< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامي و روش آن

کلام آيت الله عبدالکريم حائري

سخن درباره اعتبار ظنون خاص در اعتقادات بود. ديدگاه مشهور اين است که هر چند ظنون معتبر و خاص در احکام فرعي حجت هستند اما در اعتقادات اعتباري ندارند و آن جا نيازمند يقين است. اما عده اي از بزرگان معتقدند که ظنون خاص که از آن به علم عرفي و اطمينان آور ياد مي شود معتبر است خواه در احکام فرعي و خواه اعتقادات.

ديدگاهي که علم اطميناني در اعتقادات را حجت مي دانند داراي چهار ضلع است:

1. در منطق اهل بشر، علم اعم از علم منطقي به معناي يقين بالمعني الاخص و علم اطمينان آور است.

2. در آيات و روايات نيز همان علمي مطرح است که عرف و عقلاي بشر آن را علم مي دانند.

3. در اعتقادات هم همين علم اطمينان آور کفايت مي کند. البته با توجه به تفاوت انسان ها، کساني که قدرت بر کسب درجات بالاي علم را دارند با متعارف مردم که اين گونه نيستند در اين باره فرق مي کنند .

4. آنچه از ظواهر آيات و روايات استفاده مي شود، با فحص و ياس از قرينه خلاف، يکي از مصاديق علم در نزد عرف عام و عقلا است.

در جلسات گذشته ديدگاه برخي از اين بزرگان در اين باره نقل شد. اکنون به بيان ديدگاه مرحوم شيخ عبدالکريم حائري مي پردازيم. ايشان در کتاب «درر الفوائد» (يا من درر الاصول) اين بحث را در مباحث ظواهر و خبر واحد مطرح کرده است. ايشان دليل اعتبار خبر ثقه را عمدتا سيره عقلا دانسته و گفته است: سيره عقلا آن گاه معتبر است که ردعي از سوي معصوم درباره آن نشده باشد. آيات فراوان و روايات متواتر، دلالت بر حرمت عمل به ما عداي علم مي کند. اين معنا براي علم ارتکازي است. عقلا در سخن با هم مي گويند: جايز و خوب نيست عمل به غير علم. و يا مي گويند: يقين را با غير يقين نمي توان نقض کرد. شنونده اين کلام مي يابد که مراد از علم اعم از يقين بالمعني الاخص است. اين عقلا همان کساني هستند که خبر ثقه را معتبر مي دانند و اين امر نشان مي دهد که قول ثقه نزد آنان علم است. همچنين قضايايي که از يکي از آنها صادر مي شد يا اخباري که مي دهند و در آنها سخن از علم است، همه محمول بر علم به معناي علم اطمينان آور است.

بر همين اساس، حالِ تکلم هايي که شارع با عرف انجام مي دهد، حال تکلم بعضي از عرف با بعضي ديگر است. شارع از اين زاويه به مانند يک نفر از عرف مي ماند و همين جهت است که سبب مي شود احکام شرعي را بر مصاديق عرفي حمل کنيم. مثلا در آياتي که نهي از غير علم نموده است، مراد علمي است که در نظر عرف و عقلا علم شناخته مي شود و اين همان است که در نزد شارع علم به حساب مي آيد و الا اگر غير از اين مي بود و علمِ به معناي يقين بالمعني الاخص مورد نظر بود، بايد به صورت خاص بيان مي شد.

 

عبارت ايشان چنين است: «هذا الوجه أعني بناء العقلاء لو تم عدم ردع الشارع إياهم لأثبت المدعى فينبغي التكلم فيه فنقول الّذي يمكن ان يكون رادعاً لهم الآيات المتكاثرة و الاخبار المتواترة على حرمة العمل بما عدا العلم و شي‌ء منها لا يصلح لأن يكون رادعاً بيان ذلك انه بعد فرض كون حجية خبر الثقة مركوزة في أذهان العقلاء لو تكلم أحدهم مع الاخر و قال لا يجوز أو لا يحسن العمل بغير العلم أو لا ينبغي نقض اليقين بغير اليقين مثلا يفهم السامع من كلام هذا المتكلم ان المراد من العلم أعم من الجزم و ما هو بمنزلته عندهم و المفروض ان حجية قول الثقة مفروغ عنها عند المتكلم و السامع لكونهما من العقلاء و القضايا الصادرة عن أحدهما الملقاة إلى الاخر التي حكم فيها على موضوع العلم محمولة على ما هو العلم بنظرهم و في حكمهم و على هذا نقول ان تكلمات الشارع مع العرف و العقلاء حالها حال تكلمات بعضهم مع الاخر لأنه بهذه الملاحظة بمنزلة أحد من العرف و من هذه الجهة يحمل الأحكام الشرعية الواردة في القضايا اللفظية على المصاديق العرفية و ح نقول نهى الشارع عن العمل بغير العلم بنظر العرف و العقلاء محمول على غير صورة الاطمئنان و الوثوق الّذي فرض كونه عنده بمنزلة العلم نعم لو أراد الشارع العمل بغير العلم بنظر العرف و العقلاء فالواجب ان يعلمهم بلفظ دال عليه صريحا كان يقول يحرم عليكم العمل بالاطمينان أو مثل ذلك هذا محصل الكلام في المقام و عليك بالتأمل».[1]

 

کلامي از اميرالمومنين (ع) درباره حق

يکي از مفاهيمي که انسان خيلي با آن برخورد دارد عنوان حق است. انسان از صبح که بر مي خيرد تا لحظه خواب دائما درگير اين مساله است که حق چيست. اميرالمومنين (ع) در اين باره مي فرمايد: حق، در مقام تعريف خيلي وسيع است، اما در مقام عمل خيلي ضيق و تنگ است. «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ وَ الْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ»[2] : خداوند سبحان به اين دليل كه من سرپرست شمايم براى من بر شما حقى قرار داده و نيز در مقابل براى شما همانند آن، حقى بر گردن من مقرر فرموده است، پس حق در مرحله سخن و تعريف و توصيف، از همه چيز گسترده‌تر است، ولى هنگام عمل دايره‌اى كوچكتر و گستردگى كمترى دارد، هيچ كس را بر ديگرى حقى نيست مگر اين كه آن، ديگرى را نيز بر او حقى ثابت است. (حق هميشه دو طرف دارد) اگر قرار بود حق به سود كسى باشد كه در برابر، ديگران را بر ذمّه او حقى و مسئوليتى نباشد، ذات اقدس پروردگار بود، نه آفريده‌هاى او، و اين ويژگى، به علّت قدرت او بر بندگان و گسترش عدالتش در امورى است كه فرمان حق در آنها جريان دارد ولى او، حق خود را بر بندگان و وظيفه آنها را چنين قرار داده است كه او را عبادت و اطاعت كنند و در برابر، پاداش آنان را بر خود حقّى قرار داد و اين تفضّلى از او بر بندگان است نه به خاطر استحقاق آنان.

 

نکته

برخي خيال کرده اند که ما نيازمند يک علم اصول براي فقه و يک علم اصول براي کلام هستيم، در حالي که چنين نيست. علم اصول، علمي است که روش فهم آيات و روايات را براي ما بيان مي کند و لذا اين گونه نيست که مسائل آن اختصاص به احکام فرعي داشته باشد. بله در اصول فقه برخي از مسائل آن به احکام عملي الصق است، اما مباحثي مانند امارات عموميت داشته و کاربرد آنها اعم است.

 

کلام آيت الله بروجردي

ايشان در کتاب «نهايه الاصول» که تقريرات ايشان است در بررسي علم در آيات و روايات گفته اند: علم در آيات قرآن به قطع اختصاص ندارد و مطلق دليل و حجت عقلايي که مورد اعتماد عقلا است را شامل مي شود. ايشان سپس براي اين مطلب دو شاهد قرآني آورده است:

1. ﴿ائْتُوني‌ بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين[3] : اگر راست مى‌گوييد، كتابى پيش از اين [قرآن‌] يا بازمانده‌اى از دانش نزد من آوريد.». آيا کتاب داريد يا نقل معتبر داريد.

2. ﴿هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون﴾[4] :‌ آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد؟ شما جز از گمان پيروى نمى‌كنيد، و جز دروغ نمى‌گوييد.[5]

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود.


[1] درر الفوائد، شیخ عبدالکریم حائری، ج2، ص58.
[2] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج27، ص251.
[5] نهایه الاصول، آیت الله بروجردی، ج2، ص488-489.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo