و اراده تشريعی الهی؛ عصمت به اراده تکوينی خداوند است زيرا اوست که عصمت را ايجاد می کند؛‌ به اراده تشريعی الهی است زيرا آنچه باعث ايجاد عصمت شده است امر و نهی الهی است. حال عصمتی که محصول اراده تکوينی و تشريعی الهی است آيا صحيح است از يک سو گفته شود: اين عصمت که موهبت الهی است باعث سلب اختيار فرد است و در نتيجه آن فرد تکليفی ندارد و از سوی ديگر گفته شود آن فرد مکلف به تکاليف است؟ تکليف چنين فردی لغو و خلاف حکمت خواهد بود. قاعده الاضطرار بالاختيار در جايی جاری است که فرد به سوء اختيار خود کاری انجام دهد اما در اينجا خدای متعال از فرد کارهايی را خواسته و او انجام داده است. بنابراين چون اين لازمه قطعا باطل است، معلوم می شود که عصمت با اختيار منافاتی ندارد خواه موهبتی باشد يا اکتسابی.

 

ب) پاسخ حلّی

ابتدا تحليل کنيم که کارهای اختياری انسان چگونه انجام می شود؟ ريشه افعال انسان به علم و اراده او باز می گردد. انسان وقتی کاری را انجام می دهد بر اساس علم خويش آن را اراده می کند و انجام می دهد. بنابراين اگر فردی مرتکب معصيت شود يا به ضعف علم و يا ضعف اراده او بر می گردد. سهو و نسيان و جهل، هر سه نارسايی علم است که موجب می شود فرد مرتکب خلافی شود. حال اگر از ناحيه علم مشکلی نبود باز ممکن است فرد به جهت ضعف اراده مرتکب حرام شود، لذا ممکن است فردی مثلا می داند که حکم شراب چيست و موضوع را نيز می داند با اين حال مرتکب معصيت می شود. اين بدان خاطر است که اراده او ضعيف بوده و به جای اينکه تحت عقل باشد، تحت تاثير شهوت و غضب واقع شده است. بنابراين تحليل کارهای بد انسان نهايتا يا به ضعف اراده و يا ضعف علم بر می گردد.

حال اگر کسی نه از جهت علمی و نه از جهت ارادی ضعفی نداشته باشد روشن است که ديگر عاملی برای انجام کار بد در او باقی نمی ماند و لذا هرگز کار بد از او سر نمی زند. تفاوت معصوم با غير معصوم در قدرت علم و اراده او است. مرحوم علامه طباطبايی می فرمايد: اين گونه نيست که عصمت، هويت انسان معصوم را تغيير نمی دهد بلکه معصوم دارای علمی است که حب برای او می آورد. نتيجه کلام ايشان قوت معصوم در جنبه علم و اراده است.

حال علم و اراده از اسباب اختيار است يعنی فعل آن گاه اختياری است که مسبوق به علم و اراده باشد، بنابراين با تحقق عصمت نه تنها سلب اختياری صورت نمی گيرد بلکه آن را تحکيم می کند و لذا وجود عصمت نقصی برای اختيار معصوم به شمار نمی آيد بلکه اختيار او را قوی تر نيز می کند.

شهيد مطهری در بحث آزادی معنوی می فرمايد: مومنين و انسان های وارسته از آزادی بيشتری برخوردار هستند زيرا آنان دارای آزادی معنوی هستند که مصداق تام آزادی است. آزادی آنان ديگر تحت تاثير شهوات نيست بلکه ريشه در عقلانيت آنها دارد.

مرحوم سبزواری می فرمايد:

«للقدرة انسب قوة فعلية إن قارنت بالعلم و المشية»[2]

قوه فعليه را وقتی مقرون به علم و اراده باشد، اختيار بنام. انشاء الله ادامه بحث در جلسات آينده دنبال می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo