< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه اخباريون درباره معرفت و نظر در اعتقادات

 

مروري اجمالي بر سر فصل هايي بحث شده درباره اجتهاد در علم کلام

مباحثي که تاکنون درباره بحث اجتهاد در علم کلام مورد بررسي قرار گرفت به صورت اجمالي از اين قرار است:

1. تعريف اجتهاد در علم کلام؛ گفته شد ماهيتا تفاوتي ميان اجتهاد در علم کلام با اجتهاد در ساير علوم ندارد. اجتهاد به معناي سعي و تلاش فکري براي اثبات مسائل يک علم است. اجتهاد در اعتقادات نيز به معناي آن است که انسان با تلاش فکري، مسائل اعتقادي را بفهمد و اثبات کند و اگر اشکالي مطرح شد پاسخ گويند.

2. اقسام اجتهاد در علم کلام؛ گفته شد اجتهاد در اين علم داراي دو سطح و مرتبه است: مرحله ساده و همگاني که مربوط به اصول و شالوده هاي اعتقادي بوده و براي عموم با اندک تفکري بدست مي آيد. و سطح فني و پيچيده که براي افراد خاص حاصل مي شود. اصطلاح اجتهاد انصراف به اين قسم دوم دارد. اجتهاد در اين مرحله مقول به تشکيک است مانند اجتهاد متجزي و اجتهاد مطلق .

3. احکام اجتهاد؛ اجتهاد در اعتقادات در سطح همگاني واجب عيني است، و مرحله فني آن في نفسه کمال و مستحب است اما به جهت دفاع از دين واجب کفايي خواهد بود.

4. آيات و روايات در مورد اجتهاد در علم کلام

5. اجتهاد کلامي از ديدگاه متکلمان؛ در اين باره سه ديدگاه مطرح شده است: مشهور معتقد به وجوب معرفت و نظر است. ادله آنها مورد بررسي قرار گرفت. ديدگاه دوم طرفداران تقليد گرايي بودند. ادله و نقد اين ديدگاه نيز بيان شد. ديدگاه سوم معارف و اصول اعتقادي را غير اکتسابي و موهبتي مي دانست. اصحاب المعارف و اخباريون طرفدار اين ديدگاه بودند که ادله آنان نيز مورد نقد و ارزيابي قرار گرفت.

 

منابع بدست آورده آموزه هاي اعتقادي

بحث ديگري که در ادامه به آن مي پردازيم بررسي اجتهاد خاص در علم کلام است. اين اجتهاد به معناي استنباط آموزه هاي اعتقادي از آيات و روايات است، همانند آنچه در مورد اجتهاد در فقه صورت مي گيرد. مدارک احکام فقهي عمدتا قرآن و سنت است و مستقلات عقليه در آن اندک است. فقيه مجتهد بر اساس قواعد و اصول پذيرفته شده زبان شناسي و عقلايي که در علم اصول به صورت دقيق بررسي شده و نيز اصول علميه دست به استنباط احکام فقهي مي زند.

اما اين مساله در مورد اعتقادات چگونه است؟ آموزه هاي اعتقادي دو گونه است: اعتقادات پيشا وحياني و اعتقادات پسا وحياني. قسم اول مانند اصل وجود آفريدگار و علم و قدرت او است. روشن است که آموزه هاي پيشا وحياني نيازمند اجتهاد است يا اجتهاد ساده يا فني. اما منبع ما در اين اجتهاد چيست؟ اين منابع از اين قرار است:

1. هستي شناسي؛ ابزار معرفت ما در اين حوزه عقل و فکر است. تامل در هستي و تعقل در آن معارف فراواني را به دست ما مي دهد. اين معارف در حقيقت مبادي فلسفي و عقلي علم کلام را تامين مي کند. مثلا بررسي اينکه هستي ممکن و واجب است و ممکن و واجب هر کدام چه خواصي دارند. اين مباحث در حقيقت همان بررسي موضوع علم کلام است که واجب شناسي است. برهان امکان و وجوب براي رسيدن به خداوند از بررسي و مطالعه هستي بدست مي آيد.

2. خودشناسي؛ انسان موجود عظيمي است که با تفکر در باره خود معارف فراواني را به دست مي آورد، مثلا انسان با انديشه در خود مي يابد که اين همه عظمت، يک حيات موقت ندارد بلکه يک حيات متناسب با اين حيات لازم است.

3. خداشناسي؛ منبع ديگر استنباط معارف اعتقادي مطالعه و تفکر در خداوند است، مانند اينکه واجب الوجود بالذات، واجب الوجود من جميع الجهات است. با اين قاعده به صفات جمال و جلال الهي مي رسيم، زيرا هر صفتي که نفي آن با واجب نسازد در او وجود دارد و هر صفتي که وجود آن با واجب نسازد در او نيست. مرحوم خواجه بر روي همين قاعده صفات متعدد الهي را در کتاب «تجريد الاعتقاد» بنا کرده است. از مطالعه درباره خداوند و صفات فعل الهي نيز به بحث نبوت و امامت دست مي يابيم.

سوال و جواب

اثبات صفات الهي از طريق برهان لم انجام مي گيرد يا برهان ان؟‌ آيا برهان لم درباره خداوند متعال امکان پذير است؟

بدست آوردن صفات ذاتي الهي با مطالعه در ذات الهي، از باب علت و معلول نيست بلکه از باب ملازم به ملازم است. (صفات ذاتي الهي در واقع عين هم هستند اما از جهت مفهوم و انديشه تغاير داشته و لازم و ملزوم مي باشند). اما وقتي از مطالعه صفات فعل الهي به وجوب نبوت و طاعات مي رسيم از باب فعل و فاعل و علت و معلول است. بنابراين صفات الهي از طريق برهان لم بدست مي آيد اما برهان لم دو گونه است: پي بردن از علت به معلول و پس بردن از ملازم به ملازم.

نکته: مراد ما از مطالعه درباره خداوند، مطالعه کنه ذات الهي نيست، بلکه مطالعه در حدي است که براي ما مقدور است. همان که اميرالمومنين (ع)‌ در نهج البلاغه مي فرمايد: «لم يطلع العقول على تحديد صفته، و لم يحجبها عن واجب معرفته‌».

4. عالم شناسي؛ منبع ديگر شناخت آموزه هاي اعتقادي، پديده هاي عالم هستي است. يک عرصه تفکر اجتهادي مطالعه در طبيعت است. ﴿وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنين[1] . مطالعه درباره اصل هستي، همانند مطالعه درباره کلي اندام انسان است و مطالعه درباره پديده ها همانند مطالعه درباره تک تک اندام است. پديده هاي هستي منبع عظيمي براي دستيابي به بخشي از آموزه هاي اعتقادي است. شهيد مطهري مي فرمايد: «ما اگر جهان را به يك اندام تشبيه كنيم مى‌بينيم كه مطالعه ما درباره اين اندام دو گونه است: برخى مطالعات ما مربوط است به اعضاى اين اندام، مثلًا سر يا دست يا پا يا چشم اين اندام، ولى برخى مطالعات ما مربوط مى‌شود به كلّ اندام، مثل اين كه آيا اين اندام از كِى به وجود آمده است و تا كى ادامه مى‌يابد؟ و آيا اساساً «كِى» درباره مجموع اندام معنى و مفهوم دارد يا نه؟ ... آن قسمت از مطالعات ما كه مربوط مى‌شود به عضو شناسى جهان هستى، «علم» است و آن قسمت از مطالعات كه مربوط مى‌شود به اندام شناسى جهان، «فلسفه» است.»[2]

 

سوال و جواب

آيا اگر پيامبري که مبعوث مي شود چيز تازه اي غير از يافته هاي عقل نياورد،‌ بعثت او لغو و باطل خواهد بود؟ خير؛ باز آمدن او براي هدايت انسان لطف و لازم است. اين بدان خاطر است که انسان براي حرکت تنها به معرفت نياز ندارد، بلکه نيازمند انگيزه و تقويت نيز هست. اگر انسان متوجه شود که فردي نماينده الهي است، حرف او جذابيتي براي او دارد که حرف عقل ندارد، لذا اگر فرض کنيم پيامبران آمده باشند و همان چيزي که عقل مي فهمد را بيان کنند باز بعثت آنها لغو نخواهد بود.

شهيد مطهري در کتاب انسان و ايمان سه جهان بيني را بيان مي کند: جهان بيني فلسفي، جهان بيني علمي و جهان بيني ديني. ايشان مي فرمايد انسان علاوه بر جنبه معرفتي داراي يک جنبه قدسي نيز هست، و آنجا که جنبه هاي قدسي مطرح است ديگر معرفت تنها کافي نيست. ايشان براي اين مساله داستان ابن سينا و بهمن يار را اين گونه بيان مي کند: «شاگردش بهمنيار به او مى‌گفت: تو از آن آدمهايى هستى كه اگر ادعاى پيغمبرى كنى، مردم از تو مى‌پذيرند و از روى خلوص نيت ايمان مى‌آورند. مى‌گفت:

اين حرفها چيست؟ تو نمى‌فهمى. بهمنيار مى‌گفت: خير، مطلب از همين قرار است.

بوعلى خواست عملًا به او نشان بدهد. در يك زمستانى كه با يكديگر در مسافرت بودند و برف زيادى آمده بود، مقارن طلوع صبح كه مؤذن اذان مى‌گفت، بوعلى بيدار بود، بهمنيار را صدا كرد: بهمنيار! بله. بلند شو. چكار دارى؟ خيلى تشنه‌ام، اين كاسه را از آن كوزه آب كن بده كه من رفع تشنگى كنم. در آن زمان وسايلى مثل بخارى و شوفاژ كه نبوده. مدتى زير لحاف در آن هواى سرد خودش را گرم كرده بود. حالا از اين بستر گرم چگونه بيرون بيايد؟! شروع كرد استدلال كردن كه استاد! خودتان طبيب هستيد، از همه بهتر مى‌دانيد، معده وقتى كه در حال التهاب باشد اگر انسان آب سرد بخورد، يكمرتبه سرد مى‌شود، ممكن است مريض بشويد، خداى ناخواسته ناراحت بشويد. گفت: من طبيبم تو شاگرد منى، من تشنه‌ام براى من آب بياور. باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه آخر صحيح نيست، درست است كه شما استاد هستيد ولى من خير شما را مى‌خواهم، اگر من خير شما را رعايت كنم بهتر از اين است كه امر شما را اطاعت كنم. (گفت: آدم تنبل را كه كار بفرمايى نصيحت پدرانه به تو مى‌كند). شروع كرد از اين نصيحتها كردن. همينكه بوعلى خوب به خودش ثابت كرد كه او بلند شو نيست، گفت: من تشنه نيستم، خواستم تو را امتحان كنم. يادت هست كه به من مى‌گفتى چرا ادعاى پيغمبرى نمى‌كنى، مردم مى‌پذيرند؟ من اگر ادعاى پيغمبرى كنم، تو كه شاگرد منى و چندين سال پيش من درس خوانده‌اى حاضر نيستى امر مرا اطاعت كنى؛ خودم دارم به تو مى‌گويم بلند شو براى من آب بياور، هزار دليل براى من مى‌آورى عليه حرف من؛ آن بابا بعد از چهارصدسال كه از وفات پيغمبر گذشته، بستر گرم خودش را رها كرده رفته بالاى مأذنه به آن بلندى، براى اينكه اين ندا را به عالم برساند كه: «اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ». او پيغمبر است، نه من كه بوعلى سينا هستم».[3]


[2] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج5، ص131-132.
[3] مجموعه آثار، ج16، ص147- 148.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo