< فهرست دروس

درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی آيه ولايت و حديث غدير
اشکال هفتم: ولايت فعلی، مقصود است نه ولايت شأنی
در يکی از اشکالاتی که به آيه ولايت گرفته شده آمده: ظاهر آيه، ولايتی را بيان می کند که بالفعل تحقق دارد زيرا ولايت خداوند که در آغاز بيان شده و نيز ولايت حضرت رسول اکرم (ص) ولايت فعلی است. حال به قرينه سياق و اينکه کلمه ولايت يکبار بيشتر تکراد نشده، بايد ولايت در «الذين آمنوا» نيز ولايت فعلی باشد. در اين صورت اگر ولايت در آيه به معنای تدبير و زعامت باشد لازم می آيد دو ولی در زمان واحد باشد و اين بر خلاف اجماع مسلمين است. اما اگر ولايت را به معنای محبت و نصرت بگيريم ديگر اين اشکال پيش نمی آيد.
اين اشکال درباره همه نصوص امامت آن حضرت بيان و گفته می شود: آيا آن حضرت از همان زمانی که از طرف خداوند به اين مقام رسيدند، فعليت اين مقام را نيز يافتند يا نه؟ اگر فعليت می داشتند با تعدد الامام سازگاری ندارد.
پاسخ
اما اين اشکال وارد نيست. سه مساله در اينجا وجود دارد که نبايد با هم خلط شود: يکی شأنيت و دارا بودن استحقاق مقام امامت است، ديگری حق ولايت است (يعنی علاوه بر داشتن شأنيت، اين مقام به او جعل شده است)، مقام سوم، اعمال ولايت است. پيامبر اکرم (ص) قبل از دوران رسالت، شأنيت و اهليت مقام ولايت را داشتند. وقتی مبعوث شدند، اين مقام به ايشان اعطا شد اما هنوز زمينه و بسر اعمال آن فراهم نشده بود تا اينکه با تحقق شرايط توانستند حکومت تشکيل دهند. انبيايی بودند که هر چند شانيت ولايت و زعامت را داشتند اما زمينه برايشان فراهم نشد. در مورد حضرت علی (ع) نيز می گوييم با نزول آيه، فعليت امامت برای آن حضرت محقق شد، اما اعمال آن متوقف بود بر وقتی که ولی ديگری در رأس امور نباشد.
در اينكه مدلول ظاهری آيه، ولايت فعلی است نه شأنی سخنی نيست، ولی ولايت فعلی يا بالفعل به معنای اعمال ولايت نيست، بلکه به معنای داشتن حق اعمال ولايت است، زيرا همان‌گونه كه به فرد اعمال کننده ولايت، ولی گفته مي‌شود، كسی كه حق اعمال ولايت دارد نيز ولی ناميده مي‌شود. اصولاً: اعمال ولايت آن‌گاه بر ولايت مشروع دلالت مي‌كند كه ناشی از حق ولايت باشد.
اين مطلب، در بين عقلای بشر نيز شناخته شده و مرسوم است، مثلاً هر گاه فرمانروايی، ‌فردی را به عنوان جانشين خود تعيين كند، تلقی عقلا از اين اقدام، آن است كه حق ولايت و رهبری از همان زمان برای او ثابت مي‌شود، اگرچه اعمال آن مربوط به پس از فرمانروا است.

اشکال هشتم: زمان اعمال ولايت بيان نشده است
گفته شده است: اعمال ولايت توسط اميرالمؤمنين(ع) ـ چنان‌كه هم اينك بيان شد ـ مربوط به پس از پيامبر اكرم(ص) است، زيرا به اجماع مسلمانان در زمان پيامبر(ص) رهبری جامعه اسلامی به آن حضرت اختصاص داشت، و از طرفی، در آيه يا احاديث شأن نزول، زمان دقيق اعمال ولايت توسط علی(ع) بيان نشده است، بنابراين، مي‌توان آن را به پس از خلفای سه‌گانه اختصاص داد. اين تفسير با ديدگاه اهل سنت نيز سازگار است.[1]
پاسخ
اولاً: متفاهم عرفی در چنين مواردی ولايت بلافصل است، يعنی هرگاه از طرف كسی كه حق فرمانروايی دارد، برای فردی پس از خود مقام و منصب امامت و رهبری اثبات شود، متفاهم عرفی ولايت و رهبری بلافصل است، و خلاف آن نيازمند دليل است.
ثانياً: اين فرض بر خلاف اجماع مسلمانان است، زيرا مسلمانان دو گروه‌اند، آنان كه آيه را دليل بر امامت علی(ع) نمي‌دانند، و آنان كه آيه را دليل بر ولايت و امامت او مي‌دانند، هر دو گروه در اين معنا اتفاق نظر دارند كه اگر آيه بر امامت علی(ع) دلالت داشته باشد، امامت بلافصل مقصود است.[2] روشن است كه اين اجماع نيز ناشی از مفاد و مدلول ظاهری آيه است.

اشکال نهم: امام(ع) به آيه ولايت، احتجاج نكرده است
يکی ديگر از اشکالاتی که در مورد نصوص ديگر امامت نيز وارد شده آن است که اگر اين نصوص وجود دارد چرا حضرت به آنها احتجاج نکرده است؟
گفته شده است، اگر آيه ولايت بر امامت علی(ع) دلالت مي‌كرد، او و يارانش در موارد مناسب به آن استدلال مي‌كردند، در حالی كه چنين استدلالی در تاريخ نقل نشده است.[3]
پاسخ
طبق آنچه در احاديث شيعه بيان شده، اميرالمؤمنين(ع) در مواردی، به آيه ولايت بر امامت خود احتجاج كرده است. يك‌بار با اين آيه و آيات ديگری كه در شأن او نازل شده است و نيز احاديث نبوی مربوط به او بر ابوبكر احتجاج کرده است. اين مطلب را شيخ صدوق در كتاب خصال خود روايت كرده است.[4] و بار ديگر، با اين آيه و آيات و احاديث ديگر بر اهل شورا احتجاج كرده است. اين احتجاج را شيخ طوسی در الامالی نقل كرده است.[5]
روشن است كه نقل نشدن چنين احتجاج‌هايی در كتاب‌های حديث يا تاريخ غير شيعه دليل بر نادرستی آنها نخواهد بود و در نتيجه بر استدلال آيه خدشه وارد نمي‌سازد.

اشکال يازدهم: امامت ديگر امامان شيعه و حصر امامت در علی(ع)
اشكال ديگری كه بر دلالت آيه ولايت بر امامت علی(ع) وارد شده اين است كه اگر ولايت در آيه به معنای امامت باشد، به مقتضای «إنّما» و شواهد ديگر، آيه ولايت بر حصر امامت در علی(ع) دلالت مي‌كند. اين مطلب همان‌گونه كه با خلافت خلفای پيش از علی(ع) منافات دارد، با امامت امامان پس از او نيز ناسازگار است، زيرا مفاد آيه اين است كه ولايت بر مؤمنان، منحصر در خدا و پيامبر و علی(ع) است.[6]
پاسخ
براهين عقلی و دلايل نقلی بر وجوب امامت در هر عصر و زمانی دلالت مي‌كند. بر اين اساس، مفاد حصر در آيه ولايت اين است كه پس از پيامبر اكرم(ص) تا وقتی علی(ع) زندگی دنيوی دارد، امامت به وی اختصاص خواهد داشت، و ديگر صحابه پيامبر(ص) از آن بهره‌ای ندارند. طبعاً پس از اميرالمؤمنين(ع) به حكم اينكه جامعه اسلامی به امام نيازمند است، بايد ديد مقتضای دلايل عقلی و نقلی درباره امام پس از وی چيست؟ آنچه از اين دلايل به دست مي‌آيد اين است كه امامت پس از پيامبر اكرم(ص) به امامان دوازده‌گانه شيعه اختصاص دارد. آنان همان خلفای دوازده‌گانه‌ای هستند كه در صحاح اهل سنت از آنان ياد شده است، و آنان همان صادقين‌اند كه قرآن كريم مسلمانان را به پيروی از آنان دستور داده و فرموده است: ﴿يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾.[7]
به عبارت ديگر‌، با توجه به نصوص قرآنی و روايی، امامت امت اسلامی پس از پيامبر اكرم(ص) به دوازده امام شيعه اختصاص يافته است. اين مطلب ـ حداقل ـ مورد اجماع شيعه است. حال با توجه به چنين نصوصی، وقتی آيه ولايت، امامت را به علی(ع) اختصاص مي‌دهد، مفاد آن جز اين نيست كه تا وقتی او در دنيا زندگی دارد، امامت، مخصوص اوست، و پس از وی به فرزندان معصوم وی يكی پس از ديگری اختصاص دارد، و در نتيجه هيچ‌گونه ناسازگاری بين اين نصوص با آيه ولايت وجود ندارد. ناسازگاری در صورتی پديد مي‌آيد كه امامت امام علی(ع) و ديگر امامان شيعه در يك زمان بود، ولی چون زمان آنها متفاوت بوده است، تعارضی رخ نخواهد داد.
[ مرحوم علامه طباطبايی روش و منهجی دارند و می فرمايند: در قرآن کريم هر جا لفظ جمع بکار رفته است در همان معنای عموم بوده و معنای آن مضيق نيست. اما اينکه آيا مصداق آن يکی است يا چندتا، از مدلول فهميده نمی شود بلکه دلايل ديگری آن را برای ما بيان می کند. و لذا اين اشکال وارد نمی شود که استعمال جمع در مفرد صورت گرفته است. پس «الذين آمنوا» به لحاظ مفهومی بر افراد متعددی صدق می کند اما دليل خارجی می گويد در هر زمان يک نفر ولايت دارد. در زمانی که حضرت علی (ع) در قيد حيات هستند ايشان هستند و وقتی ايشان نيستند بايد گشت و مصداق آن را پيدا کرد. البته ادله ديگر ساير ائمه (ع) را اثبات می کند]

حديث غدير و امامت اميرالمومنين (ع)
درباره اين حديث شريف ابتدا تواتر آن مورد بحث قرار گرفت است. عده ای از عالمان اهل سنت به تواتر آن تصريح کرده اند. البته همان طور که امام شرف الدين می فرمايد تواتر اين حديث امری طبيعی است و اگر غير از اين واقع می شد نيازمند دليل بود. پيامبر اکرم (ص) اين مساله را در جايی که سوال برانگيز است مطرح کرده است و اگر در منی و عرفات مطرح می شد اينقدر برجسته نمی شد. طبق رقم هايی 120 هزار نفر حاجی نيز حضور داشته اند.
درباره اينکه چه تعداد حديث اگر نقل شود باعث تواتر آن می شود اختلاف نظر وجود دارد. سيوطی می گويد: اگر روايتی را 10 نفر نقل کنند آن روايت متواتر خواهد بود. عده ای کمتر و عده ای بيشتر گفته اند. ابن حجر روايت «تقتلک فئه الباغيه» را متواتر دانسته چون پنج يا شش نفر آن را نقل کرده اند. ابن کثير حديثی که اميرالمومنين (ع) نقل کرده و ديگران از او نقل کرده اند را متواتر دانسته است. ابن حجر مکی، نماز ابوبکر را متواتر دانسته با اينکه هشت نفر آن را نقل کرده اند. ابن حزم، حديث ائمه قريش را با شش نفر نيز متواتر دانسته است و در جای ديگر حديثی که چهار نفر نقل کرده را متواتر دانسته است.
اما کسانی که تواتر حديث غدير خصوصا عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را تصريح کرده اند عبارتنداز: شمس الدين ذهبی، شمس الدين جزری، سيوطی، ‌جمال الدين حسينی شيرازی، ضياء الدين مقبلی و ديگران.
عده ای نيز تصريح به صحت اين حديث کرده اند مانند: ترمزی، ابوجعفر تهاوی، ابن کثير شافعی، ابن حجر عسقلانی، ابن حجر هيثمی و ديگران . ابن ابی الحديد حديث را مشهور و مستفيض می داند.
در منابع شيعه نيز اين حديث به صورت فراوان از حضرت علی(ع)، ‌حضرت زهرا(س)، امام حسن(ع)، امام حسين(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و هم از صحابه ای مانند زيد بن ارقم، ‌انس بن مالک، ابوذر و غيره نقل شده است. سيد هاشم بحرانی در «غايه المرام» بيش از چهل روايت را در اين زمينه از شيعه نقل می کند . مرحوم علامه مجلسی نيز بيش از يکصد حديث را در باره واقعه غدير نقل کرده است.
بنابراين اين روايت از جهت سندی در منابع اهل سنت و شيعه محکم و قوی است. و لذا جای تعجب دارد که برخی از اهل سنت سخنانی درباره اين روايت گفته اند. در کتاب «براهين و نصوص امامت» سخنان اهل سنت را در سه بخش: متواتر، صحيح و مستفيض بيان کرده ايم.
(متن کتاب براهين و نصوص امامت)
تواتر حديث غدير از نگاه عالمان اهل سنت
حديث غدير را احمد بن حنبل از چهل طريق، ابن‌جرير طبری از هفتاد و چند طريق، جزری مقری از هشتاد طريق، ابن‌عقده از 105 طريق، ابوسعيد سجستانی از 120 طريق و ابوبكر جعابی از 125 طريق نقل كرده‌اند.[8] با اين حال، اقوال عالمان اهل سنت در اين باره مختلف است. اكثريت قاطع عالمان اهل سنت حديث غدير را معتبر و غير قابل ترديد دانسته‌، و برخی از آنان آن را متواتر يا مستفيض، و برخی ديگر آن را صحيح شمرده‌اند.
الف) حديث غدير متواتر است
1. شمس‌الدين ذهبی شافعی (متوفای 748 ق) در تلخيص المستدرك، طرق مختلف حديث غدير را ذكر كرده و بسياری از آنها را صحيح دانسته و گفته است: «صدر حديث (من كنت مولاه فعلی مولاه) متواتر است و من به صدور آن از پيامبر(ص) يقين دارم، و جمله اللهم وال من والاه نيز سندش قوی است.» اين سخن وی را آلوسی[9] و ابن‌كثير[10] نقل كرده‌اند.
2. شمس‌الدين جزری شافعی(متوفای 833 ق) حديث غدير را به هشتاد طريق روايت كرده و رساله اسنی المطالب را در اين باره نوشته و گفته است: اين حديث به صورت متواتر از پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است.[11]
3. حافظ جلال الدين سيوطی شافعی (متوفای 911 هـ.ق)گفته است: اين حديث متواتر است.[12]
4. جمال‌الدين حسينی شيرازی (متوفای 1000 ق) در كتاب اربعين خود گفته است: «اصل حديث – غير از قصه حارث بن نعمان – به صورت متواتر از پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است.»[13]
5. ضياءالدين مقبلی (متوفای 1108 ق) در الأبحاث المسدّدة فی الفنون المتعددة، حديث غدير را از احاديث متواتر- كه مفيد علم‌اند- دانسته است.[14]
6. سيد اميرمحمد صنعانی گفته است: «حديث غدير از نظر اكثر ائمه حديث متواتر است.»[15]
7. مفتی شام عمادی حنفی (متوفای 1171 ق) در الصلات الفاخرة فی الاحاديث المتواترة آن را از احاديث متواتر شمرده است.[16]
8. حافظ شهاب‌الدين حضرمی در تشنيف الأذان گفته است: «حديث من كنت مولاه فعلی مولاه به صورت متواتر از حدود شصت نفر روايت شده است.»[17]
9. شيخ محمد صدر العالم در معارج العلی فی مناقب المرتضی آن را متواتر دانسته است.[18]
ب) حديث غدير صحيح است.
1. حافظ ابوعيسی ترمذی (متوفای 279 ق) پس از ذكر حديث غدير گفته است: «هذا حديث حسن صحيح؛ اين حديثی حسن و صحيح است.»[19]
2. حافظ ابوجعفر طحاوی (متوفای 321 ق) پس از نقل حديث غدير گفته است: «هذا الحديث صحيح الاسناد و لا طعن لأحد فی رواته؛ اين حديث از نظر سند صحيح است و بر هيچ‌يك از راويان آن اشكالی وارد نيست.»[20]
3. فقيه ابوعبدالله محاملی بغدادی (متوفای 330 ق) در امالی خود آن را صحيح شمرده است.[21]
4. ابوعبدالله حاكم نيشابوری (متوفای 405 ق) حديث غدير را به چند طريق صحيح، روايت كرده است.[22]
5. علاءالدين سمنانی (متوفای 736 ق) در العروة لأهل الخلوة، ص 422 گفته است: «هذا حديث متفق علی صحته؛ اين حديثی است كه صحتش مورد اتفاق است.»[23]
6. حافظ عمادالدين بن كثير شافعی (متوفای 774 ق) سخن استادش ابوعبدالله ذهبی كه گفته است حديث غدير صحيح است را نقل كرده و رد نكرده است.[24]
7. حافظ ابن‌حجر عسقلانی (متوفای 852 ق) گفته است: «حديث من كنت مولاه فعلی مولاه را ترمذی و نسائی روايت كرده‌اند و طرق آن جداً بسيار است، ابن‌عقده آنها را در كتابی نقل كرده است و بسياری از اسانيد آن صحيح و حسن است.»[25]
8. ابن‌حجر هيتمی مكی (متوفای 974 ق) تصريح كرده كه اين حديث، صحيح است و ترديدی در آن نيست.[26]
9. نورالدين هروی قاری حنفی (متوفای 1014 ق) گفته است: «اين حديث صحيح است و ترديدی در آن نيست و برخی از محدثان، آن را متواتر دانسته‌اند، زيرا در روايت احمد آمده است كه سی نفر از صحابه كه آن را از پيامبر(ص) شنيده بودند، در ايام خلافت علی(ع) بر آن شهادت دادند.»[27]
10. عبدالحق دهلوی (متوفای 1052 ق) گفته است: «اين حديث، صحيح است و ترديدی در آن نيست. عده‌ای مانند: ترمذی، نسائی و احمد آن را روايت كرده‌اند. طرق آن بسيار است. شانزده نفر صحابی آن را روايت كرده‌اند. در روايتی آمده است كه سی نفر از صحابه، آن را از پيامبر(ص) شنيده و برای علی(ع) در زمان خلافتش شهادت دادند و بسياری از اسانيد آن صحيح و حسن است و به سخن كسی كه در صحت آن اشكال كرده، اعتنايی نمي‌شود.»[28]
11. شيخ محمود بن محمد شيخانی قادری در الصراط السوی فی مناقب آل النبی، حديث غدير را از احاديث صحيح دانسته است.[29]
12. ابوعبدالله زرقانی مالكی (متوفای 1122 ق) در شرح المواهب، ج 7، ص 13 گفته است: «طبرانی و ديگران، حديث غدير را با سند صحيح روايت كرده‌اند.»[30]
13. شهاب الدين حفظی شافعی، يكی از شعرای غدير در قرن دوازدهم در ذخيرة المآل فی شرح عقد جواهر اللآل گفته است: «اين حديث صحيح است و ترديدی در آن نيست.»[31]
14. ميرزا محمد بدخشی گفته است: «اين، حديث صحيح و مشهور است و جز انسان متعصب و جاحد كه سخن او اعتباری ندارد، در صحت آن ترديد نكرده است.»[32]
15. مولوی ولی‌الله لكهنوی گفته است: «اين حديث، صحيح است و طرق متعددی دارد و كسی كه در صحت آن اشكال كرده به خطا رفته است.»[33]
16. ناصرالدين آلبانی گفته است: «هر دو بخش حديث غدير[34] صحيح است، بلكه بخش اول آن متواتر است.»[35]
ج) حديث غدير، مشهور و مستفيض است.
ابن ابی‌الحديد معتزلی (متوفای 655 ق) گفته است: «حديث غدير، يكی از روايات شايع در فضايل اميرالمؤمنين(ع) است»[36] و در جای ديگری گفته است: «در اين‌جا رواياتی را بازگو مي‌كنيم كه به صورت مستفيض درباره احتجاج اميرالمؤمنين(ع) با اصحاب شورا نقل شده است»، سپس حديث غدير را نقل كرده است.[37]
تواتر حديث غدير در منابع شيعه
حديث غدير در منابع شيعه به صورت متواتر روايت شده است. محدثان شيعه، اين حديث را هم از امامان اهل بيت(ع) و هم از صحابه پيامبر(ص) روايت كرده‌اند. صحابه‌ای كه محدثان شيعه، حديث غدير را از آنان نقل كرده‌اند، علاوه بر اميرالمؤمنين(ع) فاطمه زهرا(س)، امام حسن مجتبی(ع) و امام حسين(ع)، عبارت‌اند از: زيد بن ارقم، ابوسعيد خدری، انس بن مالك، ابوذر، ابوليلی، ابوالطفيل، حذيفة بن اليمان، كعب بن عجره، ابوهريره، عبدالله بن عباس، حذيفة بن اسيد غفاری، جابر بن عبدالله انصاری و عمرو ذی مرّ.
بيش‌ترين روايات غدير در مجامع روايی شيعه از امامان اهل بيت(ع) و بيشتر از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده است. سيد هاشم بحرانی در غاية المرام بيش از چهل روايت را درباره غدير از محدثان شيعه مانند ثقةالاسلام كلينی، شيخ صدوق، شيخ طوسی، فرات بن ابراهيم و ديگران نقل كرده است.[38]
علامه مجلسی در بحارالانوار بيش از يكصد حديث را در ارتباط با واقعه غدير روايت كرده كه بيش‌تر آنها از طريق شيعه روايت شده است.[39]
عده‌ای از اصحاب ائمه(ع) كه حديث غدير را روايت كرده‌اند عبارت‌اند از: 1. محمد بن مسلم؛ 2. عبدالله بن سنان؛ 3. زراره؛ 4. فضيل بن يسار؛ 5. بكير بن اعين؛ 6. بريد بن معاويه؛ 7. حسن بن راشد؛ 8. ابان بن تغلب؛ 9. عبدالله فضل هاشمی؛ 10. سدير صيرفی؛ 11. معاويه بن عمار؛ 12. عطيه عوفی؛ 13. زيد شحام؛ 14. ابوبصير؛ 15. علقمه بن محمد حضرمی؛ 16. معلی بن خنيس؛ 17. داود بن سليمان؛ 18. احمد بن ابی‌نصر بزنطی؛ 19. عبدالعزيز بن مسلم؛ 20. مفضل بن عمر؛ 21. صفوان جمال؛ 22. محمد خزاعی؛ 23. حسن بن عبدالله رازی؛ 24. عمر بن يزيد؛ 25. فرات بن احمد؛ 26.زيد بن جهم هلالی؛ 27. اسحاق بن اسماعيل نيشابوری؛ 28. محمد بن اسحاق؛ 29. سليم بن قيس هلالی؛ 30. ابراهيم بن محمد بن اسحاق و ... .
بسياری از اين روايات از نظر سند معتبرند، مضافاً بر اينكه بی‌شمار بودن تعداد آنها احتمال ساختگی بودن آن را مردود مي‌سازد. بنابراين در اعتبار سند حديث غدير از طريق شيعه جای كم‌ترين ترديدی وجود ندارد.
سخنان بي‌اساس
برخی از عالمان اهل سنت دربارة حديث غدير، سخنان بي‌پايه‌ای گفته‌اند، که به بررسی ونقد آنها می‌پردازيم.
1. برخی اصل حديث غدير را به اين دليل انكار كرده‌اند كه علی(ع) به يمن رفته و در حجة الوداع شركت نداشت.[40] محققان در پاسخ گفته‌اند: «علی(ع) اگر چه به يمن رفته بود، اما از يمن به مكه رفت و در حجة الوداع حضور داشت.[41] آمدن علی(ع) از يمن به مكه و شركت در حجة الوداع در صحاح اهل سنت روايت شده است.»[42]
2. برخی در صدور بخش اول حديث يعنی جمله «من كنت مولاه فعلی مولاه» مناقشه كرده‌اند. تفتازانی گفته است: «اكثر راويان، صدر حديث را روايت نكرده‌اند.»[43] محمد محسن كشميری نيز در نجاة المؤمنين گفته است: «محدثان، غير از احمد بن حنبل، تنها جزء دوم حديث غدير را روايت كرده‌اند.»[44]
پيش از اين، سخنان محدثان برجسته اهل سنت را در تواتر يا صحت بخش اول حديث غدير نقل كرديم، از اين جا نادرستی سخن تفتازانی و كشميری روشن مي‌شود.
3. برخی صحت بخش دوم حديث غدير يعنی جمله اللهم وال من والاه و عاد من عداه را انكار كرده‌اند. از آنها ابن‌تيميه است که اين جمله را كذب شمرده است.[45]
پيش از اين سخن ابوعبدالله ذهبی را در اين باره نقل كرديم كه گفته است: «اين بخش از حديث، اگر چه متواتر نيست، ولی روايات آن از نظر سند قوی است». بسياری ديگر از محدثان بزرگ اهل سنت نيز صحت آن را مسلم گرفته‌اند، همچنين از نظر شيعه هر دو بخش حديث غدير متواتر است.
4. ابن‌حزم گفته است: «حديث غدير از طريق راويان موثق نقل نشده است.»[46]
سخنانی كه پيش از اين از محدثان بزرگ اهل سنت درباره تواتر يا صحت حديث غدير نقل كرديم در ابطال سخن ابن‌حزم كافی است.
5. آمدی، اصل حديث غدير و صحت آن را پذيرفته ولی آن را خبر واحد دانسته است.[47]
با توجه به آنچه پيش از اين درباره تواتر و استفاضه حديث غدير نقل شد، نادرستی سخن آمدی آشكار است.
6. رازی صحت حديث غدير را به اين دليل كه اكثر محدثان آن را نقل نكرده‌اند مورد ترديد قرار داده است. وی از بخاری، مسلم، واقدی و ابن‌اسحاق به عنوان كسانی كه حديث غدير را نقل نكرده‌اند نام برده است.[48] عضدالدين ايجی نيز همين سخن را تكرار كرده است.[49]
اينكه چهار نفر از محدثان مصداق اكثر محدثان باشد، بسيار شگفت‌آور است. مضافاً بر اينكه نقل نشدن حديثی توسط گروهی از محدثان (كم باشند يا زياد) دليل بر مردود يا مشكوك بودن حديث نيست، آنچه مهم است اين است كه حديث از طريق صحيح روايت شده باشد.
7. گاهی نقل نكردن حديث غدير از سوی بخاری و مسلم، دليل بر بي‌اعتباری يا كم‌اعتباری آن قلمداد شده است. تفتازانی گفته است: «محققان از اهل حديث مانند بخاری، مسلم و واقدی آن را نقل نكرده‌اند.»[50] حسام‌الدين سهارنپوری نيز در مرافض الروافض به اين دليل كه بخاری و مسلم حديث غدير را روايت نكرده‌اند، در آن مناقشه كرده است.[51]
بايد دانست که اگر بخاری و مسلم، حديثی را نقل نکنند، دليل بر عدم صحت آن نيست، زيرا بخاری و مسلم، مدعی آن نيستند كه همه احاديث صحيح را نقل كرده‌اند، بلكه مدعی اين هستند كه آنچه نقل كرده‌اند صحيح است. دارقطنی و ديگران بر بخاری و مسلم اشكال كرده‌اند چرا برخی از احاديثی كه سند آنها صحيح است را نقل نكرده‌اند، نووی در پاسخ آنها گفته است: «اين اشكال وارد نيست، زيرا آنان در صدد نقل همه احاديث صحيح نبوده‌اند.»[52]
قاضی كتانی نيز گفته است: «بخاری و مسلم، همه احاديث صحيح را در كتاب خود نقل نكرده‌اند و اشكال دارقطنی و غير او بر آنان، به اينكه احاديث واجد شرايط مورد نظر آنان را روايت نكرده‌اند، وارد نيست، زيرا آنان ملتزم نشده‌اند كه كتابشان همه احاديث صحيح را دربرداشته باشد؛ بخاری گفته است: «در كتاب خود غير از احاديث صحيح را نقل نكرده‌ و برخی از صحاح را به دليل طولانی‌شدن رها كرده‌ام.» مسلم نيز گفته است: «همه آنچه را كه از نظر من صحيح بوده است نقل نكرده‌ام، بلكه موارد اجماعی را روايت كرده‌ام» و شايد مقصود او از مورد اجماع بودن، رواياتی است كه از نظر شرايط صحت، مورد اجماع است، نه اينكه خود حديث مورد اجماع است، زيرا او احاديثی را نقل كرده است كه از نظر متن و سند مورد اختلاف است.»[53]
ابن‌قيم نيز گفته است: «آيا هرگز بخاری گفته است كه هر حديثی در كتاب من نيست، باطل است يا حجت نيست يا ضعيف است؟ و چه بسا بخاری به احاديثی احتجاج كرده است كه در كتاب او نيست، و چه بسا حديثی كه در كتاب وی نيست، ولی او آن را صحيح دانسته است.»[54]
از آنچه گفته شد پاسخ شبهه عدم نقل حديث غدير توسط واقدی و ابن‌اسحاق نيز روشن شد. مضافاً بر اينكه عده‌ای از بزرگان حديث مانند بخاری، احمد، ابن‌معين، ابوحاتم، نسائی، دارقطنی، ابن‌عدی، ابن‌جوزی، ابن‌مدينی، ابن‌راهويه، ذهبی و ديگران، واقدی را جرح كرده‌اند.[55]



[1]. المغنی، عبدالجبار معتزلی، الإمامة، ج1، ص136؛ مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص140-141؛ روح المعانی، ج6، ص160 ـ1670.
[3]. التفسير الكبير، فخر الدین رازی، ج12، ص28 ـ29؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج5، ص271؛ تفسير المنار، ج، ص443.
[4]. الخصال، شيخ صدوق، ابواب الأربعين و مافوقه، حديث 17، ج2، ص327.
[5]. الأمالی طوسی، مجلس 20، حديث 4، ص549. نيز ر.ك: غاية‌المرام، ج2، ص20.
[6]. مختصر التحفة الإثنی عشرية، ص140؛ روح المعانی، ج6، ص245.
[9]. روح المعانی، ج 6، ص 195.
[10]. البداية و النهاية، ج 5، ص 228، حوادث سال 10 ق.
[11]. اسنی المطالب، ص 48؛ الغدير، ج 1، ص 550.
[12]. فيض الغدير، ج 6، ص 218؛ الغدير، ج 1، ص 552.
[13]. الغدير، علامه امینی، ج 1، ص 554.
[15]. الغدير، علامه امینی، ج 1، ص 562.
[16]. الغدير، علامه امینی، ج1، ص566.
[17]. الغدير، علامه امینی، ج 1، ص568. .
[18]. الغدير، علامه امینی، ج1، ص562.
[19]. سنن ترمذی، ج 5، ص 591، حديث 3713.
[20]. مشكل الآثار، تهاوی، ‌ج 2، ص 308.
[21]. الغدير، علامه امینی، ج 1، ص 544.
[22]. المستدرك علی الصحيحين، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 118 – 119.
[23]. الغدير، علامه امینی،ج 1، ص 548.
[24]. البداية و النهاية، ج 5، ص 228، حوادث سال 10 هجری.
[25]. فتح الباری، ج 7، ص 74.
[26]. الصواعق المحرقة، ص 54.
[27]. المرقاة شرح المشكاة، ج 10، ص 464، حديث 6091.
[28]. الغدير، علامه امینی،ج 1، ص 558.
[29]. الغدير، علامه امینی، ج1، ص 558.
[30]. الغدير، علامه امینی، ج1، ص563. .
[31]. الغدير، علامه امینی،ج 1، ص563.
[32]. مفتاح النجاة فی مناقب آل العباء، باب 3، فصل 14، ص 44 – 45؛ الغدير، ج 1، ص 565.
[33]. مرآة المؤمنين، ص 40؛ الغدير، ج 1، ص 567.
[34]. مقصود جملة «من كنت مولاه فعلی مولاه» و جمله «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» است.
[35]. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 6، ص 1202، حديث 2982.
[41]. مشكل الآثار، ج 2، ص 308؛ الصواعق المحرقة، ص 25؛ المرقاة فی شرح المشكاة، ج 5، ص 574.
[42]. صحيح بخاری، ج 2، ص 172؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 40؛ سنن ابن‌ماجه، ج 2، ص 1024؛ سنن ابی‌داوود، ج 2، ص 158؛ صحيح ترمذی، ج 2، ص 216؛ سنن نسائی، ج 5، ص 157. .
[44]. الغدير، علامه امینی،ج 1، ص 575.
[45]. الزيادة اعنی قوله اللهم وال من والاه و عاد من عاداه الخ كذب. منهاج السنة، ج 4، ص 85.
[46]. الفصل، ج 4، ص 148.
[47]. ابكار الافكار، سیف الدین آمدی، ج 3، ص 475. .
[51]. الغدير، علامه امینی، ج 1، ص 577.
[52]. المنهاج فی شرح صحيح مسلم بن الحجاج، ج 1، ص 37.
[53]. المنهل الروی فی علم اصول حديث النبی، ص 6.
[54]. زاد المعاد فی هدی خير العباد، ج 4، ص 60؛ نفحات الازهار، ج 6، ص 246 – 247.
[55]. ميزان الاعتدال، ذهبی، ج 3، ص 662.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo