< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کاربردهای عقل و نقل

ديدگاه مرحوم علامه درباره قضای الهی بر اساس آيات و روايات

مطالبی از مرحوم علامه طباطبايی درباره قضا و قدر الهی و معنای آن در آيات و روايات بيان شد. ايشان درباره قضا فرمود: معنای لغوی آن حتميت و قطعيت است. اين قضا در عالم تکوين، به معنای قطعيت فعل ناشی از علت تامه آن است و علت تامه نيز مستند به مشيت و اراده الهی است. پس قضای الهی يعنی حتميت موجودی که از مشيت الهی بر می خيزد. قضای تشريعی نيز به معنای حکم تشريعی الهی در قلمرو افعال اختياری انسان است. قضای الهی در قيامت نيز فرمودند به يک وجه تشريعی و به يک وجه تکوينی است.

مرحوم علامه در ادامه می فرمايد: قضای تکوينی دو گونه است: قضای عام و قضای خاص. قانون کلی عالم که هرگاه علت تامه موجودی از ممکنات محقق شود، وجود آن موجود قطعی است، قضای عام، و حتميت وجود موجود خاص در صورت وجود علت تامه آن را قضای خاص گويند. قرآن کريم می فرمايد: ﴿فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً﴾[1] .

مرحوم علامه در تفسير «الميزان»، قضای تکوينی را صفت فعل الهی می داند که از مقام فعل، از آن جهت که منتسب به عليت تامه شی است انتزاع می شود. اما در کتاب «نهايه الحکمه» می فرمايد يک قضای ذاتی نيز داريم که همان علم به حتميت است. اما قدر دو گونه است قدر علمی کما اينکه قرآن می فرمايد: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَی‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[2] و قدر عينی کما اينکه قرآن می فرمايد: ﴿إِنَّا كُلَّ شَی‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾[3] . [4]

بررسی مساله بر اساس روايات

مرحوم علامه بعد از بررسی قرآنی مساله قضا و قدر وارد بحث روايی شده و رواياتی را در اين زمينه بيان می فرمايد که از جمله آنها اين روايات است:

1. امام صادق (ع) می فرمايد: «إن الله إذا أراد شيئا قدره- فإذا قدره قضاه فإذا قضاه أمضاه»: خداوند هر چيز را كه بخواهد ايجاد كند اول تقديرش مى‌كند و وقتى تقديرش كرد قضايش را مى‌راند، و وقتى قضايش را راند امضايش مى‌فرمايد.

2. امام ابو الحسن (ع) به يونس فرمود: «إن الله إذا شاء شيئا أراده و إذا أراد قدره- و إذا قدره قضاه و إذا قضاه أمضاه‌»: خدا وقتى چيزى را بخواهد اول اراده مى‌كند، و بعد تقديرش نموده سپس قضايش را مى‌راند، و وضعش را مشخص مى‌كند، و وقتى كارش را يك طرفى كرد امضا و اجرايش مى‌سازد.

3. از امام رضا (ع) سوال شد علم خدا چگونه است؟ فرمود: «علم و شاء و أراد و قدر و قضى و أمضى- فأمضى ما قضى و قضى ما قدر و قدر ما أراد- فبعلمه كانت المشية و بمشيته كانت الإرادة- و بإرادته كان التقدير و بتقديره كان القضاء- و بقضائه كان الإمضاء فالعلم متقدم على المشية- و المشية ثانية و الإرادة ثالثة- و التقدير واقع على القضاء بالإمضاء- فلله تبارك و تعالى البداء فيما علم متى شاء- و فيما أراد لتقدير الأشياء- فإذا وقع القضاء بالإمضاء فلا بداء»: اول مى‌داند بعد مشيتش تعلق مى‌گيرد آن گاه اراده مى‌كند و در مرحله چهارم تقدير نموده و سپس قضاء مى‌راند، و در آخر امضاء مى‌كند، پس خداى سبحان چيزى را امضاء و اجراء مى‌كند كه قضايش را رانده باشد و قضاى چيزى را مى‌راند كه تقديرش كرده باشد، و چيزى را مقدر مى‌سازد كه اراده كرده باشد، پس مشيت او به علم او، و اراده‌اش با مشيتش و تقديرش با اراده‌اش و قضايش با تقديرش و امضايش با قضايش صورت مى‌گيرد، در نتيجه رتبه علم او، مقدم بر مشيت و مشيت در مرتبه دوم مقدم بر اراده و اراده در مرتبه سوم و مقدم بر تقدير است و تقدير به وسيله امضاء، قضا را مى‌راند.[5]

مرحوم علامه بعد از بيان اين روايت می فرمايد: «و الذی ذكره (ع) من ترتب المشية على العلم و الإرادة على المشية و هكذا ترتب عقلی بحسب صحة الانتزاع»: اين ترتيب كه در روايت آمده و مشيت را مترتب بر علم و اراده را مترتب بر مشيت و همچنين هر يك را مترتب بر ما قبل خود دانسته ترتبى است عقلى چون عقل انتزاع به غير اين ترتيب را صحيح نمى‌داند. بعد ايشان اين روايت را نقل می کند که امير المؤمنين (ع) از زير ديوارى كه مشرف به خرابى بود برخاست و به ديوارى ديگر تكيه داد، شخصى پرسيد: «يا أمير المؤمنين تفر من قضاء الله؟»: يا امير المؤمنين آيا از قضاى خدا فرار مى‌كنى؟ حضرت فرمود: «أفر من قضاء الله إلى قدر الله عز و جل»: آرى از قضاى خدا به قدر او مى‌گريزم‌.

در اينجا دو قضا وجود دارد: قضای ريختن ديوار و قضای موت. حضرت نمی فرمايد من از قضای موت خويش فرار می کنم بلکه از قضای فروريختن ديوار بيرون رفته و به جای ديگری می روم. صاحب تفسير «تسنيم» در معنای حديث گفته است مراد از قضا در روايت، به اين قرينه عقليه که قضا اجتناب ناپذير است، قدر است يعنی حضرت فرموده من از يک قدر الهی به قدر ديگر الهی پناه می برم، در بررسی می گوييم قضا به موت حضرت تعلق نگرفته بلکه به ريختن ديوار تعلق گرفته است و لذا به همان معنای خود است.

 

نکته:

کلمه «العالم» که در روايات بکار رفته است نسبت به ائمه (ع) دو کاربرد دارد: يک کاربرد عام که به همه ائمه اطهار (ع) اطلاق می شود، و يک کاربرد خاص که بر امام رضا (ع) اطلاق می شود، که وجه آن مناظرات آن حضرت با ارباب علوم ديگر است. لفظ «القائم» نيز يک کاربرد عام دارد که بر همه معصومين صدق می کند، و يک کاربرد خاص دارد که مربوط به حضرت ولی عصر (عج) است. هر گاه اين کلمه به صورت مطلق بيايد مراد امام عصر (عج) است و اطلاق آن بر ديگران نيازمند قرينه است.

 

لوح محفوظ و لوح محو و اثبات

قرآن کريم در آيه 2 سوره انعام می فرمايد: ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى‌ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُون[6] در اين آيه سخن از دو اجل آمده است: اجل مسمی که همان اجل حتمی است (يعنی ما سمّی و عين)، و اجل غير مسمی که به معنای اجل غير حتمی است. در روايات آمده است که در اجل غير مسمی بداء رخ می دهد.

قرآن کريم در آيه شريفه 39 رعد می فرمايد: ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتاب‌. يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ﴾[7] ام الکتاب همان اجل مسمی و قطعی است و اجل غير مسمی لوح محو و اثبات است. در اجل مسمی بداء راه ندارد اما اجل غير مسمی تغيير پذير است. در روايات آمده است که ام الکتاب منه البداء و لوح محو و اثبات فيه البداء است . متاسفانه در مباحثی که در مورد بداء صورت گرفته، به اين روايات که به زيبايی مساله بدا را بيان کرده توجهی نشده است. در حالی که اگر مطابق آنچه ائمه اطهار (ع) در مورد بداء فرموده اند فرد بينديشد، هيچ گونه محذوری پيش نيامده و همه آن را قبول می کنند.

ادامه بحث انشاء‌الله در جلسه آينده بيان می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo