< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

99/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ملاک حقیقت و صدق

اشکال دیگری بر دیدگاه کاشفیت

یکی دیگر از اشکالاتی که بر نظریه مطابقت و کاشفیت درباب ملاک حقیقت در معرفت وارد شده این است که گفته اند این نظریه با موانع مختلفی (برخی داخلی و برخی خارجی) مواجه است. این موانع از این قرار است:

1. انسان برای شناخت اشیا، ابزارهایی را به کار می برد و این ابزارها متفاوت هستند و در نتیجه صورت های ذهنی انسان از اشیا متفاوت خواهد بود. این امر سبب می شود صورت های ذهنی پیشین گاه تکامل یافته و گاه ابطال شوند. اگر علم به معنای کشف واقع و انطباق کامل صورت ذهنی با معلوم خارجی باشد در این صورت چنین تفاوتی دیگر در آن متصور نیست.

2. روشی که پژوهش گر در پژوهش خود به کار می برد در شناخت او تاثیر گذار است و اگر او روش های مختلفی را به کار گیرد، شناخت او هم متفاوت خواهد بود. مثلا گفته اند روش اقلیدس در هندسه این بوده که کمیت ها را در کیفیت ها دخالت نمی داد، در حالی که در روش هندسه نیوتن، کیفیت بر اساس کمیت ها مورد بررسی قرار می گیرد. اگر معرفت به معنای مطابقت با عین باشد، این تاثیر گذاری قابل توجیه نیست در حالی که وجود دارد.

3. میزان استعداد و هوش افراد هم در شناخت آنها موثر است. کسی که قدرت فهم بیشتری دارد در شناخت اشیا دقت بیشتری کرده و به شناخت بیشتر و بالاتری دست می یابد، در حالی که دیگران به شناخت کمتری دست می یابند. بنابراین باید گفت هر فرد صورت متناسب با ظرفیت خود دارد نه اینکه صورت ها یکسان و ملاک حقیقت انکشاف آن است.

4. انگیزه های افراد مختلف است و این اختلاف در شناخت پدیده ها تاثیر گذار است و انگیخته های متناسب با خود را به همراه دارد.[1]

پاسخ

در مورد شناخت متفاوتی که افراد از اشیا دارند دو فرض وجود دارد: گاه اختلاف به این صورت است که یکی از دو نفری که وارد شناخت می شوند، به شناخت صحیح دست می یابد اما دیگری دچار اشتباه می شود. در این فرض مطابقت ذهن و عین و علم با معلوم، نقض نشده است، زیرا خطا حقیقتی ندارد تا گفته شود ملاک مطابقت از بین رفته است (نقض، وقتی است که حقیقت باشد و مطابقت نباشد). فرض دیگر این است که هیچ کدام از این دو نفر مرتکب خطا نشده است، اما یکی به معرفت کامل تری دست یافته است. او زوایا و جهاتی از شی را شناخته که دیگری نشناخته است. در این فرض هم ملاک مطابقت نقض نشده است، زیرا آنچه هر دو مشترکا درباره آن به شناخت رسیده اند و حقیقت دارد، مطابقت هم دارد و آنچه یکی تنها به آن دست یافته، مطابق با واقع است. خلاصه اینکه موانعی که به عنوان موانع تاثیر گذار در شناخت انسان از آنها یاد شده یا مربوط به جهل بسیط است و یا جهل مرکب. در جهل بسیط اصلا ادراک و صورتی نیست تا مطابقت درباره آن معنا داشته باشد. در جهل مرکب نیز فرد خطا کرده و آنچه یافته غیر حقیقی است.

 

نظریه های دیگر درباره حقیقت

گفته شد دیدگاه مشهور و کهن درباره ملاک حقیقت، مطابقت ادراکات ذهنی با واقع و نفس الامر است. در باره ملاک و چیستی و معنای حقیقت دیدگاه های دیگری نیز مطرح شده است که در ادامه به آنها اشاره می کنیم:

توافق عموم ملاک حقیقت

برخی ملاک حقیقت را توافق عموم دانسته اند. این نظریه را به آگوست کنت فرانسوی نسبت داده اند. وی گفته است حقیقت عبارت است از فکر و اندیشه ای که تمام اذهان در یک زمان بر آن توافق دارند. وی این توافق را معیار حقیقت ندانسته بلکه ملاک و معنای حقیقت دانسته است. از کسانی که این دیدگاه را برگزیده فیلیسین شاله است. وی در کتاب فلسفه علمی، در فصل ارزش و حدود علم، پس از بیان نظریه معروف درباره حقیقت صدق و نقل اشکالات این دیدگاه گفته است: برحسب گفته پر مغز آگوست کنت، وصف بارز حقیقت این است که وفاق تمام افکار را در ذهن فرد در یک زمان تحقق می بخشد و وحدت معنوی ایجاد می کند.[2]

نقد و ارزیابی

این نظریه اشکالاتی دارد که از این قرار است:

1. مسائلی که در یک زمان مورد توافق متفکران علوم مختلف قرار می گیرد مسائل اندکی است و در بسیاری از مسائل اختلاف نظر وجود دارد. طبق این ملاک، در این مسائل چگونه می توان به حقیقت دست یافت؟ بنابراین ملاک شما در بسیاری موارد راهگشا نیست، در حالی که ملاک مطابقت، چه در موارد اتفاق و چه اختلاف نظر پاسخ گو است.

2. واقعیت در هر زمینه ای تابع اندیشه های بشر نیست و انسان به مقتضای فطرت خویش طالب کشف واقعیت است و از راه شناخت می خواهد به واقعیت دست یابد. شانیت افکار انسان همانند آینه و حکایت گر است و برای رفع خطاها باید فکری کرد که مباحث معرفت شناسی و منطق برای همین امر است.

شهید مطهری در این باره در کتاب «مساله شناخت» می فرماید: «[حقيقت‌] به «اصطلاح» ما بستگى ندارد. فكر، انديشه و شناخت، خاصيتى ذاتى است و آن خاصيت ذاتى اين است كه از ماوراء خودش [يعنى‌] از واقعيت حكايت مى‌كند. من اگر چنين مى‌انديشم كه الآن مثلًا ديماه است نه بهمن ماه، اين فكر و انديشه من از واقعيتى حكايت مى‌كند. اين سؤال هميشه براى من مطرح است كه اين انديشه‌هاى من با واقع مطابق هست يا نه؟ حالا شما اسمش را عوض مى‌كنيد، ولى اين سؤال باز براى من مطرح است. مى‌گويم واقعيت كه دو جور نيست؛ اينطور نيست كه تا سيصد سال پيش واقعاً زمين ايستاده بود و خورشيد مى‌چرخيد و در سيصد سال اخير خورشيد يك جا ايستاده و زمين مى‌چرخد. من مى‌دانم كه از وقتى كه خورشيد و زمينى بوده، يا هميشه زمين مركز بوده و خورشيد دور آن مى‌چرخيده و يا برعكس اين حالت بوده است. اين كه من امروز مى‌گويم «زمين به دور خورشيد مى‌چرخد» يك انديشه است، و اينكه كسى آن روز مى‌گفت «خورشيد به دور زمين مى‌چرخد» يك انديشه است؛ هم انديشه او مى‌خواست از واقع حكايت كند و هم انديشه من مى‌خواهد از واقع حكايت كند. بنابراين از ايندو يكى مطابق است و ديگرى مطابق نيست. با اصطلاح كه نمى‌شود [حقيقت را تغيير داد و گفت‌]: «من حقيقت را اين طور تعريف مى‌كنم». مگر اختيارى است كه بتوانى تعريف كنى؟! به هر شكل كه تو حقيقت را تعريف كنى سؤال به جاى خود هست».[3]

3. این نظریه خودویرانگر است، به این صورت که اگر ملاک حقیقت، توافق متفکران بر یک نظریه باشد، خود این دیدگاه حقیقت نخواهد بود، زیرا این نظریه در کنار نظریه های دیگر مطرح است و مورد وفاق نیست. اکنون آیا معقول است ما نظریه ای که خود حقیقت ندارد را ملاک حقیقت بدانیم؟

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده مورد بررسی قرار می گیرد.


[1] تحلیل هویت علم دینی، ص489- 492.
[2] ر.ک: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج1، ص97.
[3] مساله شناخت، ص198- 199 ؛ مجموعه آثار، ج13، ص464.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo