< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

98/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کاربرد علم عرفی و اطمينان آور در اعتقادات

 

کاربرد علم اطمينان آور در قرآن کريم

سخن در بررسی کاربردهای علم در خصوص انسان در قرآن کريم، به کاربرد علم بر علم عرفی و اطمينان آور رسيد. در جلسه گذشته دو مورد از آيات قرآن در اين باره بيان شد. در ادامه به بررسی موارد ديگر می پردازيم:

3. در جريان حکم زنان مهاجر که از مکه به مدينه هجرت می کردند قرآن کريم در دستوری به مومنان می فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّار﴾[1] . قرآن کريم دستور می دهد که اين زنان مهاجر را از جهت ايمانشان مورد امتحان قرار دهيد. اگر بعد از امتحان، به ايمان آنان علم پيدا کرديد، آنها را به سوی کفار برنگردانيد. اکنون سوال اين است که علم مومنين به ايمان زنان مهاجر از چه راهی حاصل می شده است؟ مفسرين گفته اند يکی اظهار شهادتين و قسم خوردن و يا شواهد ديگر بوده که نهايتا در حد اماره بوده است و روشن است که راهی برای اطلاع از باطن و کسب علم منطقی بالامعنی الاخص برای آنان نبوده است. بنابراين مراد از علم در اين آيه، علم عرفی و اطمينان آور است.

4. خداوند در مورد صاحبان عبد و کنيز می فرمايد: اگر آنان از شما بخواهد که عقد مکاتبه ای با آنها برقرار کنيد، اگر به توانمندی آنان علم داريد اين کار را بکنيد: ﴿وَ الَّذينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذی آتاكُمْ﴾[2] : و از ميان غلامانتان، كسانى كه در صددند با قرارداد كتبى، خود را آزاد كنند، اگر در آنان خيرى [و توانايى پرداخت مال‌] مى‌يابيد، قرار بازخريد آنها را بنويسيد، و از آن مالى كه خدا به شما داده است به ايشان بدهيد [تا تدريجاً خود را آزاد كنند].

در اين آيه نيز سوال اين است که راه تحصيل علم به توانايی اين غلامان چه بوده است؟ روشن است که راه، همان ظن عرفی و اطمينان آور است و علم بالمعنی الاخص مراد نيست. پس در اين آيه نيز قرآن کريم بر علم عرفی، کلمه علم را به کار برده است.

5. آيه ديگری که مرحوم ميزای قمی به آن استشهاد کردند اين آيه بود که جريان سخن برادران حضرت يوسف (ع) در مورد پيدا شدن کيل در بار بنيامين را بيان می کند: ﴿ارْجِعُوا إِلى‌ أَبيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظين[3] . برادران يوسف (ع) گفتند شهادت ما بر سرقت بنيامين همين است که ديديم کيل در بار او يافت شد و از طريق اين اماره برای ما علم و آگاهی حاصل شد.

6. قرآن کريم در آيه ای ديگر از مشرکين می خواهد که بر مدعای خود مبنی بر مشارکت بت هايشان در خلقت عالم دليل اقامه کنند: ﴿ائْتُونی‌ بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين[4] . آيه خطاب به مشرکين است که دليلی بر مدعای خود از کتاب آسمانی و يا دليل نقلی بياوريد. در اين آيه کلمه «علم»، بر نقل های پيشينيان اطلاق شده است که اعم از خبر متواتر و صريح و خبر واحد ثقه است.

نکته ای در تفسير قرآن کريم

روشی که علامه طباطبايی و امثال ايشان در تفسير قرآن کريم بکار گرفته اند روش صحيح و بهترين روش است. نبايد قرآن را بر اساس نظريه هايی که در ذهن هست معنا کرد و به دنبال شاهد بر آن نظريه ها در ميان آيات بود. اين ديگر تفسير نيست بلکه تحميل و تطبيق، و همان تفسير به رايی است که در روايات نهی شده است. راه صحيح تفسير قرآن آن است که آيات آن را بدون پيش داوری مورد بررسی قرار دهيم و ببينيم خود قرآن چه می گويد. سپس آن معنا را با نظريه های ديگر مقايسه کنيم.

7. در قرآن بر سبب علم نيز کلمه علم اطلاق شده است، يعنی سبب ذکر شده و از آن اراده مسبب شده است. در يک نمونه می فرمايد: ﴿وَ قالُوا ما هِی إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾[5] . علمی که در اين آيه نفی شده است چيست؟ مراد از اينکه منکران معاد علم ندارند چيست؟ چهار احتمال وجود دارد:

احتمال اول اين است که مراد علم تصوری باشد. روشن است که اين معنا مورد نظر نيست زيرا آنان تصوری از معاد داشتند که آن را انکار کردند. پس مراد اين است که علم تصديقی است.

احتمال دوم اين است که مراد، نفی علم تصديقی جزمی يا ظنی يا وهمی از آنان باشد. اما هيچ کدام را نمی توان نفی کرد زيرا اين تصديق در آنها می توانست وجود داشته باشد.

احتمال سوم اين است که مراد قرآن اين است که آنان تصديق مطابق با واقع نداشتند اعم از اينکه تصديق آنها جزمی باشد يا ظنی يا وهمی. اين احتمال هم صحيح نيست زيرا اگر ملاک عدم پذيرش آنان، عدم مطابقت با واقع باشد در اين صورت در مواردی که چند نظريه در ميان مومنان وجود دارد، آنجا نيز بايد گروهی تخطئه شوند و اين صحيح نيست.

احتمال چهارم که صحيح است آن است که گفته شود قرآن کريم کسانی را رد می کند که دليل معتبری که نزد عقلا پذيرفته شده باشند ندارند. شاهد اين مطلب اينکه در آيه بعد می فرمايد ﴿وَ إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‌﴾: و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، دليلشان همواره جز اين نيست كه مى‌گويند: «اگر راست مى‌گوييد پدران ما را [حاضر] آوريد».

قرآن کريم می فرمايد ملازمه ای نيست ميان زنده شدن آباء آنان و اثبات مساله معاد که بعدا رخ خواهد داد. آنچه اينان تفاضا می کردند طفره رفتن از پاسخ دادن و آوردن دليل است .

با توجه به اينکه روشن شد علم در اين آيه به معنای دليل معتبر است، معنای ظن، و نهی ای که از آن آمده است نيز روشن می شود. ظن در اينجا به معنای حرفی که بدون دليل باشد و قرآن کريم ظنی را مذموم می داند که از روی دليل گفته نشده باشد.

مرحوم علامه طباطبايی در «الميزان» نيز همين نکته را بيان کرده اند. ايشان می فرمايد: «و المراد بالآيات البينات الآيات المشتملة على الحجج المثبتة للمعاد و كونها بينات وضوح دلالتها على ثبوته بلا شك، و تسمية قولهم: «ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» مع كونه اقتراحا جزافيا بعد قيام الحجة إنما هو من باب التهكم فإنه من قبيل طلب الدليل على المطلوب بعد قيام الدليل عليه فكأنه قيل: ما كانت حجتهم إلا اللاحجة. و المعنى: و إذا تتلى على هؤلاء المنكرين للمعاد آياتنا المشتملة على الحجج المثبتة للمعاد و الحال أنها واضحات الدلالة على ثبوته ما قابلوها إلا بجزاف من القول و هو طلب الدليل على إمكانه بإحياء آبائهم الماضين».[6]

فخر الدين رازی در تفسير «مفاتيح الغيب» نيز همين نکته را بيان کرده است.[7]

8. آيه ديگری که مانند آيه قبل است در سوره نجم آمده است: ﴿إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى‌ . وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنی‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً﴾[8] . قرآن کريم می فرمايد کسانی که ملائکه را مونث می دانند دليلی بر حرف خود ندارند. علامه طباطبايی می فرمايد اينان نه علم دارند و نه ظن مصطلح، زيرا اساسا راهی برای آنان وجود نداشت که بفهمند آيا ملائکه مذکر هستند يا مونث، بلکه آنچه بيان می کنند سخنانی بی دليل و گزاف بود. در اين آيه نيز بيان شده که مراد از ظنی که نمی تواند حق را نشان دهد، سخن بی دليل است نه آن ظن مصطلح که به معنای سخن اطمينان آور و علم عرفی است .

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود.


[6] المیزان، علامه طباطبایی، ج18، ص175.
[7] مفاتیح الغیب، فخرالدین رازی، ج27، ص270.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo