< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه تطهير و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

پاسخ به شبهات دلالت آيه تطهير بر عصمت

در جلسات قبل بحث به اينجا رسيد که آيه تطهير اختصاص به اهل کساء داشته و دلالت بر عصمت آنان از هرگونه رجس و پليدی از جهت علمی و عملی (جوارحی و جوانحی) دارد. در مورد صفت عصمت سوالاتی مطرح شده است که در ادامه به بررسی آنها می پردازيم:

 

1. افضليت و مساله عصمت

اشکال شده عصمتی که اهل بيت (ع) از آن برخوردار هستند، برای آنان فضيلت به شمار نمی آيد، زيرا آنها اين وصف را اکتساب نکرده اند بلکه از جانب الهی به آنها اعطا شده است. آن گاه وصفی کمال و فضيلت به شمار می آيد که با تلاش خود فرد حاصل شده باشد، اما اگر چيزی به رايگان و بدون تلاش در اختيار فرد قرار گرفته باشد ديگر ملاک برتری بر ديگران که فاقد آن هستند نيست؟

پاسخ اين است که کسی که واجد يک صفت وجودی کمالی است، اين صفت برای او ملاک فضيلت است، خواه آن را به صورت اکتسابی به دست آورده باشد يا به او موهبت شده باشد. اينگونه نيست که کسی که علمی را با تلاش بدست آورده، آن علم برای او فضيلت به شمار آيد اما کسی که اين علم به او موهبت شده فضيلتی برای او نباشد. وجه آن اين است که اگر اين اشکال وارد باشد، بايد گفت کمال بودن يک امر وجودی متوقف بر دو امر است: يکی اينکه مسبوق به عدم باشد؛ ثانيا با تلاش بدست آمده باشد، در غير اين صورت آن وصف کمالی به شمار نمی آيد. روشن است که اين سخن باطل است، زيرا اگر بنا باشد کمال داشتن مقيد به اين دو قيد باشد لازمه آن اين است که خدای متعال [نعوذ بالله] فاقد کمال باشد زيرا صفات او نه مسبوق به عدم است و نه برای آن تلاش و کوشش نموده است!

بنابراين کمال بودن يک امر وجودی ناشی از وجود آن است و لذا هر جا محقق شود اعم از اينکه اکتسابی يا موهبتی باشد نشان دهنده آن است که واجد آن دارای صفت کمال و فضيلت است. به عنوان مثال اگر شيرينی يک وصف وجودی و کمال باشد، معنا ندارد بگوييم آبی که اين وصف را نداشته و بعد پيدا کرده دارای اين وصف کمالی است اما عسل که از ابتدا آن را داشته ديگر فاقد اين کمال است. يا مثلا در بين جمادات سنگ ياقوت و زمرد از سنگ های ديگر برتری دارند در حالی که خودشان اين کمالات را کسب نکرده اند. يا در ميان درختان، درختان ميوه با فضيلت تر از درختان بی ثمر است در حالی که اين مزيت را خودشان ايجاد نکرده اند. يا در بين مکان ها، مسجد الحرام و بيت المقدس، افضليت دارند؛ در ميان زمان ها، شب قدر و عيد فطر و روز جمعه فضيلت و اهميت دارند در حالی که هيچ کدام از اينها خودشان اين ويژگی را کسب نکرده اند. يا انسان ها در بعد فيزيکی شان برخی دارای مزايايی هستند که ديگران ندارد مانند اينکه از هوش قوی تری برخوردار هستند، آنان با اينکه اين صفت را خود کسب نکرده است اما برايشان فضيلت به شمار می آيد.

بنابراين اين سوال که اگر عصمت امری موهبتی باشد و خود فرد آن را کسب نکرده باشد فضيلت به شمار نمی آيد نادرست است. فضيلت و کمال هر جا باشد دارنده آن دارای کمال و فضيلت است.

نقل می کنند يک فرد شيعه و سنی با هم همسفر شدند. در بين راه شيعه به برادر سنی اش گفت: من معتقدم ابوبکر در ميان صحابه افضل بود. سنی گفت: ما نيز همين را می گوييم. شيعه گفت: البته من می گويم ابوبکر از پيامبر هم افضل بوده است. سنی گفت: چگونه! مگر چنين چيزی می شود؟ شيعه گفت: آری؛ وقتی به ابوبکر گفتند آيا بعد از خودت کسی را تعيين می کنی، گفت: نمی شود کسی را تعيين نکرد، اگر چوپانی گوسفندان خود را در صحرا رها کند و کسی را جای خود قرار ندهد گرگ ها گوسفندان او را می درند. اين خلاف رحمت است، هرگز چوپانی که دلسوز و دارای حکمت است چنين کاری نمی کند. شيعه ادامه داد: ابوبکر به همين خاطر عمر را به جای خود تعيين کرد اما شما اهل سنت می گوييد: پيامبر جامعه را به حال خود رها کرد و رفت، پس ابوبکر دلسوز تر نسبت به امت بوده تا پيامبر .

 

مقايسه واجد کمال عصمت با فاقد آن

فردی را در نظر بگيريد که پدر ثروتمندی داشته و بعد از مرگ طلا و جواهراتی از او به ارث برده است. در مقابل فرد ديگری در اثر زحمت زياد همان مقدار طلا و جواهرات را بدست آورده است. حال اگر اين دو بخواهد مال خود را بفروشند، آيا خريدار تفاوتی در ارزش کالاهای آنها می گذارد؟ خير، عرف عقلا برای اين کالاها ارزش يکسانی قائل هستند و همانند هم می خرند.

پس ارزش اين دو کالا فرقی نمی کند. حال اگر مساله ما ارزش خود کالا نباشد بلکه ميزان همت و صفت والای نفسانی صاحبان آنها مورد نظر باشد، در اين صورت ميان اين دو نفر تفاوت است. البته باز مساله صورت ديگری دارد و آن اينکه اگر به روش های روانشناختی فهميديم که عزم و همت فردی که برای کسب مال تلاش نکرده، کمتر از نفر ديگر نيست بلکه او استعداد اين امر را دارد. در اين صورت ديگر به فردی که مال را با تلاش بدست آورده نمره بيشتری نمی دهند زيرا مال را هر دو دارند، عزم و اراده را نيز هر دو دارند، منتها ميدان عمل برای يکی ايجاد نشده است.

اين نکات نشان دهنده آن است که کمال را هر کس داشته باشد، برای او کمال و فضيلت به شمار می آيد هر چند آن را موهبتی يافته باشد، مثلا حضرت يوسف (ع) حسن اش را خود کسب نکرد اما برای او کمال و فضيلت به شمار می آيد. حضرت زين العابدين (ع) در شام وقتی به منبر رفتند بعد از حمد الهی فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ- أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ- وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ‌»[1] : هان اى مردم! خدا به ما شش نعمت گران و پر ارزش ارزانى داشته، و ما را به هفت ويژگى بر ديگر انسانها برترى و امتياز بخشيده است.

خدا به ما دانش و بينش، حلم و بردبارى، سخاوت و بخشندگى، فصاحت و سخنورى، جوانمردى و آزادگى، شجاعت و شهامت ارزانى داشته و گستره دلها و قلب‌هاى مردم توحيدگرا و با ايمان و آزاده را كانون مهر و عشق ما ساخته است.

آن حضرت از عبارت «اعطينا» استفاده فرمود نه «اکتسبنا» به اين معنا که اين صفات از ناحيه خدای متعال به ما موهبت شده است. اگر موهبتی بودن آنها فضيلت و امتيازی برای آن حضرت به شمار نمی آمد، بيان آنها چه معنايی داشت؟

آن حضرت در قسمت ديگری از کلام خويش می فرمايد: معيار تشخيص مومن از غير مومن، همراه بودن دل او با اهل بيت است. قرآن کريم می فرمايد: ﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانا﴾[2] . حضرت سيد الشهدا (ع)، حضرت زهرا(س)، اميرالمومنين (ع) و ساير ائمه اطهار (ع) همه آيت الهی هستند. ابوسعيد خدری می گويد: «ما كنا نعرف المنافقين إلا ببغض على بن أبى طالب عليه السلام‌»

 

مقايسه واجد کمال عصمت موهبتی با عصمت اکتسابی

تا اينجا واجد کمال عصمت را با غير واجد کمال عصمت مقايسه کرديم و روشن شد که معصوم برتر و افضل است. حال اگر واجد کمال عصمتِ موهبتی را که از ابتدا اين صفت را يافته است با واجد کمال عصمتِ اکتسابی مقايسه کنيم، باز فرد اول برتر است. وجه آن اين است که واجد عصمت اکتسابی در مقطعی از زندگی خود واجد آن کمال نبوده و بعدا آن را کسب کرده است در حالی که واجد عصمت موهبتی از ابتدا واجد اين کمال بوده است. قاعده اين است که واجد کمال سابق بر واجد کمال لاحق مقدم است. (البته فرض ما اين است که واجد عصمت اکتسابی توانسته است در عصمت به درجه واجد عصمت موهبتی برسد). علامه طباطبايی در اين باره می فرمايد: خدای متعال انسان هايی را با نفوس پاک و طهارت ويژه خلق نموده است. اين افراد به مراتب از کسانی که بعدا واجد اين طهارت می شوند افضل هستند، زيرا فرد دوم اين قابليت را از ابتدا نداشته و در اثر تلاش های بعدی بدست آورده است و لذا درجه وجودش ضعيف تر از فرد اول است و هر چه تلاش کند به آن فرد نمی رسد.

کسب نکات ناب در حوزه علميه

اين گونه معارف تنها در حوزه علميه يافت می شود و هيچ جای ديگر از کره زمين يافت نمی شود. شهيد مطهری می فرمايد: بيست سال است که قلم به دست گرفته ام. اکنون با خود فکر می کنم که اگر به حوزه نمی آمدم چه چيزی را از دست می دادم؟ می گويد: اگر جنبه های اخلاقی و تقوا باشد که در جاهای ديگر نيز يافت می شود. اما چيزی هايی را اينجا ياد گرفته ام که هيچ جای ديگر نمی توانستم فرا بگيريم. الان فهميده ام که «بسيط الحقيقه کل الاشياء و ليس به شی منها» به چه معنا است و کلامی تناقض آميز نيست. اين گونه معارف در هيچ جای دنيا يافت نمی شود.

 

2. رابطه عصمت و اختيار

يکی از سوالاتی که زياد پرسيده می شود اين است که آيا صفت عصمت که از ابتدا به معصوم اعطا شده است با ويژگی اختيار انسان سازگار است و آن را مخدوش نمی کند؟

پاسخ منفی است زيرا اگر اين گونه باشد يعنی عصمت مستلزم نفی اختيار شود در اين صورت تکليف آنان لغو خواهد بود، زيرا شرط تکليف، اختيار است و انسان مجبور تکليفی ندارد) در حالی که معصومين اولين مکلفين هستند.

عصمت هيچ گاه با اختيار معصوم منافاتی ندارد. در اين باره دو پاسخ نقضی و حلی می توان اراده کرد:

پاسخ نقضی :

1. اگر عصمت مستلزم سلب اختيار باشد در اين صورت بايد خدای متعال که عصمت بالذات دارد نيز [نعوذبالله] فاقد اختيار باشد در حالی که اين مساله محال است.

2. سوال می کنيم افرادی که عصمت را به صورت اکتسابی به دست آورده اند، اکنون که واجد اين ملکه هستند آيا کما کان دارای اختيار هستند يا نه؟ اگر بگوييد کما کان مختار هستند معنايش اين است که عصمت با اختيار منافاتی ندارد و اگر بگوييد ديگر مختار نيستند، قابل قبول نيست زيرا معنای آن اين است که چون اختيار ندارند ديگر تکليفی هم ندارد. فرض کنيد شخصی در سن 15 سالگی به ملکه عصمت دست يابد، طبق اين سخن، اين فرد قبل از 15 سالگی که تکليف نداشته، با کسب عصمت نيز تکليف ندارد پس اين فرد در هيچ جای عمر خود مکلف نمی باشد.

اگر کسی صفت عصمت را مخالف با اختيار بداند ديگر فرقی نمی کند عصمت از ابتدا باشد يا بعدا حاصل شود. اين مانند آن است که فردی که در آتش می افتد می سوزد، خواه خودش وارد آتش شود يا او را هل داده داخل آتش بياندازند. به تعبير ديگر اگر عصمت اختيار سوز باشد نه اختيار ساز، هر وقت که حاصل شود تکليف را می سوزاند.

نکته: درباره ملائکه و صفت اختيار و تکليف آنان دو ديدگاه مطرح شده است. ما معتقديم آنان مختار و مکلف هستند، منتهی اختيار و تکليف آنها با ما انسان ها متفاوت است.

پاسخ حلی اين سوال باقی ماند که انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo