< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث وجوب نظر و فکر در معرفت

روايتي در فضيلت علم در آغاز درس امسال

در آغاز درس روايتي در فضيلت علم و تعليم بيان مي شود. امام زين العابدين (ع) در اين باره مي فرمايد:

«لَوْ يَعْلَمُ‌ النَّاسُ‌ مَا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ‌ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ‌ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ‌ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِيَالَ أَنَّ أَمْقَتَ عَبِيدِي إِلَيَّ الْجَاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ الْعِلْمِ التَّارِكُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِمْ وَ أَنَّ أَحَبَّ عَبِيدِي إِلَيَّ التَّقِيُّ الطَّالِبُ لِلثَّوَابِ الْجَزِيلِ اللَّازِمُ لِلْعُلَمَاءِ التَّابِعُ لِلْحُلَمَاءِ الْقَابِلُ عَنِ الْحُكَمَاءِ»[1] : امام چهارم عليه السلام فرمود: اگر مردم بدانند در طلب علم چه فايده‌ايست آن را ميطلبند اگر چه با ريختن خون دل و فرورفتن در گردابها باشد. خداوند تبارك و تعالى بدانيال وحى فرمود كه: منفور ترين بندگانم نزد من نادانى است كه حق علماء را سبك شمرد و پيروى ايشان نكند و محبوبترين بندگانم پرهيزكاريست كه طالب ثواب بزرگ و ملازم علماء و پيرو خويشتن‌داران و پذيرنده حكما باشد.

شرح مرحوم صدرالمتالهين

مرحوم صدرا در شرح اين روايت نکاتي را بيان مي فرمايد که به برخي از آنها اشاره مي شود:

1. ايشان مي فرمايد طبق قاعده کلي و بديهي هر چقدر مطلوبي شريف تر باشد طلب آن نيز لازم تر و تحمل مشقت براي نفس در مورد آن آسان تر است.

«اعلم ان المطلوب كلما كان اعز و اشرف و اجل كان طلبه اكد و اوجب و ارتكاب التعب و المشقة فى تحصيله اسهل على النفس و اهون».

2. قلب يا همان نفس ناطقه ابتدا حيات نطقي انساني ندارد (و تنها حيات نباتي و حيواني دارد). اما استعداد آن را دارد که حيات ابدي کسب کند. آن حيات ابدي و واقعي براي نفس بر اساس علم است، پس علم شريف ترين مقصود ها و جليل ترين خواسته ها است. به همين خاطر سزاوار ترين چيزي که بايد همت ها در طلب آن به کار گرفته شود طلب علم است. در آن سرا معلوم مي شود که چيزي به پاي علم نمي رسد تا انسان براي آن دست به فداکاري زند.

«ثم قد لاح لك فيما سبق و سنزيدك وضوحا: ان قلب الانسان اى نفسه الناطقة ميت بالفعل من شأنه ان يحيى بروح الحياة الدائمة، و ان حياته بالعلم و حياة القلب هى الحياة الدائمة الذاتية التى لا يمكن زوالها و انقطاعها. فالعلم اشرف المقاصد و اجل المآرب، فاولى به ان يصرف الهمم فى طلبه و يرتكب المخاطرات و خوض الغمرات فى تحصيله».

3. ما خيلي از مردم را مي بينيم که همه تلاش ها و همت خود را تنها براي بدست آوردن مال مي گذارند و همه سختي ها را به خاطر آن تحمل مي کنند. اما مال چيست؟ مال يکي از اسباب زندگي دنيوي است که براي زمان کمي مي تواند مفيد باشد. آن هم زندگي دنيوي که پر از مکروهات و ناملايمات و تلخي هاست و براي کسي گريزي از آن نيست. اکنون اين سوال مطرح مي شود که چرا اينان براي کسب علم کمترين کوششي نمي کنند در حالي که اين علم است که حيات ابدي را به همراه دارد؟ علت آن نيست مگر اين که طبق فرموده امام سجاد (ع) اينان فضيلت علم را نمي دانند و از درک حقيقت و شناخت نور آن غافل هستند، در حالي که اگر حقيقت علم را مي دانستند براي آن فداکاري مي کردند.

«ثم انا نرى كثيرا من الناس يتعبون انفسهم و يفرغون سعيهم، و يبذلون جهدهم و يقعون فى المخاوف و المهالك و سفك الدماء و خوض اللجج الخضراء كل ذلك فى طلب المال، و هو احد اسباب المعيشة الدنياوية فى مدة قليلة مع ما لها من شوائب الافات و العاهات و الامراض و المكروهات التى لا محيص عنها. فما بالهم لا يرتكبون ادنى مشقة فى طلب العلم و به الحياة الابدية من غير شوب آفة و خلل؟ و ما السبب فى ذلك الا جهلهم بحقيقة العلم و ذهولهم عن شرفه و جلالته و نوره.

و لهذا قال عليه السلام: لو يعلم الناس ما فى طلب العلم ... الى آخره تنبيها على ان عدم توجه الخلق الى اكتساب العلم سببه عدم شعورهم بما فيه من الفائدة العظيمة التى لا يوجد مثلها فى طلب شي‌ء من الاشياء.»

نکته: مراد از علمي که در روايات بيان شده عمدتا علم ديني است که سه رکن اساسي دارد و آن اعتقادات، اخلاقيات و احکام است. بقيه علوم اگر به اين سه باز گردند ارزش پيدا مي کنند و الا يک متاع و کالاي دنيوي بيش نخواهند بود .

4. مرحوم صدرا در جاي ديگر مي فرمايد:

«و ان الكلب المعلم يكون صيده طاهرا مذكى ببركة العلم مع انه نجس فى الاصل. فالنفس الطاهرة فى الفطرة الاولى اذا تلوثت بأوضار المعصية كيف لا يتطهر و لا يتقدس ببركة العلم باللّه و اليوم الاخر حتى ينخرط فى سلك القديسين و حزب الملائكة المقربين؟»

صيد سگ شکاري که آموزش داده شده او از نظر شرع پاک و مذکي است. تفاوت اين سگ با سگ هاي تعليم نديده که صيد آنها نجس و غير مذکي است در بحث علم و آموزش است. اين علم که توانسته موجودي نجس العين را داراي تاثير پاکي و تذکيه کند آيا نمي تواند نفسي که از اساس پاک است اما گرفتار آلودگي هايي شده را پاک کند؟

5. ايشان در جاي ديگر مي فرمايد: خداي متعال در قرآن کريم علماء را به چند ويژگي توصيف کرده است:

الف) موحد هستند و به يگانگي خداوند شهادت مي دهند : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ»[2]

ب) داراي خشوع اند: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى‌ عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً »[3]

ج) اهل بکاء اند «وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزيدُهُمْ خُشُوعاً»[4]

د) داراي خشيت هستند: «إِنَّما يَخْشَى‌ اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء»[5] .

در يکي از وصاياي لقمان به فرزندش چنين آمده است: «جالس العلماء و زاحمهم بركبتيك، فان اللّه يحيى القلوب بنور الحكمة كما انه يحيى الارض بوابل السماء».[6]

 

خلاصه بحث مباني اجتهاد در علم کلام

عنوان بحثي که در سال گذشته بحث شد «مباني اجتهاد در علم کلام» بود. بعد از بيان مباحث مقدماتي اين مباحث مورد بررسي قرار گرفت:

1. ابتدا بحث اجتهاد در علم کلام مطرح و معناي اجتهاد توضيح داده شد و بيان شد که حقيقت اجتهاد در همه علوم يک چيز است و آن قدرت استنباط احکام فرعي از منابع است، با اين فرق در علم کلام که اجتهاد در آن داراي دو مرتبه است در حالي که اجتهاد در فقه يک گونه بيشتر نيست. اين بدان خاطر است که از جنبه فقهي انسان يا مقلد است يا مجتهد اما در مباحث اعتقادي گاه تقليد جايز نيست و هر کسي بايد خود از راه استدلال وارد شود، منتها قدرت بر استدلال ذو مراتب است و يک مرتبه آن ساده و بسيط و مرتبه ديگر پيچيده و فني است. در مرتبه اول اين گونه استدلال ها بيان مي شود: «هل بناء غير بان»، «إِنَّ الْبَعْرَةَ تَدُلُّ عَلَى الْبَعِيرِ وَ آثَارَ الْقَدَمِ تَدُلُّ عَلَى الْمَسِير». همين مقدار از استدلال براي اينکه فرد از مقلد بودن در اصول دين خارج شود و دست به اجتهاد بزند کافي است . چنين فردي ديگر لازم نيست تفاصيل اعتقادات را بداند.

مرتبه ديگر اجتهاد که بالاتر است به بررسي تفصيلي اعتقادات و مدلل کردن آنها و نيز استخراج آنها از منابع و دفاع از آنها در برابر خصم و شبهات مي پردازد. مرتبه اول اجتهاد در علم کلام واجب عيني است و بر همگان لازم است که آن را کسب کنند اما مرتبه دوم آن واجب کفايي است .

2. بحث ديگر بيان ادله وجوب عقلي و نقلي اجتهاد در علم کلام بود که در اين باره آيات تفقه در دين و روايات فريضه علم به صورت مفصل بحث شد.

3. بحث ديگر بررسي اين سوال بود که آيا در منابع کلامي درباره مساله وجوب اجتهاد در علم کلام بحث شده است يا نه؟ پاسخ مثبت بود. متکلمين غالبا در طليعه کتابهاي خود بحث با عنوان «وجوب معرفت و نظر» آورده اند که به همين بحث مي پردازد. آنان در اينکه اولين واجب کدام است دو ديدگاه دارند: برخي اولين واجب را وجوب معرفت الله و برخي وجوب نظر در معرفت دانسته اند .

در اين باره چند اشکال مورد بررسي قرار گرفت. برخي گفته بودند راه شناخت منحصر در تفکر نيست تا واجب باشد بلکه راه هايي ديگري نيز ما را به خداشناسي مي رساند که عبارتند از: راه امام، راه الهام و راه کشف و شهود. در پاسخ گفته شده اين راههاي سه گانه تا به تفکر عقلي نرسند جايگاهي نخواهند داشت. تميز ميان الهام و غير الهام غير از طريق عقل ممکن نيست. و يا تا امام ابتدا ثابت نشود چگونه مي توان از آن کسب معرفت نمود؟ و يا تا مقصد و راهي ثابت نشود چگونه سالک مي خواهد از طريق تهذيب نفس آن را طي کند؟

برخي ديگر اشکال دور را مطرح کرده و گفته بودند: استدلال شما سه مقدمه دارد: 1. معرفت الله واجب است؛ 2. راه دستيابي به معرفت منحصر در فکر و نظر است؛ 3. مقدمه واجب مطلق واجب است. وقتي اين سه مقدمه را تحليل و بررسي کنيم مي بينيم که خود اينها قضايايي نظري و فکري هستند، بنابراين نتيجه اين استدلال که وجوب فکر و نظر است خود متوقف شده است بر وجود نظر و فکر. وجود نظر، امري اختياري است (زيرا اگر غير اختياري مي بود ديگر مساله وجوب آن مطرح نمي شد). هر آن چيزي هم که وجودش به اختيار انسان باشد، اگر بر انسان واجب نباشد، فرد مي تواند آن را انجام دهد يا ندهد. در بحث ما نيز اگر وجود فکر و نظر را اختياري بدانيم فرد مي تواند بگويد چون اين امر بر من اختياري است اصلا راجع به آن فکر نمي کنم تا به مساله معرفت الله برسم. اگر هم از قبل مسلم گرفته ايم که وجود فکر و نظر واجب است در اين صورت بدست آوردن وجوب نظر توسط اين مقدمات تحصيل حاصل است.

اين اشکال توسط مير سيد شريف جرجاني در «شرح المواقف»[7] ، و سعدالدين تفتازاني در «شرح المقاصد»[8] ، و فخر الدين رازي در «المحصل»[9] ، بيان شده است. اين سه متفکر، اشعري مسلک هستند و به واجبات عقلي اعتقاد ندارند و لذا وجوب معرفت الله را از راه نقل ثابت مي کنند.

پاسخ طرفداران عدليه

1. مرحوم علامه حلي در پاسخ اين اشکال فرموه است: گرچه نظر و فکر خودش نظري است، اما فطري القياس است يعني قضيه اي است که «قياساتها معها». مانند قضيه «الاربعه زوج»؛ عدد چهار به عدد دو و مثل دو تقسيم مي شود و هر عددي که اينگونه باشد آن عدد زوج است پس عدد چهار زوج است. اين استدلال براي قضيه «الاربعة زوج» وجود دارد اما استدلالي است که همراه آن است. در منطق، فطريات از اقسام بديهيات به شمار مي آيد.[10]

اين پاسخ تناقض آلود است زيرا از سوي فرموده اند که فکر و نظر نظري است و از سوي ديگر آن را از قضايا فطري دانسته اند.

2. در پاسخ ديگري گفته شده: وجوب نظر، نظري است اما از نظرياتي است که انسان عاقل با کمترين توجه به آن پي مي برد. اين پاسخ را شارح مقاصد، نقل کرده است.[11]

اين پاسخ نيز نمي تواند شبهه دور را حل کند، زيرا چيزي که نظري است، براي ما اختياري است و فرد مي تواند انجام ندهد و در اين ميان فرقي ميان مراتب نظري نيست.

3. عبدالجبار معتزلي در پاسخ اين اشکال گفته است: هنگامي که فردي بالغ مي شود، مشاهده مي کند که مساله مبدا و معاد در ميان مردم مورد بحث است. او از اينکه به اين مساله توجهي نداشته باشد و بي تفاوت عبور کند نگران و بيمناک مي شود، زيرا احتمال مي دهد که اگر خدايي وجود داشته باشد و به اعمال انسان رسيدگي شود، خطر فوق العاده جدي او را تهديد مي کند . اين خوف چون داراي محتمل قوي است، انسان عاقل در مقابل آن بي تفاوت نمي باشد و همين امر او را به فکر و نظر وادار مي کند. اين مقدمات بديهي بوده و نيازمند استدلال نيست، بنابراين وجوب نظر امري بديهي است و ديگر شبهه دور وارد نيست.[12]

 


[6] شرح اصول کافی، مرحوم صدرا، ج2، ص87-99، ط: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
[9] المحصل، فخرالدین رازی، ص65.
[10] کشف المراد، علامه حلی، ص348. ؛ انوار الملکوت، علامه حلی
[12] شرح اصول الخمسه، عبدالجبار معتزلی، ص39.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo