< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حديث امان در مراجعه هشتم کتاب المراجعات

ادامه بررسی مفاد حديث امان

موضوع بحث بررسی مفاد و مدلول حديث امان و خصوصا بررسی اين نکته بود که مقصود پيامبر اکرم (ص) ‌از امان و منشا امنيت بودن اهل بيت (ع) برای اهل زمين چيست؟ در اين باره چند وجه بيان شد. از جمله اينکه اهل بيت(ع) در نظام تکوين عالم نقش فاعلی و غايی دارد. وجه ديگر نقش غايی آنان در نظام تشريعی عالم است.

وجه سوم: نقش غايی اهل بيت در نظام تشريعی عالم

بيان اين وجه به اين صورت است که:

1. طبق آيات متعدد قرآن کريم غرض از آفرينش آسمان و زمين، انسان است ﴿خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَميعا﴾[1] و ﴿وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَميعاً﴾[2] .

2. غرض از خلقت انسان نيز عبادت و پرستش است: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‌﴾.[3]

3. عبادت هم بدون شريعت ممکن نيست زيرا پرستش بايد بر اساس راه و رسمی که شارع مقدس بيان فرموده و مرضی اوست طی شود و لذا شريعت امری ضروری و لازم است.

4. اين شريعت با پيامبر اکرم (ص) که خاتم الانبياء است پايان يافته است اما چون آيين او جاودانه است اين شريعت نيز همواره بايد باشد.

5. بقاء شريعت به همان عاملی نياز دارد که حدوث آن به آن نياز داشت يعنی بايد کسانی باشند که دارای مقام عصمت بوده و آنچه خداوند بيان کرده است را بدون کم و کاست در اختيار مردم قرار دهند، در غير اين صورت بنای شريعت به صورت کامل تضمين نخواهد شد. غير معصوم نيز هر چقدر متقی باشد باز مصون از خطا نيست.

حاصل آنکه پيامبر اکرم (ص) طبق حديث امان می فرمايد: اهل بيت من کسانی هستند که قوام و بقاء شريعت به آنها متکی است و چون قوام شريعت اسلام تضمين کننده بقاء زمين است پس نتيجه اين می شود که وجود اهل بيت (ع) تضمين کننده حيات زمين و اهل آن است. مؤيد اين مطلب وجوهی است که در برخی نقل های اين حديث آمده و در آن اهل بيت امان امت از اختلاف و ضلالت دانسته شده است.

وجه چهارم: جايگاه و منزلت ويژه اهل بيت نزد خدای متعال

اين وجه را مرحوم مظفر در کتاب «دلايل الصدق»[4] بيان کرده که حاصل آن چنين است:

1. طبق اين حديث شريف، اهل بيت پيامبر (ص) دارای ويژگی و حرمتی هستند که خدای متعال به برکت آنان زمين و آسمان را سر پا نگاه داشته و اهل زمين به برکت آنها زندگی می کنند. در عرف بشر نيز اين گونه سپاسگذاری از برخی شخصيت ها صورت می گيرد. اهل بيت(ع) نيز چون در پيشگاه الهی خيلی عزيز هستند خدای متعال بساط اين عالم را به حرمت آنان باقی نگاه داشته است.

2. معيار حرمت ويژه داشتن چيست؟ اين معيار طبق جهان بينی های مختلف متفاوت است. فردی که مادی گرا است کسی را عزيز می داند که مال بيشتری بدست می آورد. کسی که برايش مدرک و پست و مقام خيلی اهميت دارد، کسی را بزرگ می داند که برخوردار از اين ملاک است. اما خدای متعال همان طور که قرآن کريم می فرمايد اين ملاک را تقوا دانسته است: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم[5] . ارزش و حرمت انسان ها در پيشگاه الهی به تقوای آنها معلوم می شود کما اينکه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه[6] خدای متعال در اين آيه از مومنان می خواهد که اهل تقوا باشند، آن هم تقوايی که خدا پسند بوده و سنگ تمام در آن گذاشته شود. پس اگر کسی در عالی ترين درجه تقوا باشد، عالی ترين درجه را نزد خدای متعال داشته و حرمت و عظمت ويژه ای دارد.

مراتب تقوا در کلام مرحوم علامه

مرحوم علامه طباطبايی می فرمايد: اين آيه شريفه بيان می دارد که تقوا دارای مراتبی است:

الف) مرتبه اول يا کف تقوا که عوام آن را می فهمند آن است که فرد از آنچه خدای متعال خوش ندارد پرهيز کند (تقوا به معنای خويشتن داری و پرهيز است). کف تقوا آن است که فرد واجبات را انجام داده و محرمات را ترک کند.

ب) درجه بالاتر تقوا آن است که فرد مستحبات را نيز ترک نکرده و مکروهات را انجام ندهد. چنين فردی همان اهتمامی که مثلا به اصل نماز دارد، به اول وقت بودن آن می دهد. يا خود را به انجام نوافل مقيد کرده است. (اين امر نيازمند تمرين است. در ابتدا انجام اين دستورات سخت است اما کم کم آسان شده و حتی برای فرد لذت بخش می شود از اينجا به بعد بايد مراقب باشد که از جهت لذت آن آسيب نبيند).

ج) مرتبه سوم تقوا آن است که فرد در مباحات نيز مرز نگاه دار بوده و به مقداری از آنها استفاده کند که انجام واجبات و ترک محرمات به آنها نياز دارد. مثلا آن مقداری بخوابد که نياز بدنش تامين شده و بتواند عبادات را به حالت نشاط روحی انجام دهد.

د) مرحله چهارم تقوا آن است که در تمام حالات همواره به ياد خداوند باشد و هيچ چيزی او را از ياد خدا غافل نکند. او در اين مرحله تجسم ذکر الهی شده است. اين درجه، اوج تقوا و همان «حق تقاته» است. ائمه اطهار(ع) به اين درجه رسيده اند و لذا همواره و در همه امور آن چيزی را می خواهند که خدای متعال می خواهد. در روايتی آمده است، امام صادق (ع) جويای احوال يکی از يارانش شد. او گفت: من به حالتی رسيده ام که دوست می دارم همواره مريض و فقير باشم و خدا را اين گونه ملاقات کنم. امام فرمود: اما ما خاندان پيامبر (ص)‌ آنچه را خداوند می پسندد می پسنديم.

يکی درد و يکی درمان پسندد يکی وصل و يکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد

خدای متعال زمين و زمان را به خاطر کسانی خلق کرده است که به اين درجه از تقوا رسيده باشد و اهل بيت (ع) مصداق اين مرتبه هستند. قرآن کريم می فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين﴾[7] . صادقين در اين آيه به نحو اطلاق بوده و به معنای صداقت در درجه عالی و در تمام مراتب است؛ صداقت در افکار، گفتار، رفتار و ساير امور. چنين کسی معصوم است و در حقيقت آيه شريفه می فرمايد «کونوا مع المعصومين». تقوای کامل در همه جهات با عصمت سازگار است پس گرامی ترين افراد نزد خدای متعال اهل بيت(ع) هستند و خدای متعال جهان را به حرمت آنان خلق کرده و به برکت آنان باقی نگاه داشته است. اين مطلب در احاديث ديگری مانند حديث کساء نيز آمده است.

اکنون که معلوم شد طبق اين روايت، اهل بيت(ع) دارای افضليت و عصمت هستند، امامت آنان نيز بدست می آيد، زيرا لازمه اين دو صفت، امامت آنان است.

نکته: وجوهی که درباره مدلول حديث امان بيان شد مانع الجمع نيستند و لذا همه آنان نيز می تواند جمع شود. بنابراين می توان گفت ملاک حرمت داشتن اهل بيت (ع)، حفظ شريعت و داشتن نقش عليت فاعلی و عليت غايی در نظام است.

بيان برخی از وجوه حديث امان توسط اهل سنت

برخی از علمای اهل سنت نيز نکاتی را در مورد مدلول حديث امان بيان کرده اند. المناوی در «فيض القدير»[8] که شرح «جامع الصغير» سيوطی است در اين باره چند وجه را بيان کرده است:

1. ممکن است گفته شود منظور از اهل بيت در اين حديث، همه منسوبين به پيامبر است. اگر اشکال شود که در ميان آنان افراد ناباب و فاسق هم وجود دارد چگونه آنان می توانند امان اهل زمين باشند؟ پاسخ داده می شود که هر چند آنان بالذات امنيت بخش نيستند اما انتساب آنها به پيامبر (ص)‌ باعث اين خاصيت شده است. البته اگر چنين است در اين صورت اين مساله وصف به حال متعلق بوده و آنچه احترام دارد پيامبر اکرم(ص) است.

حکيم ترمزی و عامری بغدادی اين وجه را نقد کرده و گفته اند: اگر بنا است که انتساب به پيامبر حرمت بخش باشد، چرا در اين حديث قرآن کريم که وجه بهتری دارد بيان نشده است؟

2. حکيم ترمزی و عامری بغدادی در اين باره گفته اند مقصود از اهل بيت، خاندان نسبی پيامبر نيست بلکه مقصود پيروان آنان است. يعنی کسانی که در تقوا و پرهيزکاری از زبدگان اصحاب پيامبر بوده و آيين ايشان را همواره زنده نگاه داشته اند. اين نکته در روايات نيز آمده است آنجا که فرمود: «آل محمد کل تقی».

3. نورالدين سمهودی مصری در «جواهر العقدين» - که يکی از کتب شاخص درباره اهل بيت بوده و جزء منابع «ينابيع الموده» قندوزی و «کشف الغمه» مرحوم اربلی است- می گويد: احتمال دارد منظور از اهل بيت، عده ای خاص از خاندان نسبی پيامبر باشد که عالم و با تقوا بودند. بر اين اساس اين روايت می گويد همان طور که ستارگان آسمان راهنمای اهل زمين هستند تا جهات را بشناسند و گم نشوند، عالمان از اهل بيت (ع) نيز برای مردم عامل شناخت حقيقت هستند. و همان طور که هر وقت ستاره ها خاموش شود دنيا پايان می پذيرد، اگر اين عالمان از خاندان پيامبر نباشند، دنيا پايان پيدا می کند. وی سپس شواهدی را بر اين مطلب از احاديثی که در مورد حضرت مهدی(عج) و ظهور و از دنيا رفتن ايشان آمده بيان می کند.

ابن حجر مکی در «الصواعق المحرقه»[9] نيز همين معنا را در مورد حديث بيان کرده است.

نکته پايانی مراجعه هشتم

مرحوم شرف الدين بعد از بيان حديث امان اين بحث را در اين مراجعه پايان می دهند. ايشان برای اثبات اين مطلب که چرا مذاهب چهارگانه اهل سنت در فروع و مذهب اشعری در اصول را پيروی نکرده و پيرو مذهب اهل بيت شده اند اين دلايل را ذکر نمودند. ايشان در اين باره به حديث ثقلين، حديث سفينه، حديث باب حطه و حديث امان استدلال نمودند. ايشان در ادامه می فرمايد: «هذا غاية ما فی الوسع من إلزام الأمة باتّباعهم، و ردعها عن مخالفتهم. و ما أظن فی لغات البشر كلها أدلّ من هذا الحديث على ذلك»[10] . اين نهايت کاری بود که پيامبر اکرم (ص) می توانستند انجام دهند تا امت را ملزم به پيروی از اهل بيت و عدم مخالفت با آنان کنند. و گمان نمی کنم در کلمات بشر چيزی روشن از بيان اين احاديث در بيان اين مطلب باشد.

مرحوم شرف الدين سپس می فرمايد: « و المراد بأهل بيته هنا مجموعهم من حيث المجموع باعتبار أئمتهم، و ليس المراد جميعهم على سبيل الاستغراق، لأن هذه المنزلة ليست إلّا لحجج اللّه و القوّامين بأمره خاصة، بحكم العقل و النقل.» مراد از اهل بيت در اينجا مجموع اهل بيت به اعتبار ائمه اطهار (ع)‌ است زيرا منزلت هايی که در اين احاديث بيان شده، تنها شامل حال حجت های الهی می شود. اين نکته در کلمات علمای اهل سنت نيز آمده کما اينکه ابن حجر در کتاب «الصواعق المحرقه» می گويد: «و قال بعضهم: يحتمل أن المراد بأهل البيت الذين هم أمان، علماؤهم لأنهم الذين يهتدى بهم كالنجوم، و الذين إذا فقدوا جاء أهل الأرض من الآيات ما يوعدون، قال: و ذلك عند نزول المهدی لما يأتی فی أحاديثه أن عيسى يصلی خلفه و يقتل الدجّال فی زمنه، و بعد ذلك تتتابع الآيات إلى آخر كلامه.

و ذكر فی مقام آخر أنه قيل لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: ما بقاء الناس من بعدهم؟ قال: «بقاء الحمار إذا كسر صلبه» »[11] ابن حجر می گويد احتمال دارد مراد از اهل بيت در حديث امان علمای از اهل بيت باشد زيرا آنها کسانی هستند مانند ستارگان، هدايت کننده اند و آنان کسانی هستند که اگر از زمين بروند آنچه از نشانه های قيامت وعده داده شده محقق می شود. و اين مساله بعد از ظهور حضرت مهدی (عج) است که نشانه های قيامت پشت سر هم می آيد. همچنين ابن حجر در جای ديگر اين حديث را آورده که از پيامبر اکرم (ص) سوال شد که اگر اهل بيت در زمين نباشند بقاء زمين چگونه خواهد بود؟ آن حضرت فرمود: مانند باقی ماندن الاغی است که استخوانهای او شکسته باشد.

مراجعه نهم

شيخ سليم بشری بعد از دريافت نامه هشتم مرحوم شرف الدين از ايشان می خواهد تا دلايل ديگری را بر اين مطلب بيان کرد. وی می گويد: « أطلق عنان القلم، و لا تخف من سأم؛ فإن أذنی لك صاغية، و صدری رحب، و أنا فی أخذ العلم عنك على جمام من نفسی، و ارتياح من طبعی، و قد ورد علی من أدلتك و بيّناتك ما استأنف نشاطی، و أطلق عن نفسی عقال السأم، فزدنی مع جوامع كلمك، و نوابع حكمك، فإنی ألتمس فی كلامك ضوالّ الحكمة، و إنه لأندى على فؤادی من زلال الماء، فزدنی منه للّه أبوك زدنی، و السلام[12] عنان قلم خود را آزاد بگذار و گمان مبر که من خسته شده ام. گوش های من برای شنيدن اين مطالب آمده و سينه ام باز و گشاده است. من برای اينکه اين مطالب را ياد بگيريم نفسم را کاملا آماده کرده ام و طبع ام نيز از اين امر خوشحال است. ادله ای که تو آوردی نشاط مرا تجديد کرد و گره خستگی را از نفسم باز کرد. پس از کلمات خويش برای من بگو که من در اين کلمات گمشده های حکمت را می يابم. من ار کلمات تو نشاط می يابم همانند کسی که آب ضلالی می نوشد و جانش نشاط می يابد.

مرحوم شرف الدين در مراجعه دهم، 14 حديث ديگر بيان می کند که انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo