< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

94/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي حديث سفينه در مراجعه هشتم کتاب المراجعات

ادامه بررسي سندي حديث سفينه

موضوع بحث بررسي حديث شريف سفينه بود. ابتدا در مورد نقل هاي اين حديث گفته شد هر چند اين حديث با الفاظ گوناگوني نقل شده اما اين گوناگوني به حدي نيست که معنا و محور کانوني آن را تغيير دهد. معناي اصلي حديث تشبيه اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) به کشتي نوح (ع)‌، و نجات يافتن افراد در صورت تمسک به آن و هلاکت در صورت تخلف از آن است.

در مورد سند اين روايت گفته شد اولا: اين حديث از 11 نفر از صحابه، 27 نفر از تابعين و بسياري از علماي اسلامي در قرون مختلف نقل شده است و لذا مي توان آن را متواتر دانست. ثانيا: برخي از علماي اهل سنت به صحت آن تصريح کرده اند و برخي نيز آن را در کتاب هايي که قصد کرده اند جز احاديث صحيح را نقل نکنند آورده اند. ثالثا از آنجا که اين حديث به صورت متعدد نقل شده است قاعده «يقوي بعضها بعضا» در مورد آن جاري مي شود و لذا اگر برخي از طريق هاي آن ضعيف نيز باشد طبق اين قاعده جبران ضعف آن خواهد شد.

اشکالات ابن تيميه و آلباني به حديث سفينه

در ادامه اشکال ابن تيميه و ناصرالدين آلباني به اين حديث بيان شد. ابن تيميه در سخني عجيب مدعي شده بود اين حديث در هيچ کتاب معتبر حديثي نيامده و تنها راوياني که حطاب ليل هستند آن را نقل کرده اند. اين در حالي است که افرادي مانند حاکم نيشابوري و محدثين برجسته اهل سنت مانند طبري اين حديث را در کتب خويش ذکر کرده اند.

ناصرالدين آلباني نيز که از محدثين مشهور و معاصر اهل سنت و داراي مشرب سلفي گري است اين حديث را قبول نکرده است. اين در حالي است که وي خود معتقد است اگر روايتي ضعيف باشد اما منشا ضعف آن اتهام در دين يا صداقت و يا حافظه راوي نباشد بلکه جهات ديگر باشد، با کثرت طرق نقل، ضعف آن جبران مي شود. از جمله اشکالات وي به اين حديث، ضعف برخي از راويان آن است که در ذيل به نقد و بررسي آنها مي پردازيم.

1. ضعيف دانستن عطيه بن سعد عوفي

يکي از راوياني که آلباني ضعيف دانسته، عطيه بن سعد عوفي است. اما وي را شخصيت هاي مهم اهل سنت توثيق کرده اند مانند: ابن حبان، ابن سعد در طبقات، نورالدين هيثمي، يحيي بن معين که وي را صالح توصيف کرده و ابن حجر عسقلاني که با تعبير صدوق از وي ياد کرده است. کساني نيز که وي را قدح کرده اند سه وجه براي آن بيان کرده اند: داشتن مذهب تشيع، مدلس بودن و نقل احاديث منکر. در مورد تدليس وي گفته شد: اين مساله اصلا ثابت نيست زيرا اين نسبت را محمد بن صاحب کلبي به وي داده که خودش متهم به کذب است.

درباره نقل حديث منکر نيز آنچه از وي به اين عنوان نقل شده تنها يک روايت است که ابي عدي جرجاني در «الکامل في ضعفاء الرجال» آورده است. آن روايت نيز اين است: «إن أهل درجات العلي يراهم من أسفل منهم کما يري الکوکب الطالع في الافق من آفاق السماء و انا ابابکر و عمر منهم».

اما اين مطلب صحيح نيست زيرا اولا: حديث منکر به حديثي گفته مي شود که دو ويژگي داشته باشند: يکي اينکه مضمون آن غلو آميز باشد و ديگر اينکه محدثين برجسته آن را نقل نکرده و شاذ باشد، اما اين حديث چنين نيست. احمد بن حنبل از ابوالورداء اين حديث را نقل کرده با اين حال وي را راوي منکر ندانسته اند.[1] در مسند احمد بن حنبل اين حديث در 5 الي 6 مورد نقل شده است که يکي از آنها مربوط به ابوالوداء است. ابن حجر عسقلاني، ابولاوداء را موثق دانسته کما اينکه عطيه را نيز موثق دانسته است.

ثانيا منکر بودن اين حديث اساسا جاي تامل دارد و سخن در مصداق آن است.

ثالثا بر فرض هم که اين حديث منکر باشد، نقل يک حديث منکر باعث ساقط شدن اعتبار راوي نمي شود خصوصا اينکه از عطيه احاديث فراواني نقل شده و او را کثير الروايه مي دانند.

رابعا خود آقاي آلباني همين حديث را با اينکه عطيه راوي آن است نقل کرده و پذيرفته است. چگونه است که وقتي عطيه حديث سفيه را نقل مي کند ضعيف شمرده مي شود و وقتي حديث ديگري را نقل مي کند موثق است؟!

سوال و جواب

چگونه چنين حديثي از عطيه با اينکه شيعه است از وي نقل شده است؟ چند وجه در مورد آن مي توان بيان کرد: اول اينکه اين حديث جعلي بوده و به دروغ به وي نسبت داده شده است. ديگر اينکه ممکن است وي در مقام تقيه بوده باشد، اعم از اينکه تقيه وي خوفي و يا مداراتي باشد. علاوه بر اينکه اساسا سخن ما در اينجا از باب الزام است و در صدد بيان دلالت و مصداق آن نيستيم.

راجع به شيعه بودن عطيه نيز گفته شد: اولا داشتن مذهب تشيع براي راوي قدحي به شمار نمي آيد کما اينکه مرحوم شرف الدين نام 100 نفر از روات شيعه را ذکر کرده که مورد توثيق عالمان اهل سنت بوده اند.

آيت الله ميلاني در مقدمه کتاب «تشييد المراجعات و تفنيد المکابرات»[2] در اين باره مي فرمايد: ابن حجر عسقلاني گفته است: «و ممّن ينبغي أن يتوقّف في قبول قوله في الجرح: من كان بينه وبين من جرحه عداوة سببها الاختلاف في الاعتقاد، فإنّ الحاذق إذا تأمّل ثلب أبي إسحاق الجوزجاني لأهل الكوفة رأى العجب، وذلك لشدّة انحرافه في النصب وشهرة أهلها بالتشيّع، فتراه لا يتوقّف في جرح من ذكره منهم، بلسانٍ ذلقة وعبارةٍ طلقة، حتّى‌ أنّه أخذ يليّن مثل الأعمش وأبي نعيم وعبيداللَّه بن موسى وأساطين الحديث واركان الرواية. فهذا إذا عارضه مثله أو أكبر منه فوثّق رجلًا ضعّفه قبل التوثيق ...»[3] . بايد در سخن کساني که جارح هستند و نسبت به مجروح عداوتي دارند - و منشا آن باطل دانستن اعتقاد وي و کينه نسبت به آن است-، توقف کرد و زود سخن آنان را نپذيرفت. انسان باهوش وقتي قدح هاي امثال جوزجاني را نسبت به اهل کوفه مي ببيند تعجب مي کند، زيرا وي فردي ناصبي بود و در مقابل، اهل کوفه مشهور به تشيع بودند. به همين خاطر همين که راوي، کوفي باشد وي او را از دم تيغ مي گذراند و با عبارت هاي شديد و غليظي از وي ياد مي کند. او حتي اعمش و ابي نعيم و عبيدالله بن موسي و ديگر بزرگان حديث، که محدثين اهل سنت آنان را قبول کرده اند را غير قابل اعتماد مي داند. با توجه به اين نکته اگر وي کسي را قدح کند و در مقابل کسي که هم تراز يا از وي برتر است آن فرد را مدح نمايد، توثيق و مدح آن ديگري پذيرفته مي شود.

آيت الله ميلاني در ادامه مي فرمايد: «و قد تبع الجوزجاني بعض من كان على مسلكه من المتأخّرين، فأخذوا يطعنون في الراوي بمجرّد روايته ما يدلّ على فضيلةٍ لعليّ وأهل البيت عليهم السلام، أو ما يدلّ على قدحٍ في واحدٍ من مناوئيهم، ويقولون عنه «شيعي» «رافضي» ونحو ذلك» برخي همين شيوه جوزجاني را در پيش گرفته و هر راوي را که فضيلت اهل بيت را نقل کند، مورد قدح قرار داده اند.

«والحال أنّ التشيّع- كما يقول الحافظ ابن حجر-: «محبّة عليّ وتقديمه على الصحابة».[4] والّذين يقدّمون عليّاً عليه السلام على غيره من الصحابة كثيرون حتّى‌ في الصحابة .. قال الحافظ ابن عبد البرّ: «وروي عن سلمان وأبي ذرّ والمقداد وخبّاب وجابر وأبي سعيد الخدري وزيد بن أرقم: إنّ عليّ بن أبي طالب- رضي اللَّه عنه- أوّل من أسلم. وفضّله هؤلاء على غيره فالتشيّع لا يضرّ بالوثاقة عندهم ولا يمنع من الاعتماد».[5] ابن حجر مي گويد: شيعه کسي است که نسبت به اميرالمومنين (ع)‌ محبت داشته و قائل به افضليت ايشان بر ديگر صحابه باشد. ابن عبد البر مي گويد: روايت شده که سلمان، ابوذر، مقداد، خباب، جابر، ابي سعيد خدري و زيد ابن ارقم قائل به افضليت امير المومنين(ع) بودند. حال اگر تشيع مضر به وثاقت باشد بايد حتي اين صحابه را نيز کنار گذاشت. پس معلوم مي شود تشيع داشتن ضربه اي به اعتبار رواي نمي زند.

آيت الله ميلاني سپس نام چند نفر از روات شيعه را نقل کرده و سخن بزرگان اهل سنت در مورد وثاقت آنها بيان مي فرمايد: «قال ابن حجر بترجمة «خالد بن مخلد القطواني الكوفي» و هو من رجال البخاري: «من كبار شيوخ البخاري، روى عنه وروى عن واحدٍ عنه. قال العجلي: ثقة وفيه تشيّع. وقال ابن سعد: كان متشيّعاً مفرطاً. وقال صالح جزرة: ثقة إلّاأنّه يتشيّع. وقال أبوحاتم، يكتب حديثه ولا يحتجّ. قلت: أمّا التشيّع فقد قدّمنا أنّه إذا كان ثبت الأخذ والأداء لا يضرّه، لا سيّما ولم يكن داعيةً إلى رأيه». يکي از اين راويان خالد بن مخلد کوفي است. وي از رجال بخاري است و ابن حجر درباره وي گفته است: او از بزرگان مشايخ بخاري است که هم با واسطه و هم بي واسطه از او روايت نقل شده است. عجلي درباره وي گفته است: وي ثقه است اما داراي تشيع است. ابن سعد گفته است وي شيعه افراطي بوده است. صالح جزره نيز وي را ثقه دانسته است. از اين سخنان معلوم مي شود که مذهب شيعه داشتن خدشه اي به ثقه بودن راوي نمي زند کما اينکه ابن حجر در ادامه مي گويد: اگر راوي حديث شيعه باشد اما فردي امين و در گرفتن روايت عمدا و سهوا مرتکب خطا نشود، شيعه بودن وي به اعتبار حديث ضرري نمي زند، خصوصا اگر از کساني باشد که مردم را به مذهب خودش دعوت نمي کند.

«وقال ابن حجر بترجمة «عبّاد بن يعقوب الرواجني» من رجال البخاري: «رافضي مشهور، إلّاأنّه كان صدوقاً، وثّقه أبو حاتم، وقال الحاكم: كان ابن خزيمة إذا حدّث عنه يقول: حدّثنا الثقة في روايته المتّهم في رأيه: عبّاد بن‌ يعقوب. وقال ابن حبّان: كان رافضيّاً داعيةً. وقال صالح بن محمّد: كان يشتم عثمان رضي اللَّه عنه. قلت: روى عنه البخاري في كتاب التوحيد حديثاً واحداً مقروناً، وهو حديث ابن مسعود: أيّ العمل أفضل؟ وله عند البخاري طرق أخرى من رواية غيره».

يکي ديگر از اين روات، عباد بن يعقوب است. ابن حجر مي گويد: وي کسي است که به رافضي بودن مشهور است اما در عين حال صدوق و از رجال بخاري است. ابوحاتم رازي - که فردي سخت گير است و هرگاه فردي را توثيق کند، آن را خوب مي دانند و اگر قدح کند در کلام وي ملاحظه مي کنند- عباد بن يعقوب را توثيق نموده است. ابن حبان گفته است: وي شيعه اي بود که دعوت به مذهب تشيع مي کرده است. صالح بن محمد مي گويد وي فردي بوده که عثمان را شتم مي کرده است. با اين حال ابن حجر عسقلاني که فرد شاخصي در رجال حديث و فقه است وي را توثيق کرده و گفته است: بخاري حديثي را از وي نقل کرده است که احاديث ديگري قرينه آن است.

«وقال الذهبي بترجمة «أبان بن تغلب»: «شيعي جلد، لكنّه صدوق، فلنا صدقه وعليه بدعته، وقد وثّقه أحمد بن حنبل وابن معين وأبو حاتم. وأورده ابن عديّ وقال: كان غالياً في التشيّع. وقال السعدي: زائغ مجاهر. فلقائل أن يقول: كيف ساغ توثيق مبتدع، وحدُّ الثقة العدالة والإتقان؟! فكيف يكون عدلًا من هو صاحب بدعة؟!

وجوابه: إنّ البدعة على ضربين، فبدعة صغرى، كغلوّ التشيّع، أو كالتشيّع بلا غلوّ ولا تحرف؛ فهذا كثير في التابعين وتابعيهم، مع الدين والورع والصدق؛ فلو ردّ حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبويّة، وهذه مفسدة بيّنة».[6]

ذهبي در مورد ابان بن تغلب که از راويان بنام شيعه است مي گويد: وي شيعه سرسختي است اما با اين حال فردي صدوق است و صدق او براي ما مهم است و کاري به بدعت او نداريم. [اين مطلب يکي از مبنايي علم رجال است که ما نيز آن را قبول داريم. در نظر ما اگر کسي در مذهب دچار مشکل باشد اما ثابت شود که در نقل مطالب امين است او را کنار نمي گذاريم. اين مانند فرمايش امام حسن عسکري (ع) در مورد بني فضال است که فرمودند: « خذوا ما رووا و دعوا ما رأو»[7] ]

ابن عدي وي را غالي در تشيع دانسته و سعدي وي را منحرف و کسي که آشکارا سخن مي گويد دانسته است. ذهبي نيز - که فردي سلفي مذهب است و سخت گيري هايي دارد حتي در مورد اشعري ها، حنفي ها و مالکي ها دارد ، و لذا برخي از افراد گفته است ذهبي تند رفته و بزرگان ما را کنار گذاشته است. او وقتي به شيعه مي رسد، سخت گيريش مضاعف مي شود- گفته است اگر کسي به ما بگويد چگونه فردي که اهل بدعت است را توثيق مي کنيد، در پاسخ مي گوييم بدعت دو گونه است: بدعت صغرا مانند کسي که در محبت و افضليت امير المومنين(ع) غلو نموده و يا تشيع بدون غلو دارد. اين گونه افراد در ميان تابعين و تابعين تابعين زياد هستند. [ اين سخن نشان مي دهد که تشيع سابقه اي ديرينه دارد]. سپس ذهبي در جمله جالبي مي گويد: اگر بنا باشد حديث اين روات شيعه را نقل نکنيم دستمان از احاديث پيامبر خالي خواهد بود و اين مفسدي آشکار است.

2. ضعيف دانستن حسن بن ابي جعفر

آلباني در اين راوي نيز مناقشه کرده است. سندي که اين رواي در آن آمده چنين است: «محمد بن عبدالعزيز عن سليمان بن ابراهيم عن حسن بن ابي جعفر عن ابوالصحباء عن سعيد بن جبير عن ابن عباس»[8] آلباني حسن بن ابي جعفر را ضعيف دانسته است. اما وقتي به کتاب هاي تراجم اهل سنت مراجعه شود وي با مدح هاي همچون: صدوق، شيخ صالح، فاضل، خيار عبادالله، خيارالناس، من المتعبدين، مستجاب الدعوه، لايعتمد الکذب، و داراي احاديث صالحه از سوي ابن ابي حاتم، جرجاني، ابن حبان، المزي، ذهبي، توثيق شده است. البته در جرح او نيز تعابيري همچون: منکر الحديث، ليس بقوي في الحديث و غافل از صنعت حديث بکار رفته، که قدح هاي قابل توجهي در کنار آن مدح ها نيست.

علاوه بر اينکه بر فرض وي را ضعيف بدانيم باز مشکلي براي روايت پيش نمي آيد زيرا اولا همان طور که گفته شد قاعده کثرت طرق ضعف آن را جبران مي کند؛ ثانيا حديث ابن عباس را آلباني تنها از طريق حسن بن ابي جعفر آورده در حالي که در نقل ديگري که ابن مغازلي آورده، حديث ابن عباس بدون اين رواي آمده است؛ ثالثا جالب است که خود آلباني طريق حسن بن جعفر را در جاي ديگر آورده و آن را حسن و در جايي صحيح دانسته است.[9] بنابراين چرا وقتي وي حديث سفينه را نقل مي کند او را ضعيف مي دانيد اما در جاي ديگر توثيق مي کنيد؟

 

3. ضعيف دانستن علي بن ابي جعفر جرعان، عبدالله بن عبد القدوس و چند نفر ديگر

مورد ديگري که آلباني ضعيف دانسته حديثي است که از ابوذر نقل شده است. وي سه طريق را مورد نقد قرار داده است:

الف) در طريقي علي بن زيد ابن جرعان را ضعيف دانسته است. آن طريق از اين قرار است: مسلم بن ابراهيم از حسن بن ابي جعفر از علي بن زيد ابن جدعان از سعيد بن مسيب از ابوذر غفاري .

ب) در طريق ديگري عبدالله بن عبد القدوس و عبدالله بن داهر رازي و ابي اسحاق و حنش بن معتمر را تضعيف کرده است.

ج) در طريق ديگري به خاطر وجود مفضل بن صالح، آن را ضعيف دانسته است.

اما پاسخ وي آن است که اولا: حديث نقل شده از ابوذر، 27 طريق دارد که 10 طريق آن مستقل بوده و در منابع معتبر اهل سنت آمده است. اين در حالي است که وي تنها سه طريق آن را نقل کرده است. در پانزده طريق از طرق مذکور هيچ يک از راوياني که آلباني مدعي ضعف آنها است وجود ندارد. اشاره نکرده آلباني به اين طرق جاي تامل دارد.

ثانيا راوياني که وي ضعيف دانسته يا اصلا ضعف ندارند يا اگر ضعف دارند به گونه اي نيست که روايات آنها کنار گذاشته شود. مثلا علي بن زيدبن جرعان از فقيهان و راويان بزرگ شيعه است و روايت او در منابع معتبر اهل سنت مانند صحيح مسلم، سنن ابي داود ، سنن ترمذي ، سنن ابن ماجه آمده است. در ميان عالمان اهل سنت مشهور است که گفته اند « إن من روى له الشيخان فقد جاز القنطرة»[10] . در کتاب هاي تراجم نيز با تعابيري همچون: الامام العالم الکبير، صدوق، ثقه، صالح الحديث، يکتب حديثه ، لاباس به، احد حفاظ، کان کثير الحديث، من فقهاء البصره، يصل الليل کله، ما اختلط قط، از وي ياد شده است. حال چگونه است که اين همه مدح درباره وي ناديده گرفته شده است؟ البته تعابير قدحي مانند «کان يغلي في التشيع ، لم احمل عنه فانه کان رافضيا» آمده است که همان طور که از کلام بزرگان اهل سنت نقل شد داشتن مذهب تشيع خدشه اي به وثاقت راوي نمي زند.[11]

عبدالله عبد القدوس نيز از روايان شيعه است که روايت وي در منابع معتبر روائي اهل سنت آمده است. بخاري به روايت او استشهاد کرده و در کتب تراجم با تعبير ثقه و صدوق از او ياد شده است. از طرف ديگر در قدح او نيز تعابيري چون رافضي خبيث و عامه ما يروي في فضائل اهل البيت نيز به چشم مي خورد. اما اين تعابير مانعي ندارد و همان طور که ابن حجر گفته است برخي از اين رجاليون به گونه اي هستند که همين که فردي محب اهل بيت (ع) باشد احاديث وي را کنار مي گذارند.[12]

 


[1] المسند احمد بن حنبل، ج10، ص84 و 85، ح11149.
[2] تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، آیت الله میلانی، ج2، ص52 – 54، ط: مرکز الحقائق الاسلامیه.
[3] لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج1، ص16.
[4] مقدمه فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ص460.
[5] الاستیعاب، ابن عبد البر، ج3، ص1090.
[6] میزان الاعتدال، ذهبی، ج1، ص5.
[8] معجم الاوسط، طبرانی، ج3، ص46.
[9] سلسله الاحادیث الصحیحه، آلبانی، ج2، ص392.
[11] میزان الاعتدال، ذهبی، ج6، ص206 ؛الکامل فی الضعفاء جرجانی، ج5، ص196.
[12] فصلنامه علمی پژوهشی کلام اسلامی، شماره 84، زمستان 1391، ط: موسسه امام صادق(ع).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo