< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

بررسی کارکردهای نقل در اعتقادات دينی

سخن در کارکردهای نقل در حوزه اعتقادات دينی و مقايسه آن با کارکرد عقلی بود. به طور خلاصه کارکردهای نقل از اين قرار است:

1. کارکرد انحصاری: اين کارکرد مربوط به حوزه مسائل فرا عقلی است يعنی اموری که از عهده درک عقلی خارج است، همانند تفاصيل برزخ و قيامت.

2. کارکرد تشويقی و ترغيبی: اين کارکرد شامل دو دسته از آيات و روايات می شود: آنچه مستقيما به تفکر عقلی فراخوانده و تشويق کرده است، و ديگر آنچه درباره اعتقادات پيشا وحيانی استدلال عقلی کرده است. پيام اين دو دسته آيات و روايات اين است که شريعت وحيانی نه تنها با عقل سر ناسازگاری ندارد بلکه برای آن احترام ويژه ای قائل است.

سوال و جواب

گفته شد در نقل در مورد مسائل پيشا وحيانی استدلال شده است اکنون اين سوال مطرح است که آيا ورود نقل در اين مسائل که مخصوص عقل است، صحيح است يا نه؟

پاسخ آن است که اين ورود دو گونه است: يک گونه آن صحيح و گونه ديگر نادرست است. اگر نقل ورود تعبدی داشته باشد، به اين صورت که بگويد چون بايد به من متعبد باشی کلام مرا بپذير، در اين صورت اين ورود نادرست و پذيرش آن غير منطقی است. اما اگر ورود آن تعقلی باشد يعنی خود دليل عقلی اقامه کرده باشد و بگويد چون دليل دارم کلام مرا بپذير، در اين صورت اين ورود صحيح و منطقی است.

3. کارکرد تاييدی و تقويتی: اين کارکرد مربوط به اعتقادات دو وجهی است يعنی مسائلی که هم نقل و هم عقل می تواند در آن ها ورود پيدا کند. ورود نقل در اين جا نسبت به عقل جنبه تاييدی و تقويتی دارد همانند اينکه برای مساله ای چند دليل اقامه شده باشد که همديگر را تاييد و تقويت می کنند.

4. کارکرد ژرفا بخشی به تفکر عقلی: برخی از مسائل اعتقادی به گونه ای است که عقل می تواند در آنها ورود پيدا کرده و دست به استدلال بزند اما ورود نقل در آن حوزه ها سبب بالاتر رفتن سطح عقل و ژرفا و عمق بخشيدن به آن می شود. در ادامه دو نمونه در اين باره بيان می شود:

نمونه اول: وحدت حقه

مرحوم علامه طباطبايی معتقد است عقل فلاسفه در مساله وحدت و يگانگی الهی تا قبل از هزار سال بعد از هجرت، قابل قبول است اما نمره درجه بالايی نمی گيرد، زيرا نهايت وحدتی که آنها بيان کردند وحدت عددی بوده است در حالی که واحد بالعدد نافی احتمال ثانی نيست. اما با ورود نقل به اين حوزه، اين معرفت عقلی عمق قابل توجهی يافته است. در نگاه نقل خداوند صرف الوجود و وجود نامتناهی است که اساسا فرض ثانی برای آن وجود ندارد (يعنی فرض ثانی برای او فرض امر محال است، زيرا امتناع نقيضين را نيز انسان در ذهن فرض می کند اما فرض امر محال است). قرآن خداوند را واحد قهّار معرفی کرده است يعنی واحدی که تحت هيچ امر مقهوری قرار نمی گيرد، و هيچ گونه حدی اعم از درونی و بيرونی ندارد. تصور موجود دوم برای موجودی آن گاه ممکن است که يکی از آن دو موجود جهاتی داشته باشد که ديگری نداشته باشد و آن ديگری جهاتی داشته باشد که موجود اول نداشته باشد، و الا اگر هيچ گونه ما به الامتياز ميان آنها نباشد ديگر، دو موجود نخواهند بود. حاجی سبزواری در اين باره می فرمايد:

و ما له تكثّر قد حصلا ففيه ما سواه قد تخلّلا

إنّ الوجود ما له من ثان ليس قرى وراء عبّادان[1]

مرحوم علامه طباطبايی در مورد اين کاربرد نقل می فرمايد: «اگر چه فطرت انسانی که او را به توحيد دعوت می‌کند، وی را به خدايی نامتناهی در ذات و صفات فرا می‌خواند، لکن انس و الفت انسان در زندگی با واحدهای عددی از يک سو، و گفت و گوهای موحدان با بت‌پرستان و دوگانه پرستان برای اثبات يگانگی خداوند از سوی ديگر، وحدت عدديه را در اذهان مسجّل کرده و حکم فطرت در اين باره مورد غفلت قرار گرفته است. بدين جهت آنچه در کلمات فلاسفه مصر قديم و يونان و اسکندريه و پيروان آنان يافت می‌شود وحدت عدديه است، تا آنجا که شيخ الرئيس ابوعلی سينا در کتاب شفاء به آن تصريح کرده است، و فلاسفه پس از او نيز تا حدود هزار سال پس از هجرت نبوی، همانند او انديشده‌اند و در احتجاج‌های متکلمان درباره توحيد نيز بيش از وحدت عدديه نيامده است.

بنابراين، آن‌چه قرآن کريم در باب توحيد بيان کرده است، نخستين گامی است که در تعليم اين حقيقت برداشته شده است، ولی مفسران قرآن، از صحابه و تابعين و ديگران، در درک آن اهمال ورزيده‌اند، و تنها کسی که نخستين بار از اين حقيقت قرآنی پرده برداشت، اميرالمؤمنين(ع) بود و پس از آن در کلمات فلاسفه اسلامی پس از هزاره هجری راه يافت و آنان تصريح کرده‌اند که آن را از کلمات امام(ع) آموخته‌اند»[2] .[3]

کلام ابن سينا چنين است: «واجب الوجود واحد بالعدد و ليس کأشخاص تحت نوع، بل معنی شرح اسمه له فقط»[4] . برخی از محققان در توجيه کلام ابن سينا گفته است: اين تعبير شيخ رئيس از باب تشبيه معقول به محسوس است، و گرنه وی با صراحت، ماهيت را از خدا سلب کرده است، بنابراين، کم منفصل بر خدا صدق نمی کند، و واحد بالعدد نخواهد بود.[5]

نمونه دوم: روش اثبات توحيد و صفات الهی

نمونه ديگری از اين دست، روش اثبات توحيد و صفات خداوند در آثار فلاسفه اسلامی است، زيرا در مکتب‌های فلسفی صرف، که از تعاليم وحيانی در اين باره استفاده نشده است، نخست خداوند به عنوان واجب الوجود بالذات اثبات شده و سپس بر اساس وجوب بالذات، توحيد و ديگر صفات الهی اثبات گرديده است، ولی ملاک وجوب بالذات بيان نشده است، اما در حکمت متعاليه صدرايی که در اين خصوص از تعاليم وحيانی بهره گرفته است، ملاک وجوب بالذات تبيين شده است، يعنی نخست خداوند به عنوان موجودی که بسيط الحقيقه و صرف الوجود است، اثبات شده، آن‌گاه وجوب بالذات و توحيد و ديگر صفات کمال الهی از آن نتيجه‌گيری شده است. استاد مطهری در اين باره چنين گفته است:

درباره ذات و صفات و اسمای حق در شرق و غرب از طرف فلاسفه، عرفا و متکلمين، بحث‌های استدلالی فراوان با سبک‌های گوناگون شده است، ولی در متون اسلامی يک سبک کاملاً ابتکاری و بی‌سابقه است، مسائلی که در بالا برشمرديم غالباً از اين مسايل است و روش استدلال با آنچه پيش از اسلام بوده متفاوت است.

در دوره اسلام نيز سبک امثال فارابی و بوعلی و ابن رشد و خواجه نصيرالدين که بيش‌تر يونانی است با سبک و روش صدرالمتألهين که سرشار از الهامات قرآن و نهج البلاغه و کلمات ائمه اطهار(ع) است، متفاوت است؛ محور استدلال‌های امثال فارابی و بوعلی در مباحث مربوط به ذات و صفات و شؤون حق، از وحدت و بساطت و غنای ذاتی و علم و قدرت و مشيت و... «وجوب وجود» است، يعنی همه چيز از وجوب وجود استنتاج می‌شود و خود «وجوب وجود» از يک طريق غير مستقيم، يعنی از يک نوع برهان انّی اثبات می‌گردد، از اين راه که بدون فرض واجب الوجود، وجود ممکنات غير قابل توجيه است. در اين راه ذهن، هرگز به ملاک «وجوب الوجود» دست نمی‌يابد، ولی در متون اسلامی، بر چيز ديگری غير از «وجوب وجود» تکيه شده است و آن همان چيزی است که ملاک «وجوب وجود» است، يعنی اطلاق ولاحدی و بی مرزی ذات حق»[6] .[7]

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود.


[5] تفسیر موضوعی قرآن کریم، آیت الله جوادی آملی، ج2، ص206.
[6] اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، ص14-15؛.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo