< فهرست دروس

موضوع: ديدگاه اخباريون درباره معرفت و نظر در اعتقادات

 

ارزيابي ديدگاه اخباريون

موضوع سخن بررسي ديدگاه اخباريون در مورد اصول اعتقادات و موهبتي بودن آن از نظر آنان بود. اينان معتقدند شالوده ها و اصول اعتقادي اموري موهبتي و غير اکتسابي هستند که خداي متعال به بشر اعطا نموده است. بعد از اين مرحله، بشر با توجه به آن داده ها مکلف مي شود معارف ديگر را با بهره گيري از احاديث کسب کند. اخباريون به عقل منبع معتقد نيستند بلکه تنها عقل را به عنوان ابزاري در فهم روايات و احاديث بکار مي گيرند.

در اعتقاد اخباريون عقل در عرض نقل، معرفت بخش نيست، بلکه اساسا در بخش شالوده هاي اعتقادي که مربوط به قبل از اثبات وحي و نبوت است اساسا کاري نمي کند زيرا اين حوزه از حوزه اختيار بشر خارج است و موهبتي است. بعد از اثبات وحي نيز هر چند معارف اکتسابي داريم اما براي کسب آنها بايد به سراغ روايات رفت و عقل در اينجا در حد ابزار فهم کلام معصوم نقش آفرين است.

 

نقد و ارزيابي

در بررسي اين کلام ابتدا بايد معرفت حضوري و حصولي را از هم جدا کرد. اگر مراد اخباريون از معارف موهبتي، معرفت هاي حضوري احساسي و اجمالي است، سخن آنان پذيرفته شده و قابل انکار نيست. مسلم است که انسان داراي يک احساس دروني به حقيقت برتر و متعالي است و اين ادراک شهودي و حضوري و غير اکتسابي است.

اين احساس به حقيقت متعالي در غرب نيز از سوي انديشمندان پذيرفته شده است و از آن با عنوان «تجربه ديني» ياد مي شود. آنان معتقدند ريشه ايمان تفکر و تعقل نيست بلکه ريشه آن گونه اي احساس وابستگي به حقيقت برين است. افرادي چون آکويناس و دکارت معتقد بودند ريشه ايمان عقل نظري است و کانت آن را عقل عملي مي دانست. برخي نيز ريشه آن را نقل و سمع مي دانستند که به الهيات نقلي معروف است. ديدگاه ديگر که موسس آن شلاير ماخر است معتقد به تجربه ديني در اين حوزه است .

بنابراين وجود اين مقدار از احساس و ادراک به صورت فطري و غير اکتسابي مورد پذيرش است اما بايد آن را در حد انسان و نه فروتر از آن ديد، و الا در سطح پايين تر يعني حيوان و نبات و حتي جماد نيز اين احساس وجود دارد. قرآن مي فرمايد: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم[1] . سخن ما در اينجا در مورد انسان است که غير از طبيعت و غريزه است و آن امري است که از آن با عنوان «فطرت» ياد مي شود. فطرت اعم از احساسي و ادراکي اختصاص به انسان دارد. اکنون ببينيم شاخص انسان چيست؟ شاخص و رتبه انسان از جهت ثبوتي، سعه وجودي او نسبت به نبات و حيوان است و از جهت اثباتي، وجود قوه عاقله است. اين مساله بيان گر اين حقيقت است که معرفت شهودي ادراکي در انسان بدون معرفت حصولي وجود دارد. سر اينکه در آيات و روايات هم روي معرفت فطري و اعطايي تاکيد شده و هم روي معرفت فکري تاکيد شده و به تفکر و تدبر تشويق شده است همين مساله است .

آنچه در اين جا بيان شد نفي چيزي که اخباريون اثبات مي کنند نيست، بلکه نفي چيزي است که آنان نفي مي کند و آن داشتن معرفت حصولي اکتسابي است. ما نيز قبول داريم که يک سلسله معرفت هاي فطري اعطايي داريم اما مي گوييم لاجرم اين معرفت ها در انسان حصولي است، زيرا بحث در مورد انسان است و شاخص انسان عقلانيت اوست.

اشکالي که اخباريون در اينجا دارند اين است که يک جانبه به روايات نگاه کرده اند و اين امر سبب اشتباه آنان شده است. اکنون به بيان برخي از رواياتي که جنبه دوم را مورد توجه قرار داده اند مي پردازيم:

1. در رواياتي اميرالمومنين (ع) بعد از بيان اينکه نشانه هايي در عالم براي شناخت خداوند وجود دارد و بايد انسان در مورد آنها دست به تفکر بزند مي فرمايد: «فالويل لمن جحد المقدر و أنكر المدبر. زعموا أنهم كالنبات ما لهم زارع، و لا لاختلاف صورهم صانع، و لم يلجئوا إلى حجة فيما ادعوا، و لا تحقيق لما أوعوا. و هل يكون بناء من غير بان، أو جناية من غير جان».[2] تعبير حضرت در اينجا متوجه کساني است که در بحث شناخت خداوند به تفکر و تعقل نمي پردازند .

2. آن حضرت در جاي ديگري فرمودند: «بِصُنْعِ اللَّهِ يُسْتَدَلُّ عَلَيْهِ وَ بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالتَّفَكُّرِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ مَعْرُوفٌ بِالدَّلَالاتِ مَشْهُورٌ بِالْبَيِّنَاتِ»[3] : توسّط صنايع و مخلوقات به وجود آفريننده و خالق آنها هدايت يافته و با كمك عقل و تفكّر توفيق معرفت را پيدا مى‌كنيم، و روى فكر و از راه تدبّر؛ حجّت و برهان وجود او ثابت مى‌گردد. خداوند مخلوقات را نشان‌دهنده و نماينده خود قرار داده است.

حضرت در اين کلام راه شناخت خداوند را بيان مي کنند که از صنع الهي به صانع مي رسيم. اما طريق و ابزار آن چيست؟ حضرت ابزار آن را عقل مي داند که بايد از آن بهره گرفت و فکر کرد.

3. امام صادق ع در توحيد مفضل مي فرمايد: «يَا مُفَضَّلُ أَوَّلُ الْعِبَرِ وَ الْأَدِلَّةِ عَلَى الْبَارِئِ جَلَّ قُدْسُهُ تَهْيِئَةُ هَذَا الْعَالَمِ وَ تَأْلِيفُ أَجْزَائِهِ وَ نَظْمُهَا عَلَى مَا هِيَ عَلَيْه‌... فَفِي هَذَا دَلَالَةٌ وَاضِحَةٌ عَلَى أَنَّ الْعَالَمَ مَخْلُوقٌ بِتَقْدِيرٍ وَ حِكْمَةٍ وَ نِظَامٍ وَ مُلَائَمَةٍ »[4] :اى مفضل! اول عبرتها و دليلها بر صانع عالم تعالى شأنه، تهيّه و نظام اين عالم است و تأليف اجزاء آن و نسق آن بر وجه كمال ... پس اين انتظام امور و اتّساق احوال، دليل واضح است بر آن كه عالم مخلوق است به تقدير و حكمت و نظام و مصلحت و آن كه خالق همه يكى است كه اين اصناف مخلوقات را با يك ديگر الفت داده است.

4. دسته اي از روايات است که معرفت را به عنوان اولين عبادت بر شمرده اند. روشن است که عبادت امري اختياري است زيرا اعطا ثواب به امر غير اکتسابي معنا ندارد. طبق اين روايات اولين گام در مسير دينداري معرفت است. امام علي (ع) و امام رضا (ع) مي فرمايند: «ان اول العباده الله معرفته»[5] . آن حضرت در خطبه اول نهج البلاغه نيز مي فرمايد: «اول الدين معرفته». در روايت ديگري امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) فرمودند: «اول الديانه معرفته». امام صادق (ع) نيز فرمودند: « إنَّ أفضَلَ الفَرائِضِ وأوجَبَها عَلَى الإِنسانِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ وَالإِقِرارُ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ[6] . آن حضرت در جاي ديگر فرمودند: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلَّهُ فِي أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِي أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ».[7] سفيان بن عيينه مي گويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه مى‌فرمود: علم مردم را همه در چهار موضوع دانستم: پروردگارت را بشناسى؛ بدانى با تو چه كرده ؛ بدانى از تو چه خواسته؛ و بدانى چه چيز ترا از دينت بيرون برد.

 

الگوگيري روش اهل بيت (ع)

شيوه امام صادق (ع) اين بوده است که گاه ساعت ها با يک نفر درس خصوصي مي گذاشتند. الان اگر به برخي از افراد گفته شد بيا براي يک نفر درس بگذار، دون شان خود مي داند . ما بايد روش خود را از امام صادق (ع) فرا بگيريم و متمرکز در يک علم نشويم. لازم است در علوم ديني، افرادي در بخش هاي مختلف به صورت تخصصي کار کنند. امام صادق (ع) با پرورش شاگردان در حوزه هاي مختلف نيازهاي مختلف را پاسخ مي دادند. الان در حوزه معارف و اعتقادات در علوم ديني آيا من به الکفايه وجود ندارد؟ چقدر سمت و سوي برنامه ريزي هاي ما براي اين امر است که بتوانيم نيازهاي مختلف در بخش هاي مختلف را پاسخ گوييم؟ به عنوان نمونه الان کتاب ابومريم اعظمي که رد بر المراجعات نوشته است و در دو جلد قطور است از سوي چه کساني پاسخ داده مي شود؟ بنابراين بايد متوجه بارهاي زمين مانده بود .

 

نکته اي در مورد برهان نظم

دستاورد برهان نظم يقين بالمعني الاخص که جهت خلاف آن به صفر برسد نيست اما احتمال خلاف در آن قدر کم است که عقل متعارف يا اين احتمال را اصلا نمي بيند يا به آن اعتنا نمي کند. حتي ابن سينا که مي گويد اين احتمال خلاف به دقت عقلي وجود دارد آن را قابل اعتنا نمي داند. شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: « ممكن است كسى بگويد قطع و علمى كه ما در اين گونه مسائل داريم به اين معنى نيست كه هيچ گونه احتمال خلافى در كار نيست بلكه به اين معنى است كه احتمال خلاف در حساب احتمالات آنقدر ضعيف است كه هيچ عقل سليمى آن را به حساب نمى‌آورد. احتمال خلافى كه در كار است احتمال تصادف و اتفاق است. مثلًا در مورد كتاب جواهر، ما قاطع هستيم كه مؤلف آن فقيه بزرگى بوده اما نه به اين معنى كه هيچ‌گونه احتمال اينكه او فقيه نبوده و اين نوشته‌ها از روى تصادف و اتفاق تنظيم شده باشد ندهيم؛ خير، احتمال اينكه مؤلف جواهر فقيه نبوده و نوشته‌ها تصادفا تنظيم شده است وجود دارد ولى به قدرى آن احتمال ضعيف است كه قابل به حساب آمدن نيست و لهذا مى‌گوييم قطع و علم داريم كه صاحب جواهر فقيه بزرگى بوده نه ظنّ و گمان. احتمال تصادف در اين گونه موارد به شكل يك كسر از عددهايى كه ما مى‌شناسيم از قبيل يكصدم، يكهزارم، يك ميليونيم، يك ميلياردم و غيره نيست، بلكه به صورت كسر از يك عددى است كه در وهم ما نمى‌گنجد، مثل اينكه فرض كنيم عدد 1 را رسم كنيم و در طرف راست آن آنقدر صفر بگذاريم كه به كره ماه برسد، احتمال تصادف در اين گونه موارد از قبيل يك احتمال در مقابل اين عدد غير قابل تصور از احتمالات است ولى به هر حال همين اندازه احتمال هست»[8] .

ايشان مي فرمايد: برهان نظم داراي دو محدوديت کمي و کيفي است. محدوديت کمي آن مربوط به حيطه و برد آن است. و محدوديت کيفي آن اين است که معرفتي که به ما مي دهد چيست؟ آيا يقين بالامعني الاخص است يا طمانيه عقلايي ايجاد مي کند؟ «ارزش برهان نظم تنها در اين حدّ است كه ما را تا مرز ماوراء الطّبيعه سوق مى‌دهد. اين برهان همين قدر ثابت مى‌كند كه طبيعت ماورايى دارد و مسخّر آن ماوراء است و آن ماوراء، مستشعر به ذات و مستشعر به افعال خود است. امّا اينكه آن ماوراء واجب است يا ممكن، حادث است يا قديم، واحد است يا كثير، محدود است يا نامحدود، علم و قدرتش متناهى است يا نامتناهى، از حدود اين برهان خارج است. اينها مسائلى است كه تنها و تنها بر عهده فلسفه الهى است و فلسفه الهى با براهين ديگرى اينها را اثبات مى‌كند»[9] .

 


[2] نهج البلاغه، سید رضی.
[3] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج3، ص55.
[4] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج3، ص61.
[5] تحف العقول، ص43 ؛ التوحید، شیخ صدوق، ص35.
[6] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج4، ص55.
[7] کافی، مرحوم کلینی، ج1، ص50.
[8] مجموعه آثار، شهید مطهری، ‌ج6، ص942.
[9] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج1، ص550.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo