< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه تطهير و دلالت آن بر لزوم پيروي از اهل بيت(ع)

بررسي اقوال در مورد آيه تطهير

موضوع بحث درباره آيه تطهير و تعيين مصداق اهل بيت در اين آيه شريفه بود. ديدگاه اول که معتقد بود آيه اختصاص به اهل کساء دارد مورد بحث و بررسي قرار گرفت و گفته شد همه شيعيان و اکثر مفسرين اهل سنت اين ديدگاه را برگزيده اند.

قول دوم از عکرمه و برخي ديگر بود که قائل به اختصاص آيه به ازواج پيامبر بودند. گفته شد اين قول باطل است و حتي علماي شاخص اهل سنت نيز به آن ملتزم نشده اند. در وجه بطلان آن دو نکته بيان شد:

1. لازمه اين قول طرد روايات صحيح فراواني است که در مورد اين آيه آمده و بيانگر شمول آبه به اهل کساء است. ابن کثير در نقد اين قول مي گويد: «فَإِنْ كَانَ الْمُرَادُ أَنَّهُنَّ كُنَّ سَبَبَ النُّزُولِ دُونَ غَيْرِهِنَّ فَصَحِيحٌ، وَإِنْ أُرِيدَ أَنَّهُنَّ الْمُرَادُ فَقَطْ دُونَ غيرهن ففيه نَظَرٌ، فَإِنَّهُ قَدْ وَرَدَتْ أَحَادِيثُ تَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْمُرَادَ أَعَمُّ مِنْ ذَلِكَ »[1] : اگر مراد عکرمه از اختصاص آيه به همسران پيامبر اين باشد که آنان سبب نزول آيه هستند سخن صحيحي است اما اگر مراد او اين است که ديگران داخل در آيه نيستند، سخن نادرست است، زيرا احاديث دلالت مي کند که مراد از آيه اعم از همسران پيامبر است.

2. شخصيت عکرمه مورد قدح هاي فراوان واقع شده و لذا متهم است و سخنش در نسبت هايي که به ابن عباس مي دهد پذيرفته شده نيست.

 

بررسي قول سوم: جمع اهل کساء و همسران پيامبر

جمعي از مفسرين و علماي اهل سنت قائل هستند که مقصود از اهل بيت در آيه تطهير، هم همسران و هم اهل کساء است. مستند و دليل آنان اين است که طبق روايات، اهل کساء داخل در آيه و طبق سياق، همسران پيامبر داخل در آيه هستند. آنان مي گويند اين آيه در سياق آيات مختص به زنان پيامبر بيان شده است و اگر آنان را داخل در آيه ندانيم با سياق آيه مخالفت کرده و گفته ايم اين آيه بي ارتباط با آيات قبل و بعد است. لازمه اين سخن قائل شدن به صدور کلام بي ربط از خداوند حکيم و بيان آن در قرآن کريم است که از جهت فصاحت و بلاغت در مرتبه اعجاز است.

شيخ الطائفه اين ديدگاه را اين گونه نقل مي کند: «و في الناس من حمل الآية على النساء و من ذكرناه من اهل البيت هرباً مما قلناه. و قال: إذا اجتمع المذكر و المؤنث غلب المذكر، فكنى عنهم بكناية المذكر. و هذا يبطل بما بيناه من الرواية عن أم سلمة و ما يقتضيه من كون من تناولته معصوماً»[2] برخي از افراد آيه را حمل بر زنان پيامبر کرده و آنان را نيز شامل در آيه مي دانند. آنان خواسته اند به اين طريق از آنچه ما درباره روايات ذيل آيه گفته ايم بگريزند. گفته شده اگر کسي سوال کند با اينکه آيات مربوط به زنان است پس چرا ضمير مذکر در آن آمده است مي گوييم: وقتي مذکر و مونث در جايي جمع شوند طبق قواعد ادبي، لفظ بر اساس غلبه مذکر بيان مي شود. مرحوم شيخ طوسي در ادامه اين حرف را باطل دانسته و نقد مي کند.

 

برخي از قائلين شاخص اهل سنت به اين قول

1. بيضاوي بعد از اينکه نظر شيعه را نقل مي کند مي گويد: اين قول قابل قبول نيست «لأن التخصيص بهم لا يناسب ما قبل الآية وما بعدها، والحديث يقتضي أنهم من أهل البيت لا أنه ليس غيرهم»[3] . قول اختصاص آيه با اهل کساء با آيات ما قبل و ما بعد از اين آيه تناسب ندارد. احاديث نيز دلالت دارد که اهل کساء مشمول آيه هستند اما دلالتي بر اختصاص آيه به آنها ندارد. دليل شمول ازواج و دليل شمول اهل کساء، نافي همديگر نيستند بلکه هر دو جنبه اثباتي دارند.

2. قرطبي مي گويد: «الذي يظهر من الايه انها عامه في جميع اهل البيت من الزواج و غيرهم و انما قال ليطهرکم لان رسول الله و عليا و حسنا و حسينا کانوا فيهم و اذ اجتمعت المذکر و المومث غلب المذکر فاقتضت الايه ان الزوجات من اهل البيت لان الايه فيهن و المخاطبه لهن يدل عليه سياق الکلام و الله الاعلم»[4] .

3. ابن تيميه مي گويد: «فَالْخِطَابُ كُلُّهُ لِأَزْوَاجِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وَمَعَهُنَّ الْأَمْرُ وَالنَّهْيُ وَالْوَعْدُ وَالْوَعِيدُ. لَكِنْ لَمَّا تَبَيَّنَ مَا فِي هَذَا مِنَ الْمَنْفَعَةِ الَّتِي تَعُمُّهُنَّ وَتَعُمُّ غَيْرَهُنَّ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ، جَاءَ التَّطْهِيرُ بِهَذَا الْخِطَابِ وَغَيْرِهِ، وَلَيْسَ مُخْتَصًّا بِأَزْوَاجِهِ، بَلْ هُوَ مُتَنَاوِلٌ لِأَهْلِ الْبَيْتِ كُلِّهِمْ، وَعَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ أَخَصُّ مِنْ غَيْرِهِمْ بِذَلِكَ ; وَلِذَلِكَ خَصَّهُمُ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - بِالدُّعَاءِ لَهُمْ.»[5] اين خطاب ها همه راجع به ازواج پيامبر است، البته اختصاصي به آنان نيز ندارد بلکه همه اهل بيت پيامبر را شامل مي شود. وي مي گويد: بيان اهل کساء در روايات بدان خاطر است که آنان بر ديگران مزيتي دارند و الا آيه شامل همه اهل بيت پيامبر است.

4. فخر رازي در اين باره مي گويد: «يعني ليس المنتفع بتكليفكن هو اللّه و لا تنفعن اللّه فيما تأتين به. و إنما نفعه لكن و أمره تعالى إياكن لمصلحتكن، ... ثم إن اللّه تعالى ترك خطاب المؤنثات و خاطب بخطاب المذكرين بقوله: لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ ليدخل فيه نساء أهل بيته و رجالهم، و اختلفت الأقوال في أهل البيت، و الأولى أن يقال هم أولاده و أزواجه و الحسن و الحسين منهم و علي منهم لأنه كان من أهل بيته بسبب معاشرته ببنت النبي عليه السلام و ملازمته للنبي»[6] اين امر و نهي هايي که در اين آيات بيان شده بدان خاطر نيست که خداي متعال از آنها نفعي مي برد بلکه همه آنها به همسران پيامبر باز مي گردد و به جهت مصلحت آنان است. فلسفه اين خطابات آن است که آنان پاک شوند.

اما وجه اينکه خطاب در آيه متوجه مذکر شده است اين است که آيه شامل همسران پيامبر و مردان اهل بيت مي شود (در اين قسمت کلام فخر رازي تهاوتي وجود دارد زيرا در صدر کلامش بوي اختصاص به نساء مي آيد). ديدگاه بهتر آن است که گفته شود آيه شامل اهل بيت پيامبر و همسران ايشان مي شود. حسن و حسين [عليهم السلام] از آن باب که جزء اهل بيت پيامبر هستند داخل در آيه هستند. علي [عليه السلام] نيز از اين جهت که داماد پيامبر و ملازم ايشان بوده از اهل بيت پيامبر به شمار مي آيد.

5. ابن کثير که سخن وي قبلا بيان شد مي گويد: «وَ هَذَا نَصٌّ فِي دُخُولِ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي أَهْلِ الْبَيْتِ هَاهُنَا، لِأَنَّهُنَّ سَبَبُ نُزُولِ هَذِهِ الْآيَةِ وَسَبَبُ النُّزُولِ دَاخِلٌ فِيهِ قَوْلًا وَاحِدًا إِمَّا وَحْدَهُ عَلَى قَوْلٍ أَوْ مَعَ غَيْرِهِ عَلَى الصَّحِيحِ ». اين آيه نص در داخل بودن همسران پيامبر (ص) در کلمه اهل بيت است، زيرا آنها سبب نزول اين آيه هستند و سبب نزول حتما داخل در آيه است. البته از آنجا که شأن نزول اختصاص آور نيست و به جهت روايات، اهل کساء نيز داخل در آيه هستند.[7]

6. شوکاني در «فتح القدير»[8] نيز همين ديدگاه را بيان کرده و آن را قول بهتر دانسته است.

7. آلوسي مي گويد: «والذي يظهر لي أن المراد بأهل البيت من لهم مزيد علاقة به صلّى الله عليه وسلم ونسبة قوية قريبة إليه عليه الصلاة والسلام بحيث لا يقبح عرفا اجتماعهم وسكناهم معه صلّى الله عليه وسلم في بيت واحد ويدخل في ذلك أزواجه والأربعة أهل الكساء وعلي كرّم الله تعالى وجهه مع ماله من القرابة من رسول الله صلّى الله عليه وسلم قد نشأ في بيته وحجره عليه الصلاة والسلام فلم يفارقه وعامله كولده صغيرا أو صاهره وآخاه كبيرا»[9] .

8. دهلوي در «مختصر تحفه اثني عشريه» مي گويد: «والظاهر من ملاحظة سياق الآية وسباقها إنما هو هذا أن أولها ﴿يا نساء النبي لستن كأحد من النساء﴾ إلى قوله «والحكمة» خطاب للأزواج المطهرات وأمر ونهي لهن فينبغي أن يعتقد تنزهه عن تلك المخالفة» ظاهر آيه و سياق آيات قبل و بعد از آن دلالت دارد بر اينکه آيه درباره ازواج پيامبر نازل شده است. و اگر گفته شود آيه اختصاص به اهل کساء دارد لازم مي آيد به عنوان يک جمله معترضه که شاهدي هم ندارد در ميان اين آيات بيان شده باشد و اين مساله با غرض قرآن که بلاغت است مخالفت دارد. همه بايد معتقد باشيم که قرآن کريم منزه از اين مسائل است.

وي سپس مي گويد: «وما روي في سنن الترمذي والصحاح الأخر أن النبي - صلى الله عليه وسلم - دعا هؤلاء الأربعة وأدخلهم في عباءة ودعا لهم بقوله «اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا» وقالت أم سلمة: أشركني فيهم أيضا، قال «أنت على خير وأنت على مكانك» فهو دليل صريح على أن نزولها كان في حق الأزواج فقط وقد أدخل النبي - صلى الله عليه وسلم - هؤلاء الأربعة - رضي الله تعالى عنهم - بدعائه المبارك في تلك الكرامة ولو كان نزولها في حقهم لما كانت الحاجة إلى الدعاء، ولم كان رسول الله - صلى الله عليه وسلم - يفعل تحصيل الحاصل؟ ومن ثمة يجعل أم سلمة شريكة في هذا الدعاء وعلم في حقها هذا الدعاء تحصيل الحاصل؟»

سخن دهلوي بسيار سخن ضعيف و عجيبي است. خدا رحمت کند آيت الله ستوده را؛ ايشان در مسجد امام حسن عسکري(ع) رسائل و مکاسب تدريس مي فرمودند. ايشان با اينکه مسن بودند اما سه ساعت يک جا نشسته و تدريس مي نمودند و نه تنها خسته نمي شدند بلکه طلاب را نيز به نشاط مي آوردند. يک موقع در طنزي نقل کردند: در اصفهان ممنوع کرده بودند که کسي باروت را در بار خود حمل کند. يک نفر باروت بار کرده و مي خواست از شهر خارج شود. مأمورها جلوي او را گرفته و سوال کردند بار تو چيست؟ مي گويد: سياه دانه . وقتي بار او را تفتيش کردند فهميدند باروت حمل کرده است. به او گفتند بنده خدا اين که اين باروت است؟ گفت: نه سياه دانه است. هر چه گفتند قبول نکرد. لذا مقداري از آن را در کف دست وي ريخته و آتش زدند. وقتي آتش گرفت، گفت ديديد گفتم سياه دانه است!!! حال آقاي دهلوي هم مي گويد حديث کساء نشان مي دهد آيه اختصاص به ازواج دارد از همين گونه است .

وي در آخر مي گويد: « ولكن ذهب محققو أهل السنة إلى أن هذه الآية وإن كانت واقعة في حق الأزواج المطهرات فإنه بحكم «العبرة لعموم اللفظ لا لخصوص السبب»[10] محققان از اهل سنت گفته اند اين آيه اگر چه درباره ازواج مطهر پيامبر نازل شده است اما چون کلمه اهل البيت عام است طبق قاعده «مورد و سبب مخصص نيست» شامل ديگران نيز مي شود.

 

بررسي مساله سياق

يکي از قرينه هايي که براي تفسير آيات قرآن و روايات به کار مي رود قرينه سياق است. مرحوم علامه در اين باره مطالب مفيدي دارند. اما سياق چيست و چه موقع بکار مي رود؟ صاحب يک متن، اعم از گفتاري و نوشتاري در مقام القاء مقصود خويش کلماتي را بکار مي برد. گاه در لابلاي اين کلمات، الفاظي بکار مي رود که ممکن است حقيقت و يا مجاز، و يا مطلق و مقيد و مانند آن باشد. شنونده و خواننده وقتي با اين کلمات مواجه مي شود در معناي آنها مردد مي شود. يکي از راه هاي فهم مراد متکلم در اينجا،‌ رجوع به سياق کلام وي است. مثلا فردي را در نظر بگيريد که درباره شير به عنوان يک ماده غذايي مفيد سخن مي گويد. وي در لابلاي سخنان خود مي گويد «شير يک پديده کمياب و گران قيمت است» و دو باره سخنان خود را درباره فوايد شير ادامه مي دهد. مخاطب مردد مي شود که مقصود وي از آن عبارت چه بوده است؟ آيا مراد شير خوراکي است يا شير در جنگل؟ به قرينه وحدت سياق که قبل و بعد از اين کلام درباره شير خوراکي سخن گفته است مي گوييم مراد اين کلام وي نيز همان شير خوراکي است.

مرحوم علامه چند نمونه از بکار گيري قرينه سياق در قرآن کريم بيان مي فرمايد:

1. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ. وَ إِنَّهُ عَلى‌ ذلِكَ لَشَهيدٌ. وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَديد﴾[11] در آيه اول کلمه انسان بيان شده است. مراد از آيه سوم نيز انسان است اما درباره آيه وسط دو احتمال است: يکي اينکه مراد از آن خداي متعال باشد و يا ضمير آن به انسان برگردد. در اينجا بر اساس قرينه سياق بدست مي آيد که مراد از آيه وسط نيز انسان است زيرا قبل و بعد از آن سخن از انسان است.

2. در مورد آيه ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[12] بحث است که آيا مراد از نفس در آيه، حضرت آدم (ع) است يا مراد نفس عموم انسان ها است. سياق آيات شاهد است بر اينکه مراد نفس انسان است، زيرا در ادامه از «من» موصول استفاده شده است که معناي آن عام است.

3. در مورد آيه ﴿عَنِ النَّبَإِ الْعَظيم[13] اين احتمال وجود دارد که مراد از آن قيامت و يا قرآن کريم باشد. سياق آيات بيان مي دارد که مراد مساله قيامت است زيرا در ادامه سخن از يوم الفصل است.

نکته

هر قرينه اي در حد توان خود معناي مقصود در کلام را بيان مي کند. محققين، قرينه سياق را از ضعيف ترين قرائن دانسته اند که براي استفاده از آن بايد احراز شود آيا ساختار لفظي جملات، سياق ساز است يا وحدت موضوعي؟ اگر احراز کنيم که متکلم در باره موضوعي خاص سخن مي گويد و خود را مقيد ساخته که فقط پيرامون آن موضوع سخن بگويد در اين صورت مي توان از قرينه سياق استفاده کرد. اما اگر بدانيم که متکلم غرض کلاني دارد و موضوعات مختلفي را بر اساس يک غرض عقلايي مطرح مي کند ديگر قرينه سياق نمي تواند راه گشا باشد. مثلا يکي از اين غرض هاي عقلايي، بيان تنوع در کلام است. اين مساله خود يکي از اصول بلاغت است که از آن با عنوان «صناعت الالتفاط» ياد مي شود. بلاغت در کلام اين نيست که تنها فردي درباره يک موضوع خاص سخن بگويد بلکه اگر فرد توانمندي باشد و بتواند مطالب مختلف را حول محور واحدي سامان دهد نزد عقلا مورد پسند است.

در جلسه آينده انشاء الله به اين مساله بيشتر پرداخته مي شود .

 


[4] تفسیر قرطبی، ج14، ص162.
[8] فتح القدیر، شوکانی، ج4، ص281.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo