< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث وجوب نظر و فکر در معرفت

رجوع به قول معصوم در مساله تقليد

در بحث اجتهاد و تقليد در اعتقادات اين سوال طرح مي شود که آيا اخذ به قول معصوم از قبيل تقليد است يا نه؟ پاسخ اين است که چون آنان معصوم هستند و در کلام معصوم خطا و اشتباهي راه ندارد ، لذا اخذ به قول آنان از باب تقليد نيست بلکه گونه اي استدلال است.

مرحوم شيخ طوسي در اين باره مي فرمايد: «و لذلك لا يكون أحدنا مقلدا للنبي أو المعصوم فيما يقبله منه لقيام الدليل على صحة ما يقوله»[1] : اينگونه نيست که ما مقلد پيامبر و امام معصوم باشيم (مراد تقليد به معناي اصطلاح خاص يعني همان تقليد از مراجع تقليد است)، بلکه دليل اقامه شده است که آنچه معصومين بيان مي کند قطعا صحيح است. اما در مورد رجوع به مجتهدان دليل قطعي نداريم که آنچه آنان مي گويد قطعا صحيح است ولي دليل داريم که چون راهي نيست بايد به آنان مراجعه کرد. در مورد امام معصوم دليل داريم که آنچه مي گويند قطعا صحيح است و لذا رجوع به آنان تقليد شمرده نمي شود بلکه از باب دليل است.

 

سه کاربرد واژه تقليد

تقليد سه معناي لغوي، اصطلاحي عرفي عام و اصطلاحي عرفي خاص دارد.

1. معناي لغوي تقليد عبارت است از تبعيت از غير قولا و فعلا. اين معنا خيلي گسترده است.

2. معناي اصطلاحي تقليد در عرف عام به معناي رجوع جاهل به عالم است. در اين معنا رجوع به کارشناس و خبره را تقليد گويند.

3. معناي اصطلاحي تقليد در عرف خاص و متشرعه، عبارت است از رجوع به عالم در حوزه مسائل ديني، که همين تقليد مرسوم از مراجع تقليد از اين گونه است .

مرحوم کراجکي در کتاب «کنز الفوائد» در اين باره مي فرمايد: «أما قبول قوله ص بعد قيام الدلالة على صدقه فهو تسليم و ليس بتقليد. و كذلك قبولنا لما أتت به أئمتنا ع و رجوعنا إلى فتاويهم في شريعة الإسلام. فإن قال فابن لنا ما التقليد في الحقيقة و ما التسليم ليقع الفرق و البيان فقل التقليد هو قبول قول من لم يثبت صدقه و هذا معنى التقليد لا يكون إلا عن بينة و حجة».[2]

از علماي غير شيعه عبدالجبار معتزلي در «شرح اصول الخمسه» در اين باره مي گويد: «فإن قيل: أ لستم جوزتم تقليد الرسول فقد دخلتم فيما عبتم علينا، قلنا: معاذ اللّه أن يكون ذلك تقليدا، لأن التقليد هو قبول قول الغير من غير أن يطالبه بحجة و بينة، و نحن إنما قبلنا قوله لظهور العلم المعجز عليه»[3] مي گويد: اگر گفته شود چگونه شما مي گوييد تقليد از پيامبر جايز نيست در حالي که همان عيبي که از ما مي گيريد بر شما نيز وارد است. در پاسخ مي گوييم: پناه بر خدا مي بريم که اخذ به قول پيامبر تقليد باشد زيرا تقليد عبارت است از قبول قول غير بدون آنکه حجت و بينه اي بر قول او باشد، در حالي که ما قول پيامبر را بدان خاطر قبول کرده ايم که معجزه قرآن را آورده است. اين معجزه اثبات مي کند که او صادق است و لذا رجوع به ايشان از باب استدلال است نه تقليد.

مرحوم ملاصالح مازندراني، شارح کافي به مناسبت آيه مذمت تقليد از آباء اين گونه استدلال کرده است که تفکر و نظر واجب، و تقليد جايز نيست. وي سپس مي فرمايد: «و إمّا إذا علم كالأنبياء و الأوصياء فاتّباعه واجب و لا يسمّى ذلك تقليدا في العرف بل هو اتّباع لما أنزل اللّه‌».[4]

سوال و جواب

اگر تقليد مفيد يقين باشد برخي از عالمان مانند مرحوم شيخ انصاري گفته اند اين گونه تقليد در اعتقادات مورد قبول است اما غير آن نه. اکنون اين سوال مطرح مي شود که آيا اساسا کسب يقين از تقليد امکان پذير هست يا نه؟ اين سوال بدان خاطر است که در مورد مجتهد، انسان احتمال خطا مي دهد و لذا چگونه مي تواند از قول او به يقين دست يابد؟ يقين آن گاه است که احتمال خطا از بين برود.

پاسخ اين است که مساله سه صورت دارد:

1. فرض اول اين است که ما باشيم و متن تقليد از غير معصومي که کارشناس است. روشن است که صرف اين مطلب ما را به يقين نمي رساند زيرا احتمال خطا جدي است.

2. فرض دوم اين است قرايني خارجي و به له فرد وجود دارد که وي را تقويت مي کند. مثلا فردي بر اساس تابلو و جواز کسب به مکانيکي مراجعه کرده است. وي بعد از کار ديده است که او کار خود را خوب انجام داده است. اين مساله اعتقاد او را به آن مکانيک افزايش مي دهد. وي ديگران را نيز به او معرفي کرده است و آنان نيز اعلام رضايت کرده اند. اين مجموعه قراين به جايي مي رسد که براي فرد يقين حاصل مي شود که او در کارش درست عمل مي کند و خطا ندارد. البته مراد ما يقين جليل عرفي است نه يقين دقيق فلسفي.

مرحوم آيت الله تبريزي مي فرمود اگر فرد در تقليد خود در اعتقادات استدلالي داشته باشد مانند اين که همه فقها بر اين مطلب اجماع دارند، اين مساله قرينه مي شود براي عقل جليل عرفي تا به يقين برسد.

3. فرض سوم اين است که قراين وجود دارد اما عليه فرد است. اين قرائن اعتماد را از بين مي برد و لذا هر چند مقلد مي داند که مجتهد او کارشناس است اما به جهت وجود اين قراين ديگر به او اعتماد ندارد .

 

بررسي ديدگاه اخباريون در مورد تقليد و اجتهاد در اعتقادات

تاکنون دو ديدگاه در مورد اجتهاد و تقليد در اعتقادات بيان شد. ديدگاه تحقيق گرايان و ديدگاه تقليد گرايان. ديدگاه سوم از آن اخباريون است. اينان علم به اعتقادات را موهبتي مي دانند که تکوينا در انسان قرار داده شده است. در ميان متکلمان قديم گروهي بودند که اصطلاحا آنان را «اصحاب المعارف» مي خوانند. اينان کساني بودند که قائل بودند معرفت، ضروري و غير اکتسابي است. برخي از آنان همه معارف و برخي معارف مربوط به دين و برخي معارف مربوط به اعتقادات و برخي معارف مربوط به مبدا و معاد را ضروري و غير اکتسابي مي دانستند. بررسي اين اقوال و ديدگاه ها انشاء الله در جلسه آينده دنبال مي شود .

 

دليل روشني بر امامت اميرالمومنين (ع)

شالوده هاي مساله امامت اميرالمومنين (ع) روشن و گويا است و اگر کسي کمي دقت کند آن ها را مي يابد. مثلا طبق منابع اهل سنت، عمر هفتاد بار گفت: «لولا علي لهلک عمر». و نيز اين جملات را مي گفت: «لولاك لافتضحنا»، «لا ابقاني اللَّه بارض لست فيها ياابالحسن»، «اللهمَّ لاتبقنى لمعضلة ليس لها ابن ابيطالب»، «اعوذ باللَّه من معضلةٍ ليس لها ابوحسن».

اين در حالي است که اميرالمومنين (ع) باب علم پيامبر بود: «انا مدينه العلم و علي بابها». و نيز او ثقل کتاب الله بود: «اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي». مگر پيامبر اکرم (ص) براي بيان اين حقيقت چه جملاتي غير از اينها مي توانست بگويد؟ عبدالله بن مسعود مي گويد حکمت ده جز دارد و نه جز آن اختصاص به اميرالمومنين (ع) دارد. در آن جزئي هم که ديگران شريک هستند، او از همه بيشتر مي داند.


[1] الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، شیخ طوسی، ص27، ط: دارالاضواء.
[3] شرح اصول الخمسه، عبدالجبار معتزلی، ص32.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo