< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامي و روش آن

بيان نمونه هايي از بکارگيري قواعد اصول فقه در اجتهاد کلامي

از جمله قواعد مورد پذيرش عقلا که در فهم کلمات حکيمانه افراد به آن استناد مي کنند و در فقه اسلامي نيز به رسميت شناخته شده قاعده «اصالت الاطلاق» است. اطلاق گاهي در افراد و گاه در مورد احوال است. مثلا اگر مولا به خدمتکار خود بگويد: «اکرم العالما» و شخص آن مشخص نشده باشد، هر فردي از عالمان مورد اکرام قرار گيرد به دستور مولا عمل شده و تکليف وي امتثال شده است. اين اطلاق در مورد افراد است، اما گاه اطلاق حالات مختلف يک فرد را در بر مي گيرد مثلا مولا گفته است: «اکرم زيدا». در اينجا فرد مورد نظر مشخص شده است اما حکم نسبت به حالات و صفات مختلف زيد، شمول و اطلاق دارد .

نکته ديگر در مورد اطلاق، فرق آن با عموم است. اگر لفظي داراي عموميت باشد، عموميت از خودت لفظ فهميده مي شود و ديگر به تحقق شرايط ديگري نيست. مثلا جمع محلي به الف و لام از ادات عموم است و وقتي در کلام بيايد و قرينه اي بر خلاف نباشد، آن لفظ دلالت بر عموميت مي کند. اما دلالت کلام بر اطلاق نيازمند تحقق مقدمات حکمت است که از اين قرار است:

1. بدانيم متکلم در صدد بيان همه مقصود خويش بوده است اما اگر احراز کنيم که گوينده تنها مي خواسته بخشي از مقصود خود را بيان کند و بقيه را بعدا بگويد، نمي توان به اطلاق کلام او استناد کرد .

2. قرينه اي حاليه يا مقاليه، متصله يا غير متصله بر مقيد شدن کلام خود نياورده باشد.

3. قدر متيقني در کار نباشد و الا نمي توان به اطلاق کلام او استناد کرد و حکم را به ساير افراد يا حالت سرايت داد.

 

بهره گيري قاعده اصالت الاطلاق در استنباط آموزه هاي کلامي 1. نمونه اول: آيه صادقين

قرآن کريم مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين‌»[1] . از اين آيه و بر اساس قاعده اصالت الاطلاق و نيز سياق آيه، عصمت صادقين استفاده مي شود. وجه استدلال به آيه اين است که کلمه «صدق» نوعا در مورد قول بکار مي رود اما اختصاص به آن ندارد و در مورد عقيده، نيت و عمل نيز بکار مي رود. صداقت در قول به معناي مطابقت قول با واقع است. صداقت در عقيده، نيت و عمل نيز به همين معنا است يعني مطابقت آنها با نفس الامر که بر اساس معيارهاي عقلي و شرعي بدست مي آيد.

فخر رازي مي گويد: خداي متعال در اين آيه مومنين را مخاطب قرار داده و فرموده است: تقوا پيشه کند و راه کسب تقوا همراهي با صادقين است. اين آيه دلالت بر معيت و پيروي از صادقين را دارد. کلمه صادقين اطلاق داشته و شامل جميع جهات و حالات صدق مي شود و چنين فردي همان معصوم است. فخر رازي در تعيين مصداق دچار اشتباه شده و گفته است صادقين يا همه امت هستند يا بعض امت. آن بعض نيز يا معين است يا غير معين. بعض نامعين که صحيح نيست و بعض معين نيز وجود ندارد، پس مراد از صادقين اجماع امت است و مراد از آنان اهل حل و عقد است. اشتباه وي آن است که بعض معين توسط دلايل ديگر ثابت شده است.

بنابراين بر اساس اطلاق در آيه و ذکر صادقين بعد از توصيه به تقوا، اين معنا به دست مي آيد که صادقين کساني هستند که در جميع جهات صادق هستند و در قول و فعل آنها خطايي وجود ندارد. اگر مراد از صادقين في الجمله باشد صحيح نيست زيرا متقين نيز از همين ويژگي برخوردار هستند. صادقين بايد کساني باشند که براي متقين الگو باشند. غرض از اينکه خداي متعال فرموده است همراه با صادقين باشيد غرضي حکيمانه است و آن اين است که متقين هدايت کامل پيدا کنند. حال اگر اين صادقين همانند متقين في الجمله صادق باشند اين غرض تحقق پيدا نمي کند. بنابراين صادقين در آيه کساني هستند که در جميع جهات صادق هستند.

زمخشري در اين باره گفته است: «هم الذين صدقوا في دين الله نيتا و قولا و عملا»[2] .

 

2. نمونه دوم: آيه تطهير

نمونه ديگر از بهره گيري از قواعد علم اصول فقه، استفاده از قاعده اصالت الاطلاق در آيه شريفه تطهير است. « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً »[3] . در اين آيه دو اطلاق آمده است: يکي کلمه رجس است که مطلق رجس را شامل مي شود و ديگري کلمه تطهير است که طهارت از هر رجسي را شامل مي شود. رجس به معناي امر پليد است که گاه جسماني و گاه معنوي است. اطلاق آيه هر دو مورد را شامل مي شود يعني اهل بيت هم از جهت پليدي ها و نجاست جسماني و هم پليدي هاي اخلاقي و روحي دور هستند؛ مدلول آيه اذهاب رجس به نحو اطلاق است.

البته ممکن است گفته شود امور جسماني در آيه مراد نيست زيرا آيه قدر متيقن دارد و آن اين است که در قرآن کريم تمرکز بر مباحث معنوي است، مثلا وقتي گفته مي شود: «اصطفيناکم» ناظر به امور روحي است. اگر کسي اين مطلب را بگويد آيه دلالت بر امور جسماني ندارد، اما اطلاق آيه در مورد امور روحي و معنوي به قوت خود باقي است بنابراين طبق آيه، اهل بيت از رجس ها و پليدي هاي اعتقادي، اخلاقي، رفتاري و علمي مبرا هستند.

اکنون با کنار هم قرار دادن اطلاق در آيه و نيز اينکه اراده در آيه تکويني است عصمت اهل بيت (ع) به دست مي آيد. اگر اراده در آيه تشريعي باشد ديگر عصمت فهميده نمي شود زيرا اراده تشريعي تخلف پذير است اما اراده تکويني چنين نيست. تا اينجا معلوم شد که اهل بيت در آيه معصوم هستند، اما اينکه مصداق آنان چه کساني هست، روايات شان نزول و دلايل ديگر مصداق آن ها را براي ما مشخص مي کند .

سوال و جواب

اگر اراده در آيه تطهير تکويني باشد در اين صورت دارا بودن عصمت براي معصومين کمالي به شمار نمي رود؟

پاسخ اين است که بايد در اينجا معيار کمال داشتن را درست معنا کنيم. مثلا برخي گفته اند ملائکه بدان جهت که داراي قوه شهوت نيستند پس مختار نيستند. اينان ملاک اختيار را اشتباه در نظر گرفته اند و لذا گرفتار خطا شده اند. ملاک اختيار دارا بودن شهوت نيست و الا اگر اين ملاک باشد اختيار در مورد خداوند را چگونه مي توان معنا کرد. بايد در مباحث، معيار درست را انتخاب کرد .

در مورد کمال نيز بايد ديد معيار کمال چيست؟ مثلا علم کمال است و در هر جا باشد آن جا داراي کمال است، و يا شجاعت و دليري کمال است و هر جا باشد کمال وجودي است، پس هر انساني داراي شجاعت باشد، داراي کمال است. در اينجا ديگر فرقي نمي کند آن فرد شجاعت را از اول داشته باشد يا با زحمت کسب کرده باشد. مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد اينکه معصومين از اول داراي کمالات هستند بهتر است تا کسي که بعدا اين کمالات را مي يابند.

اين اشتباه است که تلاش و اجتهاد به عنوان معيار کمال شناخته شود. برخي اهل سنت معتقدند که پيامبر (ص) نيز مجتهد است زيرا اجتهاد گونه اي کمال است و نمي شود که عالمان داراي اين کمال باشند اما پيامبر (ص) آن را نداشته باشد. اينان توجه نکرده اند که اجتهاد يک کمال نسبي است و آنچه کمال حقيقي است دارا بودن علم است. حال پيامبر اکرم (ص) داراي آن علم هستند و ديگر نيازي ندارند که از طريق اجتهاد به آن علم دست يابند .

در مورد عصمت نيز اينکه فرد داراي اين ويژگي باشد براي او کمال است هر چند اين ويژگي اعطاي الهي باشد. البته بايد دانست که اعطاي الهي گزاف نيست بلکه امري حکيمانه است. پيامبر اکرم (ص) که در صدر کمالات انساني نشسته است، قله نشين است.

«دو سر خط حلقه هستى . . . به حقيقت به هم تو پيوستى‌».

او در مقام صدور و تجلي مبدا المبادي و غايت الغايات است. مرحوم اصفهاني مي فرمايد:

«أُمُّ أئِمَّةِ الْعُقولِ الْغُرِّ بَلْ ... امُّ أبيها وَ هْوَ عِلَّةُ الْعِلَل‌»

حضرت زهرا (س) مادر امامان تابنده و درخشنده است، بلکه او مادر پدرش بود که پيامبر (س) علت العلل است. يعني ايشان مادر پيامبري است که او علت العلل در مقام تجليات است. پيامبر (ص) صدر نشين عالم است .

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود.

 

اشعار مرحوم كمپانى:

أُمُّ أئِمَّةِ الْعُقولِ الْغُرِّ بَلْ امُّ أبيها وَ هْوَ عِلَّةُ الْعِلَلْ‌

او مادر امامان عقول روشن و درخشان است، بلكه مادر پدر خودش است، در حاليكه آن پدر علّة العلل است.

روحُ النَّبىِّ فى عَظيمِ الْمَنْزِلَهْ وَ فى الْكِفآءِ كُفْوُ مَنْ لا كُفْوَ لَهْ‌

او در ارْزَنْدگى مقام، روح پيامبر است. و در همسرى و همتائى همتاى كسى است كه همتا ندارد.

تَمَثَّلَتْ رَقيقَةَ الْوُجود لطيفَةٌ جَلَّتْ عَنِ الشُّهودِ

او در ظرائف و رقائق وجود، متمثّل گرديده است، و لطيفه اى است كه از مقام شهود و ادراك بسى بالاتر است.

تَطَوَّرَتْ فى أفْضَلِ الاطْوارِ نَتيجَةُ الادْوارِ وَ الاكْوارِ

او در با فضيلت‌ترين اطوار، صورت گرفته است، و نتيجه و خلاصه ادوار و اكوار است.

تَصَوَّرَتْ حَقيقَةُ الْكَمالِ بِصورَةٍ بَديعَةِ الْجَمالِ‌

حقيقت كمال در بى سابقه‌ترين صورت زيباى خود شكل گرفته است.

فَإنَّها الْحَوْرآءُ فى النُّزولِ وَ فى الصُّعودِ مِحْوَرُ الْعُقولِ‌

او در عالم نزول، حوراء است و در مراتب صعود، محور عقل‌ها و انديشه ها.

يُمَثِّلُ الْوُجوبَ فى الإمْكانِ عَيانُها بِأحْسَنِ الْبَيانِ‌

او با واقع و عيان خود، به احسن بيان و بيّنه، عالَمِ وجوب را در عالم امكان تمثيل كرده است.

فَإنَّها قُطْبُ رَحَى الْوُجودِ فى قَوْسَىِ النُّزولِ وَ الصُّعودِ

او قطب آسياى عالم وجود است، چه در قوس نزول و چه در قوس صعود.

و، لَيْسَ فى مُحيطِ تِلْكَ الدّآئِرَهْ مَدارُها الاعظَمُ إلّا الطّاهِرَهْ

آرى! در محيط اين دائره نزول و صعود، مدار اعظم و اوسعى غير از فاطمه طاهره نيست‌.


[2] تفسیر کشاف، ج2، ص320.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo