< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث وجوب نظر و فکر در معرفت

استدلال ديگر تقليد گرايان

از جمله ادله تقليد گرايان بر عدم وجوب تفکر و نظر در اعتقادات، استناد به سيره پيامبر اکرم (ص) در پذيرش اسلام کافران است. آن حضرت وقتي کافران اظهار اسلام مي کردند از آنان قبول مي کرد و ديگر دليلي از آنان نمي خواست. اين سيره نشان مي دهد که اسلام و ايمان متفرع بر تفکر و نظر نبوده است .

نقد و بررسي

1- اصل اوليه و عقلايي درباره کساني که اقرار به شهادتين کرده اند اين است که باور و ايمان به آن نيز دارند. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‌ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا﴾[1] . خداي متعال بر اساس همين قواعد محاوره اي که بشر با هم سخن مي گويد با او سخن گفته است. انبيا الهي نيز همين گونه بوده اند. ﴿إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ﴾[2] . بنابراين طبق اصل اوليه و عقلايي وقتي که به زبان اقرار آورده شود گوياي باور و اعتقاد فرد به آن است مگر اينکه دليل بر خلاف آن اقامه شود.

اکنون که معلوم شد اقرار آنان به اسلام گوياي يقين آنان بوده است مي گوييم منشا اين يقين چه بوده است؟ آيا اجتهاد و تفکر بوده است يا از روي تقليد به اين يقين دست يافته اند؟ اگر بگوييد منشا يقين آنها تقليد بوده است پذيرفته شده نيست زيرا سوال مي کنيم آنان از چه کسي در ايمان تقليد کرده اند؟ آبا و اجداد آنان که مشرک بودند. از پيامبر نيز تقليد نکرده اند زيرا هنوز به ايشان مومن نشده اند. پس منشا يقين آنان تفکر و نظر بوده است .

2- نکته ديگر اينکه وقتي به قرآن نگاه مي کنيم مي بينيم، پيامبر اکرم (ص) براي مؤلفه هاي اصلي دعوت خويش که عبارت بودند از : توحيد، نبوت و معاد، دلايل مختلفي را اقامه نموده است. از جمله درباره توحيد آمده است: ﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُون[3] و نيز مي فرمايد: ﴿مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون[4] :خدا هيچ فرزندى براى خود نگرفته است ، و هيچ معبودى با او نيست ؛ [ اگر جز خدا معبودى بود ] در اين صورت هر معبودى [ براى آنكه به تنهايى و مستقل تدبير امور كند ] آفريده‌هاى خود را با خود مى‌برد [ و از مدار تصرف ديگر معبودان خارج مى‌كرد ] و بر يكديگر برترى مى‌جستند . منزّه و پاك است خدا از آنچه [ او را به آن ] وصف مى‌كنند.

قرآن درباره اعجاز و دليل نبوت پيامبر(ص) مي فرمايد: ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‌ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً﴾[5] و نيز مي فرمايد: ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً﴾.[6]

درمورد دلايل معاد نيز فرمودند: ﴿أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ﴾[7] . پس تمام آموزه هاي اعتقادي که پيامبر اکرم (ص) به مخاطبين بيان فرمودند با دليل اقامه شده است .

نکته اي در مورد قرآن کريم

کينت کريگ نويسنده کتاب «قرآن را چگونه شناختم» است. وي که قرآن شناسي غربي و مسيحي است مي گويد: من سي سال با قرآن مانوس هستم و با افراد مختلفي در اين باره صحبت کردم. خودم و آنان معتقد هستيم که قرآن را به هيچ زباني نمي توان ترجمه کرد و اگر ترجمه شود ديگر آن قرآن نخواهد بود. نهايتا همانند يک سيب مصنوعي است که هر چند خيلي زيبا درست شده باشد اما وقتي فرد بخواهد از آن استفاده کند تفاوت آن را متوجه مي شود .

قرآن در زمينه هاي مختلف اعجاز است و کلام نو دارد. وجه روشن اعجاز قرآن آن است که اين کتاب، حقايق و معارفي را که در حد اعلا در حوزه هاي مختلف بيان کرده در چه مکان و چه زماني و توسط انساني بي سواد آورده است. اين کتاب در حوزه هاي مختلفي دقايقي را بيان کرده است مثلا در حوزه زيست شناسانه نکاتي را بيان داشته که براي ما قابل فهم نيست اما متخصص اين علم مي توانند آن ها را در يابد . يا در قرآن نکات دقيق عرفاني بيان شده است که تنها عرفان خاصي مي توانند آن را بفهمند . و يا نکات دقيق عقلي را بيان کرده که در عهده فهم فلاسفه و متخصصان عقلي است . يکي از اين نکات بيان وحدت حقه حقيقيه است. اين سخن را هيچ کس قبل از مرحوم علامه بيان نکرده است. ايشان اين نکته را از اين استفاده کردند که قرآن کريم هر جا مي گويد واحد ، بعد از آن مساله قهاريت را مطرح مي کند. ذهن ايشان چون به اين مساله آشنا بود، اين نکته را از قرآن کريم فهميد .

صاحب «حدايق الايمان» در پاسخ به اين استدلال تقليد گرايان اينگونه جواب مي دهند که پيامبر اکرم (ص) وقتي اينان اقرار به اسلام مي کردند از آنان مي پذيرفت تا آنان وراد دين شده و سپس آن حضرت ادله مختلف دين را بيان آنها تبيين مي کرد . اين مساله نيز امري عقلايي است .

دسته ديگري که مخالف قول به وجوب نظر و تفکر در اعتقادات هستند اخباريان اند . اينان معتقدند معرفت هاي اوليه در اعتقادات فطرتا در انسان نهاده شده است و لذا نيازي به نظر ندارند زيرا تحصيل حاصل است. وقتي از امام صادق (ع) سوال شد «الْمَعْرِفَةُ صُنْعُ مَنْ هِيَ». حضرت فرمود: « مِنْ صُنْعِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ لِلْعِبَادِ فِيهَا صُنْعٌ»[8] . حال که ما شالوده را بالفطره داريم و وحي و نبوت و معاد ثابت شد از اينجا به بعد نيز بايد دست خود را در دست سنت و روايات قرار دهيم ، و لذا اجتهادي که مي گويند لازم نيست .

درباره شخصيت سيد مرتضي

شهيد مطهري مي فرمايد : ابوالعلاى معرّىِ معروف در جلسه‌اى كه با سيد مرتضى علم‌الهدى براى اولين‌بار ملاقات كرد و شخصيت و عظمت او را ديد، بعد كه از او سؤال كردند چه ديدى و كجا بودى و چگونه آدمى ديدى؟ شعر معروفى دارد، مى‌گويد:

لَوْ جِئْتَهُ لَرَايْتَ النّاسَ فى رَجُلٍ    وَ الدَّهْرَ فى ساعَةٍ وَ الْارْضَ فى دارٍ

اگر بيايى آنجا ببينى، تمام مردم را در يك فرد و تمام دهر و روزگار و ساعات را در يك لحظه و تمام زمين را در يك خانه منحصر مى‌بينى.[9]

سخنان کوفي عنان و پوتين درباره مقام معظم رهبري

کوفي عنان دبيرکل سازمان ملل بعد از يکي از ديدارهايش با مقام معظم رهبري گفت:

در دوران نوجواني در مورد شخصيت‌هاي کاريزما مطالعه مي‌کردم و هميشه اين سؤال برايم مطرح بود که اگر زماني روبروي يک شخصيت کاريزما قرار گيرم چه عکس‌العملي خواهم داشت.

وي مي‌افزايد: کساني که مرا به سازمان ملل آوردند، شخصيت‌هاي برجسته دنيا بودند و من به آن‌ها علاقه‌مند بودم و هر کدام مثل ژاک شيراک، براي من امتيازاتي داشتند. من به شدت تحت تأثير ژاک شيراک بودم. طوري‌که وقتي صحبت مي‌کرد بدون مکث حرف‌هايي صريح مي‌زد. «گورباچف» و «هلموت کهل» هم همين‌طور بودند. اين‌ها کساني بودند که نياز به مکث نداشتند. من اين‌ها را دوست داشتم.

کوفي عنان خاطرنشان مي‌کند: در ملاقات با آيت‌الله خامنه‌اي احساس کردم که کسي را مثل او نديده‌ام. شخصيت معنوي ايشان چنان مرا گرفت که از خود پرسيدم چرا شخصيتي مثل من دبيرکل سازمان ملل باشد و از معنويات چيزي نداشته باشد؟ با ديدن آقاي خامنه‌اي آن شخصيت‌هايي که مرا جلب کرده بودند فراموش کردم و تحت تأثير شخصيت معنوي ايشان قرار گرفتم. من شخصيت‌هاي معنوي در دنيا زياد ديده بودم، ولي هيچ‌ يک، از مسائل سياسي اطلاع نداشتند. با ديدن آقاي خامنه‌اي اوج قداست آن شخصيت‌هاي سياسي از ذهن من پاک شد. تعجب مي‌کنم ايران با چنين شخصيتي چرا در بعضي جاها مي‌لنگد. بعيد مي‌دانم به سازمان ملل هم که بروم شخصيت ايشان از ذهن من پاک شود.[10]

:: در ملاقاتي که پوتين با مقام معظم رهبري داشتند در برگشت به کشور روسيه، خبرنگاري از وي درباره نظرش راجع به رهبري ايران مي‌پرسد و وي در پاسخ مي‌گويد: «من مسيح را نديده‌ام، اما تعاريف او را در انجيل شنيده و خوانده‌ام، من مسيح را در رهبري ايران ديدم».[11]


[10] خبرگزاری فارس، 28/5/97.
[11] به نقل از حجت الاسلام مروی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo