< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

98/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامی و روش آن

بررسی هستی و ماهيت علم

در جلسه قبل درباره حقيقت و چيستی علم نکاتی بيان شد. اين مساله که آيا علم متعارف عقلی در اعتقادات اعتبار دارد يا نه يکی از مباحث بنيادی و اساسی است که در سرنوشت مسائل اعتقادی اثر گذار است. در اينجا ما در صدد آن هستيم که از طريق هستی شناسی علم، به چيستی آن پی ببريم. حاصل آنچه بيان شد چنين است:

1. علم، يکی از صفات کمال نفسانی در انسان است، و از اين جهت با صفات ديگری از اين قبيل همچون قدرت، شجاعت، سخاوت و امثال اينها فرقی نمی کند.

2. علم از صفات ذات الاضافه است و علاوه بر اينکه وصف و نعت نفس عالم است دارای متعلق و مضاف اليه يعنی معلوم است و از اين حيث مانند اراده و قدرت است. (صفات نفس گاهی حقيقی محض هستند مانند حيات، و گاهی ذات اضافه هستند و متعلق دارند مانند قدرت که مقدور می خواهد. علم نيز از گونه دوم است که معلوم می خواهد).

3. علم در ميان صفات نفس ويژگی ای دارد که ساير صفات ندارند و آن ويژگی کاشفيت و مرآتيت است. علم، کاشف متعلق خود است، بر خلاف مثلا قدرت که منشا پيدايش متعلق خود است و بر خلاف اراده که مخصص مراد است. ويژگی علم اين است که متعلق خود را حکايت می کند.

4. اين ويژگی حکايت گری مختص به مرتبه يقين نيست، بلکه ظن و وهم نيز هم دارای متعلق بوده و هم کاشف از متعلق خود هستند.

5. تفاوت علم با ظن و وهم در نقش کاشفيت و مرآتيت آنها نيست، بلکه در جهت درونی آن که نعت نفس است می باشد. کاشفيت علم جزمی و يقينی است در حالی که کاشفيت ظن، جزمی نيست.

نکته: آنچه ما در اين بحث بدنبال آن هستيم به دست آمدن اين نتيجه است که آنچه در علم اصول فقه در مباحث قطع و ظن مطرح و گفته شده حجيت قطع ذاتی است و حجيت ظن نيازمند دليل است، صحيح نيست.

6. در مواردی که علم است، نفس سکون و ثبات داشته و ديگر تزلزلی در او نيست. به همين خاطر است که علم و يقين مساوق هم هستند. برخی از لغويون ريشه کلمه يقين را از ماده «يقن» به معنای ثبوت و وضوح دانسته و گفته اند: يقين بر وزن فعيل و به معنای اسم فاعل است؛ يعنی کسی که دارای يقن (سکون نفس) است. به اين خاطر به علم، يقين گفته می شود که در علم نيز همان حالت سکون و وضوح وجود دارد، اما اين سکونت و وضوح در ظن وجود ندارد.

برخی نيز گفته اند درست است که در علم معنای سکون و وضوح وجود دارد اما به هر يقينی علم گفته نمی شود بلکه بر يقينی که بر پايه استدلال باشد، علم اطلاق می شود.

7. مُدرک چيست؟ معلوم است که نفس عالم است. فاعل اين فعل و کسی که موصوف به اين وصف است، نفس انسان است. نفس آن واقعيتی است که علم، نعت و فعل جوانحی اوست.

8. هويت نفس ناطقه و قوه مدرکه يک حقيقت است اما دارای مراتب و درجات است.

9. از آنجا که نفس ناطقه متفاوت است، محصول آن نيز به حسب مراتب متفاوت خواهد بود. محصول قوه ناطقه، علم و يقين است که شدت و ضعف می يابد. برای علم و يقين حداقل دو مرتبه وجود دارد: مرتبه خواص اهل عقل که تيزبين تر هستند، و مرتبه متعارف عقلا. اين هر دو مرتبه دارای يقين هستند اما درجه آن ها با هم متفاوت است. يقين مرتبه خواص در حدی است که احتمال خلاف آن محال بوده و به صفر برسد، اما متعارف عقلا، اموری را يقينی می داند که احتمال خلاف در آن خيلی ضعيف باشد. آنان اين گونه را نيز علم می دانند .

اشتباهی که در اين بحث در علم اصول فقه در اين باره صورت گرفته بيان يکی از مصاديق علم به عنوان تعريف علم است. اگر در مقام تعريف و بيان چيستی شی، خاصيت يکی از مصداق در تعريف آن آورده شود، تعريف، غلط و مغالطه ای خواهد بود. مثل اينکه در تعريف نور، خاصيت خورشيد در تعريف آن بيان شود.

10. در برخی از آيات و روايات، دين ورزی و دينداری منوط به علم شده است.

طبق آنچه بيان شد اکنون می گوييم علم در نزد خواص و نزد متعارف عقلا علم است و از شاخصه علم برخوردار است. اين گونه نيست که علم تنها به مرتبه ای اطلاق شود که در کتاب منطق بيان شده و احتمال خلاف آن مستحيل باشد، بلکه آنچه نزد متعارف عقلا علم شناخته می شود نيز داخل در علم است. علم دو ويژگی دارد يکی از کاشفيت و حکايت گری و ويژگی ديگر سکون نفس و ثبوت است. اين سکون و ثبوت مراتب دارد: يک مرتبه آن نزد خواص است و مرتبه ای ديگر آن نزد متعارف است. بنابراين نبايد علم را به گونه ای معنا کرد که تنها خصوصيات يک مصداق آن بيان شده باشد. تعريف علم بر اساس آنچه بيان شد چنين است: «العلم عباره عن صفة النفسانی الحاکيه عن متعلقه علی وجه اليقين».

مراتب داشتن يقين و اينکه آنچه متعارف عقلا علم می دانند نزد خواص علم به شمار نمی آيد، نظير اين مطلب است که در آن آمده است: «حسنات الابرار سيئات المقربين». افعال نيکی که ابرار انجام می دهند، حسنه است اما همين عمل در نزد مقربين سيئه شمرده می شود.

نکته:

جهل مرکب اگر به لحاظ محکی آن در نظر گرفته شود علم نيست اما اگر به لحاظ حالت نفسانی عالم در نظر گرفته شود علم است. وجه آن به اين بر می گردد که همان طور که بيان شد علم دو سويه دارد. از جنبه حکايت گری، جهل مرکب ديگر علم نيست اما به لحاظ صفات نفسانی، جهل مرکب نيز گونه ای علم است .

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo