< فهرست دروس

درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان عصمت، علم و معجزه بر امامت اميرالمومنين (ع)

امام معصوم کسی است که همواره و همه جا بر حق است . رسول خدا (ص) درباره امام علی (ع) فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی يدور معه حيثمادار؛ علی با حق است و حق با علی است و هر جا که علی باشد حق با اوست
ممکن است گفته شود شبيه همين تعبير نيز در مورد عمار آمده است،فرمود «عَمَّارٌ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ- يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَار»[1] آيا اين امر دليل عصمت ايشان است؟
اين تعبير بيان می دارد که عمار به عنوان يک شاخص قلمداد می شود. و لذا در هر گروهی که عمار در آن قرار داشته باشد،‌ آن گروه بر حق است. اما عصمت وی را ثابت نمی کند زيرا بالاجماع عمار عصمت مطلقه نداشت، پس نمی توان مقام عصمت را از طريق اين حديث برای او ثابت کرد.
عمار از عصمت نسبی و نه مطلق برخوردار بود زيرا وی همواره در امتداد و مسير علی (ع) قرار داشت، پس همواره با حق بود. عمار ذوب در آن حضرت بود و لذا اين عبارت پيامبر اکرم (ص) در مورد عمار يک آدرس و نشانه است که هر کسی در مسير علی (ع) گام بردارد، حرکتش درست است. در جنگ جمل فردی خدمت امام علی (ع) آمد و گفت: يا علی، من در تشخيص حق در ماند شده ام، آيا شما حق هستيد يا گروه مقابل؟ هر دو نماز می خوانيد و عبادت می کنيد. حضرت به او فرمود: «الْحَقُّ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‌».[2] بعد فرمود جريان پيش گويی رسول خدا (ص) درباره عمار را بيان فرمود «تَقْتُلُهُ فِئَةٌ بَاغِيَة» تا حق و باطل از اين راه روشن شود.

فصل سوم: برهان علم
مطالب اين قسمت دارای پنج محور است:
1. سخنان پيامبر اکرم (ص)، از ص 71 آغاز و تا صفحه 72 ادامه يافته و در ص 73، حديث شماره 11 و 12 و ص 74، حديث شماره 13 در اين باره است.
2. سخنان خود اميرالمومنين(ع)، ص 73، حديث شماره 7 و 8 و 9 و 10 و ص 74، احاديث پايين صفحه . و ص 77، خطبه شقشقيه و بيان حديث در جلسه شوری.
3. محور سوم سخنان صحابه، از ابن عباس، ص 74، ابن مسعود و خليفه دوم .
4. محور چهارم عالمان اهل سنت، ص 74 و 75. کلام محمد بن طلعه شافعی و نيز محققان علوم اسلامی که معتقد هستند، بعد از پيامبر اکرم (ص) علوم به حضرت علی (ع) بر می گردد و معلم و سرشاخه همه اين علوم، آن حضرت است، بيان شده است. 5. محور پنجم . مطاعن خلفا است .
ارکان علم امام
يکی از شرايط امام اين است که به آنچه در ايفای وظايف و اهداف امامت لازم است، علم کافی و کامل داشته باشد، که مهم‌ترين آنها دو چبز است: الف) علم به معارف و احکام شريعت؛
ب) علم به مصالح و مفاسد امور مربوط به امت اسلامی.
خواجه نصيرالدين طوسی آنجا که صفات امام را بيان کرده، گفته است: «دومين صفت از صفات لازم برای امام، عالم بودن به اموری است که به آگاهی از آنها در امر امامت نياز دارد، مانند علم به احکام شرعی، آداب سياست و مديريت، مبارزه با دشمنان و امور ديگر، زيرا بدون برخورداری از چنين علومی نمی‌تواند حق امامت را ادا کند.»[3] عموم متکلمان اماميه چه قبل و چه بعد از وی نيز علم کامل امام را در دو قلمرو ياد شده لازم دانسته‌اند.
از جمله دلايل متکلمان اماميه بر اينکه امام بايد به جميع احکام شريعت عالم باشد آن است که او حافظ شريعت است، و حفظ شريعت بدون آگاهی جامع و کامل از آن ممکن نخواهد بود.
استدلال ديگر آنان استناد به سيره عقلای بشر است زيرا از نظر عقلای بشر روا نيست که زمامدار، افرادی را به وزارت و سرپرستی امور مملکت برگزيند که به امور مربوط به وزارت و منصب خود؛ علم کافی ندارند. هرگاه اين شرط را رعايت نکند مورد نکوهش عقلا واقع خواهد شد. همين گونه است اگر فردی، اداره امور مربوط به فرزندان يا اموال و شئون ديگرش را به فرد ناآگاه بسپارد.[4]
اين سيره عقلايی، اولا: ريشه در عقل دارد، و ثانيا: از سوی شرع رد نشده است، پس اعتبار عقلی و شرعی دارد. مضافا بر اينکه آيات و روايات نيز مؤيد آن است. قرآن کريم يادآور شده است که قومی از بنی‌اسرائيل از پيامبرشان خواستند که فرماندهی برای آنان تعيين کند تا تحت امر او با دشمنان خويش جهاد کنند. آن پيامبر به دستور خدا طالوت را به فرماندهی آنان تعيين کرد. از آنجا که طالوت از مال و منال بهره‌ای نداشت و از اشراف‌زادگان نبود، مورد اعتراض آنان واقع شد. پيامبر خدا در پاسخ آنان گفت: رهبری طالوت از سوی خدا تعيين شده است، و ملاک گزينش الهی نيز اين است که او از نظر علم و توانايی بر شما برتری دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ.﴾[5]
اين آيه کريمه بيانگر اين قاعده است که اگر فردی می‌خواهد رهبری عده‌ای را بر عهده بگيرد، بايد برای انجام آن مسئوليت، آگاهی و توانايی کافی داشته باشد، و در اين باره بر ديگران برتر باشد.
اين مطلب از آيه کريمه ﴿قُلْ هَلْ يسْتَوِی الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ﴾[6]نيز به دست می‌آيد، زيرا دانايی به عنوان يک فضيلت، و ملاک برتری افراد بر يکديگر به شمار آمده است. بنابراين، کسی که از مسائل مربوط به امامت، آگاه است، با ناآگاهان يکسان نيست، و او شايسته احراز مقام امامت است.

علم جامع و کامل اميرالمؤمنين
اميرالمؤمنين(ع) از علم جامع و کامل به معارف و احکام الهی برخوردار بود. اين مطلبی است که در احاديث بی‌شماری که از طريق شيعه و اهل سنت روايت شده به دست می‌آيد، و از فضايل بی‌بديل او در ميان عموم صحابه پيامبر به شمار می‌رود.
1. پيامبر اکرم(ص) درباره او فرموده است: «حکمت ده جزء دارد، نه جزء آن به علی اختصاص يافته و علی(ع) در يک جزء ديگر با ديگران شريک و بلکه برتر است[7]
2. پيامبر اکرم(ص) خود را شهر علم و علی بن ابی‌طالب(ع) را دروازه آن دانسته است؛[8] همان‌گونه که هر کس بخواهد وارد شهری شود بايد از دروازه آن وارد شود، ورود به شهر علم پيامبر(ص) از طريق علی(ع) ممکن است؛ يعنی علم پيامبر(ص) در اختيار وی بوده است.
حديث «مدينة العلم» را جمع کثيری از محدثان و دانشمندان اسلامی از طرق مختلف از حدود ده نفر از اصحاب پيامبر(ص) و چهارده نفر از تابعين روايت کرده‌اند،[9] جمعی از محدثان و عالمان اهل سنّت بر صحت آن گواهی داده، و عده ديگری آن را «حسن» دانسته و گروهی ديگر، آن را ارسال مسلّم گرفته‌اند،[10] جمال‌الدين زرندی گفته است: «حديث مدينة العلم» مورد اعتراف عموم صحابه پيامبر(ص) بوده و از فضايل علی(ع) به شمار آمده است.
اين مطلب که علی(ع) تنها فردی از صحابه پيامبر(ص) بود که رسول خدا همه معارف و علوم خود را به او سپرد در احاديث ديگر و با تعبير های ديگر نيز بيان شده است، مانند:
3. «علی باب علمی و مبين لأمتی ما أرسلت من بعدی؛ علی(ع) باب علم من و پس از من بيانگر چيزهايی برای امتم است که من برای آنها فرستاده شدم
4. «علی خازن علمی؛ علی(ع) خازن علم من است
5. «علی عيبة علمی؛ علی(ع) حافظ علم من است
6. «علی وعاء علمی؛[11]علی(ع) ظرف علم من است.»
7. به اميرالمؤمنين(ع) گفته شد: «چرا تو بيش از ديگر اصحاب پيامبر از او حديث نقل می‌کنی؟» امام پاسخ داد: «زيرا من هرگاه از او می‌پرسيدم مرا آگاه می‌ساخت، و هرگاه سکوت می‌کردم، پيامبر خود، تعليم مطالب را به من آغاز می‌کرد[12]
8. همچنين فرموده است: «همه اصحاب پيامبر(ص) درباره فهم معارف دين از او نمی‌پرسيدند و دوست می‌داشتند که فردی بر حضرت وارد شود و از چيزی بپرسد تا آنان پاسخ پيامبر(ص) را بشنوند، ولی من به هر مطلبی که برخورد می‌کردم درباره آن از رسول خدا(ص) می‌پرسيدم و پاسخ ايشان را حفظ می‌کردم.»[13]
9. علم اميرالمؤمنين(ع) به اندازه ای بود که به مردم می‌گفت: «قبل از آنکه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، زيرا علم اولين و آخرين نزد من است.»[14]
10. اميرالمؤمنين(ع) فرموده است: «پيامبر اکرم هزار باب از علم را به من آموخت که هر بابی، هزار باب را برايم بازکرد.»[15]
11. پيامبر اکرم(ص) علی(ع) را داناترين فرد امت خود معرفی کرده است، چنان‌که خطاب به دخترش فاطمه(س) فرمود: «آيا راضی نيستی که تو را به ازدواج کسی درآورم که نخستين مسلمانی است که اسلام آورد و دانا‌ترين مسلمانان است[16]
12. همچنين فرمود: «تو را به ازدواج بهترين امتم درمی‌آوردم؛ کسی که داناترين آنان، برترين آنان از نظر حلم و نخستين آنان در اسلام آوردن است[17]
13. نيز فرموده است: «داناترين امت من علی بن ابی‌طالب(ع) است[18]
جايگاه علمی اميرالمؤمنين(ع) چنان برجسته بود که صحابه پيامبر در مشکلات علمی به او رجوع می‌کردند. مشهور است که عمربن خطاب در اين باره گفته است: «لولا علی لهلک عمر» و نيز گفته است: «اللّهم لاتبقنی لمعضلة ليس لها ابن ابی‌طالب» و عبارت‌های ديگر که بيانگر همين مضمون است.[19]
ابن‌عباس که ازنظر جايگاه علمی به «حبر امت» لقب يافته درباره نسبت علم خود به علم اميرالمؤمنين(ع) گفته است: «علم من و علم اصحاب پيامبر نسبت به علم علی مانند يک قطعه نسبت به دريا است.»[20]
همو گفته است: «از شش جزء علم، پنج جزء به علی اختصاص دارد و ديگران از يک جزء بهره دارند و علی(ع) در جزء ششم با ما شريک و از ما داناتر است.»[21]
ابن‌مسعود گفته است: «حکمت ده جزء دارد، نه جزء به علی(ع) اعطا شده و يک جزء به ديگران و علی در جزء دهم عالم‌ترين آنان است».[22]
آری، اميرالمؤمنين(ع) وارث علم پيامبر(ص) بود، چنان‌که در روايات متعدد بيان شده است، و ايشان به اين مقام افتخار می‌کرد: «والله إنی لأخوه و وليه و ابن عمّه و وارث علمه فمن احق به منّی؛[23] به خدا سوگند! من برادر پيامبر، دوست، پسر عمو و وارث علم اويم پس چه کسی از من نسبت به پيامبر سزاوارتر است».
محمد بن طلحه شافعی پس از نقل دو حديث نبوی: «انا مدينة العلم و علی بابها» و «انا دار الحکمة و علی بابها» گفته است: «نقش دروازه شهر و در خانه، اين است که آنچه را داخل شهر و خانه است از خطر دزد و مانند آن حفظ می‌کند. بنابراين، معنای اين دو حديث آن است که با وجود علی(ع)، علم و حکمتی که پيامبر اکرم(ص) برای بشر آورده است، حفظ شده است».[24]
محققان تصريح کرده‌اند که همه رشته‌های علمی در دنيای اسلام به اميرالمؤمنين(ع) منتهی می‌شود. محمد بن طلحه شافعی،[25] ابن ابی‌الحديد معتزلی،[26] فخرالدين رازی،[27] و سيد بن طاووس[28] اين مطلب را شرح داده‌اند.
چگونه می‌توان علم اميرالمؤمنين(ع) را با علم افرادی چون ابوبکر مقايسه کرد که از فهم مفاهيم اوليه قرآن کريم ناتوان بودند، چنان‌که وقتی از وی از معنای «أبّ» در آيه ﴿و فاکهة و أبّاً﴾[29] پرسيدند، گفت آن را نمی دانم.[30] عمر بن خطاب نيز معنای آن را نمی‌دانست.[31] هنگامی که از ابوبکر از معنای «کلاله»[32] پرسيدند گفت: «من در کلاله رأيی اظهار کرده‌ام، اگر درست است از خداست، و اگر خطا باشد از من و از شيطان است. کلاله غير از پدر و فرزند است و پس از آنکه عمر به خلافت رسيد، همين سؤال را از او کردند: گفت: من از خدا حيا می‌کنم که سخن ابوبکر را رد کنم .»[33]
جده‌ای از ابوبکر درباره سهم ارث خود پرسيد. ابوبکر پاسخ داد: «در کتاب خدا و سنت پيامبر(ص) چيزی در اين باره نيافته‌ام؛ بايد بپرسم.» مغيرة بن شعبه و محمد بن سلمه به او گفتند: «پيامبر(ص) به او يک ششم عطا کرده است.»[34] وی در بسياری از احکام دچار اضطراب می‌شد و حکم آن را از ديگران می‌پرسيد.[35]
قضاوت‌های نادرست عمر بن خطاب نيز مشهور است، چنان‌که دستور داد تا زن باردار زناکاری را سنگسار کنند. اميرالمؤمنين(ع) وی را بر خطايش آگاه ساخت، و فرمود: «تو بر حمل او حقی نداری.» همچنين دستور اجرای حد زنا را درباره زنی ديوانه که زنا کرده بود صادر کرد. اميرالمؤمنين(ع) وی را بر خطايش آگاه ساخت و فرمود: «قلم تکليف از مجنون برداشته شده است.»
همچنين آمده است روزی خليفه دوم، بالای منبر گفت: «[نبايد مهريه ها را زياد قرار دهيد] هر کس مهريه سنگين قرار دهد، آن را از بيت المال قرار خواهم داد.» زنی به او گفت: «اين دستور، مخالف حکم خداوند است که فرموده است: ﴿وَ آتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَاراً﴾[36] يعنی «اگر مهريه زنان را به اندازه قنطار (مال فراوان) قرار داديد به آنان بدهيد.» عمر گفت: «همه از عمر داناترند، حتی زنان پرده‌نشين.»[37] تغيير رأی عمر در احکام شرعی تا حدی بود که گفته شده است: درباره حکم ارث جدّ حدود نود يا صد رأی صادر کرده است.[38] نارسايی‌ها و خطاهای عمر در احکام دينی بيش از آن است که در اينجا بيان شود.[39]
از مطالب ياد شده روشن شد که کسی جز اميرالمؤمنين(ع) شايسته جانشينی بلافصل پيامبر اکرم(ص) نبود، اما متأسفانه اين حق رعايت نشد و کسانی که شايسته امامت و خلافت نبودند، زمام اين امر خطير را در دست گرفتند و امت اسلامی را از بهره‌گيری کامل از رهبری پيامبرگونه اميرالمؤمنين(ع) محروم ساختند. اميرالمؤمنين(ع) از اين تصميم‌گيری ناروا به تلخی ياد کرده و گفته است: «فرزند ابوقحافه، پيراهن خلافت را بر تن کرد و او می‌دانست که جايگاه من در امامت و خلافت، مانند جايگاه محور در سنگ آسياب است، که سنگ آسياب بدون آن نمی‌چرخد، و می‌دانست که من چونان قله‌ای هستم که چشمه‌های معرفت و حکمت، سيل‌آسا از آن سرازير می‌شود، و بلندای علم و فضل من چنان است که پرنده تيز پرواز را به آن راهی نيست[40]
آن‌گاه که در شورای شش نفره می‌خواستند با عثمان به عنوان خليفه پيامبر و پيشوای مسلمانان بيعت کنند، فرمود: «شما می‌دانيد که من از ديگران به اين مقام سزاوارترم و به خدا سوگند تا وقتی تسليم بودن من به نفع مسلمانان باشد و جز بر من ستم نشود، تسليم خواهم بود[41]
در پايان يادآور می‌شويم برهان «علم» يا «اعلميت» بر امامت اميرالمؤمنين(ع) در آثار کلامی عالمان شيعه به اختصار آمده است، و آنچه اينجا بيان شد، تقرير و تبيين روشن و جامع آن بود. شيخ الطائفه در تقرير اين استدلال گفته است: «پيش از اين اثبات کرديم که امام بايد به همه احکام شريعت، علم کامل داشته باشد و به اجماع، ثابت شده است که ابوبکر و عباس [که امامت بلافصل آنان مورد ادعای جمعی ازمسلمانان است] واجد اين صفت نبودند، بلکه بسياری از علوم دينی را نداشتند، پس امامت آن دو باطل است. بنابراين، امامت اميرالمؤمنين(ع) ثابت است، زيرا مسلمانان به امامت بلافصل کسی غير از اين سه نفر اعتقاد ندارند.»[42]

فصل چهارم: برهان معجزه
يکی از براهين عقلی امامت اميرالمؤمنين(ع) برهان معجزه است، يعنی اميرالمؤمنين(ع) مدعی امامت بود و از سويی معجزات بسياری نيز به دست او واقع شده است. بنابراين، امامت وی به حکم عقل ثابت است، زيرا معجزه، همان‌گونه که برهان عقلی بر صدق مدعی نبوت است، برهان عقلی بر صدق مدعی امامت نيز محسوب می‌شود.[43]

حقيقت و دلالت معجزه
معجزه، کار خارق العاده‌ای است که با استناد به مشيت و عنايت خاص خداوند از فردی صادر می‌شود تا دليل بر حقانيت مدعای او باشد. برخی از متکلمان، معجزه را از مختصات پيامبران دانسته‌اند، و خارق العاده‌هايی را که از اوليای الهی صادر می‌شود «کرامت» ناميده‌اند، اما برخی ديگر معتقدند ويژگی معجزه آن است که از اوليای الهی برای اثبات ادعای مقام و منصبی الهی يا حقانيت دين و آيين الهی صادر می‌شود؛ خواه آن مقام و منصب الهی نبوت باشد يا امامت، و کرامت، امر خارق العاده‌ای است که به دست اوليای الهی يا درباره آنان انجام می‌شود، ولی ناظر به اثبات مدعايی الهی نيست.[44]
مرحوم لاهيچی می گويد: اگر [صدور خوارق عادات] مقرون به دعوت باشد يا اصالتا چنانکه در انبياء و يا نيابتا که در اوصيای انبياء، معجزه خوانند و الا کرامات نامند. چنانکه از صلحای مومنين . [45]
البته اينکه نام اين خوارق عادات معجزه خوانده شود يا کرامت تفاوتی سه ويژگی معجزه نمی کند زيرا هر دو از ناحيه خدای متعال و به عنايت او صورت گرفته است. فردی که به دست او معجزه و کرامت ظاهر می شود، گويای آن است که وی انسانی وارسته و الهی و به قصد الهی کارش صورت گرفته است. زيرا درک فطری و عقلايی بر آن است که خدای متعال، هرگز انسان دروغ گو را مجهز به معجزه نمی کند.

برای مثال، پيامبر اکرم(ص) برای اثبات نبوت خود و به درخواست مشرکان از درخت خواست تا از جای خود کنده شود و نزد او بيايد و به نبوت و رسالت وی گواهی دهد. درخواست پيامبر(ص) تحقق يافت.[46] اين حادثه خارق العاده، معجزه نام دارد. همچنين پيامبراکرم(ص) با مقداری آبگوشت که برای تعدادی انگشت‌شمار، کافی بود، تمام مسلمانانی را که به حفر خندق مشغول بودند غذا داد، بدون آنکه از غذا چيزی کم شود. پيامبراکرم (ص) اين کار را برای اثبات دعوی نبوت خويش انجام نداد، بلکه آن عمل خارق‌العاده نشانه لطف و عنايت ويژه خداوند به آن حضرت بود. خواه به چنين تفصيل و تفسيری در باب خارق‌العاده‌هايی که از اوليای الهی صادر می‌شود، قائل شويم يا نه، در دلالت آن بر حقانيت مدعای آنان – خواه نبوت باشد يا امامت يا حقانيت آيين و مذهب – تأثيری ندارد و تفاوتی را پديد نمی‌آورد. مهم، اين است که او دعوی نبوت يا امامت را مطرح کرده و کار خارق‌العاده‌ای را نيز انجام داده است، که از نظر مردم با ادعای وی ارتباط دارد، خواه آن کار خارق‌العاده قبل از طرح مدعا يا پس از آن واقع شده باشد، زيرا فهم عقلی و فطری بشر اين است که خداوند حکيم، کسی را که به دروغ، دعوی نبوت يا امامت کند، مورد لطف وعنايت ويژه خود قرار نمی‌دهد و او را به انجام کارهای خارق‌العاده مجهز نمی‌کند، خواه کارهای خارق‌العاده قبل از دعوی نبوت و امامت از وی صادر شود، يا پس از دعوی نبوت و امامت. بدين سبب است که برخی از متکلمان اسلامی، آنجا که به اثبات نبوت پيامبر اکرم (ص) براساس معجزات و کرامات او پرداخته‌اند، هم خوارق عادات قبل از دعوی نبوت از سوی آن حضرت را نام برده‌اند، و هم خوارق عادات پس از دعوی نبوت او را؛ گونه نخست را «ارهاصی» و گونه دوم را «تصديقی» ناميده‌اند.[47]
«ارهاص» ناميدن معجزات پيامبر(ص) قبل از مبعوث شدن به پيامبری بدان جهت است که در آن زمان او دعوی نبوت نکرده بود، تا اعطای معجزه به وی از سوی خداوند به قصد تصديق او بوده باشد، ولی چون خداوند می‌خواست بعدا او را به پيامبری برانگيزد، معجزاتی را به وی اعطا کرد، تا زمينه‌ساز دعوی نبوت او پس از مبعوث شدن به مقام رسالت باشد، به ويژه آنکه از سوی پيامبران پيشين، با اوصاف و نشانه‌هايی خاص به نبوت وی بشارت داده شده بود.
حاصل آنکه: ارهاصی يا تصديقی بودن معجزات پيامبر(ص) از جنبه مقايسه آنها با خداوند متعال است که اعطا‌کننده معجزات به حضرت بوده است، اما از جنبه دلالت بر صدق دعوی نبوت او از نظر عقل و فطرت بشری، تفاوتی وجود ندارد؛ يعنی آن‌گاه که دعوی نبوت کند، معجزات وی، چه قبل از دعوی و چه پس از آن، بر حقانيت او دلالت می‌کند، زيرا از نظر عقل، اعطای معجزه از سوی خداوند حکيم به انسان دروغگو قبيح و صدور فعل قبيح از خداوند سبحان محال است.
در هر حال، معجزه به نبوت اختصاص ندارد، بلکه معجزه با راستگويی کسی ملازمه دارد که با زبان حال يا قال مدعی مقام و منصبی الهی است؛ هرگاه آن مقام و منصب، نبوت باشد، معجزه، راستگويی مدعی نبوت را اثبات می‌کند، و هرگاه آن مقام و منصب امامت باشد، معجزه، راستگويی مدعی امامت را اثبات می‌کند، و هرگاه آن مقام و منصب، ولايت و قرب معنوی در پيشگاه الهی باشد، معجزه، راستگويی مدعی آن را اثبات می‌کند.
دلالت معجزه بر هريک از امور ياد شده، دلالت تضمّنی است نه دلالت مطابقی. دلالت مطابقی معجزه اين است که آورنده معجزه در مدعای خود راستگو است، حال اگر مدعای او نبوت باشد، بر راستگويی اودر دعوی نبوت دلالت می‌کند، و اگر مدعای او امامت باشد، بر راستگويی او در امامت دلالت می‌کند و هکذا.[48]

معجزه، اقسام گوناگونی دارد:
الف) يکی از اقسام معجزه، اين است که سخنی بگويد که ديگران از آوردن مانند آن ناتوان باشند، چنان‌که قرآن کريم اين‌گونه است.
ب) قسم ديگر اين است که بدون استفاده از راه‌های عادی، از حوادث گذشته يا آينده خبر درست بدهد، يعنی آنچه مربوط به گذشته است، واقع شده باشد، و آنچه مربوط به آينده است، واقع شود. رسول اکرم(ص) نمونه‌های بسياری از اين‌گونه معجزات داشته است.[49]
ج) قسم ديگر وقوع کاری خارق‌العاده است که يا از کسی صادر می‌شود، يا به دعای وی رخ می‌دهد، و يا به خاطر او و درباره او تحقق می‌يابد .
همه اين اقسام برای پيامبر اکرم (ص) رخ داده است.[50]


اميرالمؤمنين(س) و دعوی امامت
براساس آنچه گفته‌شد برای اثبات دليل معجزه بر امامت اميرالمؤمنين(ع) دو مساله بايد مورد بررسی قرار گيرد، دعوی امامت از سوی ايشان و وقوع معجزه از آن حضرت. گزارش‌های تاريخی بيانگر اين است که اميرالمؤمنين(ع) پس از رحلت پيامبراکرم(ص) خود را پيشوای برحق امت اسلامی می‌دانست، چنان‌که جمعی از اصحاب پيامبر(ص) نيز طرفدار و پيروش بودند و با ابوبکر و ديگران احتجاج کردند. سخنان اعتراض‌آميز اميرالمؤمنين(ع) درباره کسانی که جامه خلافت را پيش از او برتن کردند،[51] و احتجاج وی با اصحاب شورا مشهور است.[52]
مورخان نقل کرده‌اند که اميرالمؤمنين(ع) و بنی‌هاشم تا وقتی حضرت زهرا(س) از دنيا نرفته بود، با ابوبکر بيعت نکردند.[53]چنان‌که فاطمه زهرا (س) هرگز با ابوبکر بيعت نکرد و با حالت خشم از وی از دنيا رفت . بيعت نکردن اميرالمؤمنين(ع) با ابوبکر بدان علت بود که او را شايسته مقام خلافت نمی‌دانست و امامت را حق خود می‌دانست، و بيعت او نيز با اکراه و به سبب رعايت مصالح اسلام و مسلمانان واقع شد، چنان‌که وقتی وی را برای بيعت کردن با ابوبکر به مسجد آوردند، فرمود: «أنا احق بهذا الامر منکم و انتم اولی بالبيعته لی؛[54] من از شما به امامت سزاوارترم و شما به بيعت کردن با من سزاوارتريد.»
اميرالمؤمنين(ع) از قريش وهمدستان‌شان شکوه کرده است که چرا درباره امامت، با وی به نزاع برخاستند با آنکه وی به آن سزاوارتر از ديگران بود. [55]
بنابراين، از نظر شواهد تاريخی در اينکه اميرالمؤمنين(ع) مدعی مقام امامت بود ترديدی وجود ندارد.

معجزات اميرالمؤمنين(ع)
معجزات و کرامات اميرالمؤمنين(ع) از مسلمات تاريخ به شمار می‌رود. سعدالدين تفتازانی ـ آنجا که درباره کرامات اوليا سخن گفته- يادآور شده است که کرامت‌های گزارش شده از صحابه، تابعين و صالحان، متواتر معنوی است، و آنچه مربوط به علی(ع) است، بيش از آن است که شمارش شود.[56]
پيش از اين، معجزات و کرامات را به سه دسته کلی تقسيم کرديم، دسته اول که اعجاز سخن در فصاحت و بلاغت بود از ويژگی‌های قرآن کريم است، اما دو دسته ديگر يعنی اخبار از حوادث غيبی، و واقع‌شدن کارهای خارق‌العاده، از مختصات پيامبراکرم(ص) يا ساير پيامبران به شمار نمی‌رود، و انجام همانند آن از ديگر اوليای الهی ممکن و واقع شده است.
سعدالدين تفتازانی در پاسخ اين اشکال که «اگر صدور همانند معجزات پيامبر از غير پيامبر ممکن باشد، مسئله تحدّی در باب معجزات پيامبران خدشه‌دار می‌شود، زيرا معنای تحدّی آن است که هيچ کس نمی‌تواند همانند معجزه پيامبر را بياورد»، گفته است : «آنچه با تحدّی در باب معجزات پيامبران منافات دارد، آوردن همانند معجزه به عنوان معارضه با پيامبر است، و دعوی پيامبر در اين باره که کسی توانايی آوردن همانند معجزه او را ندارد اين است که هيچ‌يک از کسانی که با آنان تحدّی شده است؛ يعنی معارضه کنندگان، توانايی آن را ندارند، و مفاد آن اين نيست که همانند معجزه او به عنوان کرامت از ولی، يا به عنوان معجزه از پيامبر ديگری واقع نخواهد شد. آری، در برخی از معجزات مانند قرآن کريم دليل قطعی داريم بر اينکه از هيچ‌کس ديگری صادر نخواهد شد، ولی اين مورد استثنايی با اين قاعده کلی که آنچه به عنوان معجزه از پيامبر صادر می‌شود، می‌تواند به عنوان کرامت از ولی خدا صادر شود، منافات ندارد.»[57]


[1] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج44، ص35، ط: اسلامیه.
[2] روضه الواعظین، فتال نیشابوری، ج1، ص 31، ط: انتشارات رضی.
[3]. رسالة الامامة، ضمیمه تلخیص المحصَّل، ص430.
[4]. الشافی فی الامامة، ج1، ص163-165؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص433-434؛ الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص310، المنقذ من التقلید، ج2، ص290-295؛ تلخیص الشافی، ج1، ص245-246.
[7]. «قسّمت الحکمة عشرة اجزاء فأعطی علی تسعة أجزاء و الناس جزءاً واحدا.» تاریخ دمشق: 42/384، حدیث8988و 8989؛ مناقب ابن‌مغازلی/287 حدیث328؛ البدایة و النهایة: 7/36؛ مناقب خوارزمی /82 حدیث 68؛ کنزالعمال: 11/615، حدیث 32982 عبدالله بن‌عباس: «والله .لقد أعطی علی بن ابی‌طالب تسعه اعشار العلم و أیم الله لقد شارککم فی العشر العاشر.» مطالب السئول، ص30؛ ذخائر العقبی، ص43؛ أسد الغابة: ج4، ص96، حدیث3789.
[8]. «أنا مدینة العلم و علیّ بابها، فمن اراد المدینة فلیأت الباب.»: المستدرک علی الصحیحین: 3/137-138، حدیث 4638و 8978و 8979؛ فرائد السمطین: ج1، ص98حدیث 67؛ عیون اخبار الرضا: ج1 ص233؛ تحف العقول، ص430؛ امالی شیخ طوسی، ص578، حدیث 1194.
[9]. نفحات الازهار، ج10، ص19-31،علامه میر حامد حسین هندی بیش از 140 محدث اهل سنت را از قرن سوم تا قرن سیزدهم هجری نام برده است که این حدیث را در کتاب‌های خود آورده‌اند. نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج10، ص30-39؛ نیز ر.ک: الغدیر: ج6، ص87-111.
[10]. همان، ص41-46؛ الغدیر، ج6، ص111-113.
[11]. برای آگاهی از منابع این روایات به الغدیر، ج3، ص139 رجوع شود.
[12]. «إنّی کنت اذا سألته أنبأنی و اذا سکتّ ابتدأنی.» الطبقات الکبری، ج2، ص338؛ تاریخ دمشق، ج42، ص372؛ الصواعق المحرقة، ص123 مناقب ابن شهرآشوب، ص2، ص45.
[13]. نهج البلاغه، خطبه210.
[14]. فرائد السمطین، ج1، ص341، حدیث 263؛ مناقب خوارزمی، ص91 حدیث85؛ توحید، شیخ صدوق، ص305.
[15]. «علّمنی رسول الله الف باب من العلم، فتح لی کل باب الف باب.»
فرائد السمطین، ج1، ص101، حدیث70؛ کنز العمال، ص11483، حدیث 36372؛ ارشاد شیخ مفید، ج1، ص34؛ اعلام الوری، ج1، ص318؛ البدایة و النهایة، ج7، ص360.
[16]. المستدرک علی صحیحین، ج3، ص140، حدیث4645.
[17]. کنزالعمال، ج11، ص605، حدیث 22926.
[18]. مناقب خوارزمی، ص82، حدیث67؛ کنزالعمّال، ج11، ص614، حدیث 32977.
[19]. ر.ک: الغدیر، ج3، ص142-143.
[20]. همان، ج3، ص144.
[21]. مناقب خوارزمی، ص92، حدیث88و 89؛ فرائد السمطین، ج1، ص369، حدیث 298.
[22]. کنز العمال، ج11،ص615، حدیث 32982؛ ج13، ص146.حدیث 36461؛ الغدیر، ج3، ص144.
[23]. المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص136، حدیث 4635.
[24]. مطالب السؤول، ص98.
[25]. همان، ص111-125.
[26]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج1، ص16-18.
[27]. اربعین، ص465-476.
[28]. الطرائف، ص517-518.
[30] الدر المنثور، ج8، ص385.
[31]. همان.
[32]. به کسی که از دنیا برود در میان وارثان او پدر و فرزند نباشد، و نیز به وارثان او کلاله می‌گویند.
[33]. تفسیر طبری، ج4، ص352.
[34]. شرح تجرید قوشجی، ص372.
[35]. شرح تجرید قوشجی، ص372.
[36].«وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَ إِثْماً مُبِيناً».. نساء/20.
[37]. کشف المراد، ص512؛ شرح تجرید قوشجی، ص374.
[38]. دو مدرک پیشین.
[39]. ر.ک: الغدیر، ج6، ص120-463: نوادر الاثر فی علم عمر.
[40]. «أما والله لقد تقمصّها فلان (ابن ابی‌قحافة) و انّه لیعلم انّ محلی منها محلّ القطب من الرحاء ینحدر عنی السیّل ولایرقی الیّ الطیر..» نهج البلاغه، خطبه 3.
[41]. «لقد علمتم انّی احقّ الناس بما من غیری و والله لأسلمن ما سلمت امور المسلمین ولم یکن فیها جور الّا علیَّ خاصّة..» نهج البلاغه، خطبه 74.
[42]. تلخیص الشافی، ج2، ص8-10.
[43] برای منابع بیشتر، ر.ک: براهین و نصوص امامت، ص 79.
[44]. در این باره به کتاب ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، ص 382- 388 رجوع شود.
[45] گوهر مراد، ص 333.
[46]. نهج البلاغه، خطبه 192.
[47]. من انواع المعجزات افعال ظهرت منه - علی خلاف العادة تربی علی الف، قد فصلت فی دلائل النبوة، بعضها ارهاصیة ظهرت قبل دعوی النبوة، و بعضها تصدیقیة ظهرت بعدها. شرح المقاصد، ج 5، ص37.
[48]. ان المعجز انما یدل بطریق المطابقة، علی صدق الدعوی الّتی یطابقها، فامّا دلالتها علی النبوة، فانما هی بطریق التضمّن، و بیانه انه یدل علی صدق المدعی للنبوة فی دعواه، ولمّا کان دعواه النبوة تضمّن صدقه فی تلک الدعوی نبوّته، فکان دلالته علی النبوة بالتضمن، لا بالمطابقة. المنقذ من التقلید، ج 1، ص403.
[49]. خداوند در موارد متعدد، پس از نقل حوادث گذشته فرموده است: اینها خبرهایی غیبی است که ما به تو وحی کردیم و تو و دیگران از آن آگاه نبودید.» آل عمران /44 ؛ هود/49 ؛ یوسف/102. چنان‌که قرآن کریم از حوادث بسیاری که در آینده تحقق یافته خبر داده است: روم/1-6؛ آل عمران/151؛ قمر/45؛ فتح /16و27؛ قصص /85 . در روایات نیز نمونه‌های بسیاری از این‌گونه معجزات نقل شده است: مانند اخبار از اینکه علی .% با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگ خواهد کرد، و اخبار به عمار که گروهی یاغی، او را خواهند کشت، و اخبار به اینکه کسری و قیصر هلاک خواهند شد و نمونه‌های دیگر.
[50]. بحارالانوار، ج 17، ص 225-321؛ ج 18، ص1-147؛ نیز ر . ک: شرح المقاصد، ج 5، ص37-38؛ کشف المراد ص481 – 484.
[51]. نهج البلاغه، خطبه3 (خطبه شقشقیه) برای آگاهی از مصادر این خطبه ر.ک: مصادر نهج البلاغه، ج1، ص309- 318.
[52]. نهج البلاغه، خطبه 74؛ مناقب خوارزمی، ص 313 – 314، حدیث314.
[53]. تاریخ طبری، ج3 ص202؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص114؛ الامامة و السیاسة، ج1ص16؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص9.
[54]. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 18 – 19.
[55]. نهج البلاغه، خطبه 217.
[56]. شرح المقاصد، ج 5، ص 75.
[57]. شرح المقاصد، ج 5، ص 74.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo