< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

ادامه بررسی دلالت آيه 282 بقره بر روش سير و سلوک

از جمله آياتی که بر روش سير و سلوک در معرفت به آن استناد شده قسمت پايانی آيه 282 سوره بقره است. ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه[1] . گفته شد استناد به اين آيه بر اين مدعا صحيح نيست. مرحوم علامه در نقد اين استناد دو نکته فرمودند: يکی وجود واو عاطفه است که نشان از عدم ارتباط اين دو و تفريع يکی بر ديگری دارد، و دوم سياق آيه است که بيان می دارد تعليم در آيه مربوط احکام فقهی است که در صدر آيه بيان شده است. عبارت ايشان چنين است: « و ما قيل: إن قوله: وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ يدل على أن التقوى سبب للتعليم الإلهی، فيه أنه و إن كان حقا يدل عليه الكتاب و السنة، لكن هذه الآية بمعزل عن الدلالة عليه لمكان واو العطف على أن هذا المعنى لا يلائم سياق الآية و ارتباط ذيلها بصدرها. و يؤيد ما ذكرنا تكرار لفظ الجلالة ثانيا فإنه لو لا كون قوله وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ، كلاما مستأنفا كان مقتضى السياق أن يقال: يعلمكم بإضمار الفاعل‌».[2]

توضيح کلام مرحوم علامه اين است که اگر ارتباط «اتقوا الله» و «يعلمکم الله» با فاء تفريع و يا لام صورت گرفته بود و يا فعل به صورت مجزوم آمده بود تا جمله اول شرط و جمله دوم جواب آن باشد در اين صورت می توانستيم ارتباط اين دو را بيان کنيم اما در اينجا دو جمله با واو عطف آمده است و اين مساله ترتب را نمی رساند. قرينه سياق نيز به ما می آموزد که مراد از تعليم، تعليم احکام فقهی است.

آيت الله سبحانی برای اثبات اينکه آيه دلالت بر ابتنای علم بر تقوا دارد فرموده است: واو عطف نشان دهنده يک نوع ارتباط ميان اين دو جمله است. اما اين سخن اخص از مدعی است، به اين معنا که درست است که يک نحو ارتباطی ميان تقوا و تعليم الهی وجود دارد اما اين ارتباط، ارتباطی معرفتی نيست. مفسرين اين ارتباط را تعليم احکام شرعيه دانسته اند که در صدر آيه بيان شده است. قرآن کريم در اين آيه می فرمايد: آنچه در تشريع الهی به خداوند مربوط است تعليم احکام الهی و آنچه به شما مربوط است تقوا است.

مفسران ديگر نيز اين آيه را مرتبط با روش سير و سلوک ندانسته و گفته اند مراد از آيه تعليم احکام شرعی است که مقتضای آن کسب تقوا است. ر.ک: مجمع البيان، مرحوم طبرسی، ج1، ص399 ؛ تفسير بيضاوی، ج1، ص 232 ؛ تفسير کبير، فخر الدين رازی، ج7، ص119 ؛ تفسير صافی، ج1، ص 488 ؛ تفسير آلوسی، ج3، ص100 ؛ تفسير المنار، رشيد رضا، ج3 ص 129.

 

آيه چهارم: استدلال به 75 سوره انعام بر روش سير و سلوک

قرآن کريم در اين آيه می فرمايد: ﴿وَ كَذلِكَ نُری إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنين: و اين گونه، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‌كنندگان باشد. مرحوم علامه در جايی می فرمايد: خدای متعال در اين آيه ايقان را به مشاهده ملکوت ربط داده است.[3] اما آيا مشاهده ملکوت سبب دستيابی به يقين خواهد بود و آيا يقين در مشاهده موثر است؟ مرحوم علامه در کتاب «شيعه در اسلام» در اين باره می فرمايد: «در اثر اخلاص و بندگى، همه قواى خود را متوجه عالم بالا ساخته ديده به نور پروردگار پاك روشن ساخته اند و با چشم واقع بين، حقايق اشياء و ملكوت آسمان و زمين را ديده اند؛ زيرا در اثر (اخلاص و بندگى) به يقين رسيده اند و در اثر يقين ملكوت در آسمان و زمين و زندگى جاودانى جهان ابديت برايشان مكشوف شده است». اما تعبير ايشان در «الميزان» و ذيل آيه خلاف آن است. در آنجا می فرمايد: ظاهر آيه اين است که يقين از لوازم مشاهده ملکوت است يعنی در اثر ديدن ملکوت، برای فرد يقين حاصل می شود.[4] آيه بيان می دارد که ارائه ملکوت آثار و فوايدی دارد که يکی از آنها کسب يقين است. حضرت ابراهيم (ع) بعد از مشاهده ملکوت عالم و کنار رفتن پرده، علم اليقين ايشان به عين اليقين تبديل شد و حقيقت را بدون پرده مشاهده کردند.

مراد از ملکوت در آيه

سوال: آيا اين آيه شريفه بر مدعای ما که بيان روش سير و سلکوک معرفتی بود دلالت دارد يا نه؟ ابتدا بايد ببينم معنای کلمه ملکوت در آيه چيست؟ در قرآن اين کلمه چند بار به کار رفته است اما معنای آن غير از ملکوتی است که در اصطلاح فلاسفه مطرح شده است. در اصطلاح فلاسفه ملکوت دو کاربرد عام و خاص دارد: کاربرد عام آن به معنای چيزی است که در مقابل ملک و نشئه ناسوت است. طبق اين معنا ملکوت شامل عالم مثال و عالم عقول (جبروت) نيز می شود. در کاربرد خاص مراد از آن عالم مثال است. عالم جبروت تجرد تام دارد به اين معنا که ذاتا و فعلا موجودات آن مجرد از ماده است. اما تجرد عالم مثال تام نيست بلکه ذاتا مجرد اما فعلا تجرد ندارند (همانند نفس انسان). ملکوتی که در قرآن بکار رفته است نه به معنای اصطلاح عام و نه اصطلاح خاص فلاسفه است. قرآن کريم در آيه 83 سوره يس می فرمايد: ﴿فَسُبْحانَ الَّذی بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَی‌ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون[5] . طبق اين آيه همه چيز از عالم جبروت و مثال و ناسوت، دارای ملکوت است. آيت الله جوادی آملی می فرمايد: هر جا گفته شود «السموات و الارض» و کلمه «فيهما» نيايد مراد کل مخلوقات است. در آيه 75 سوره انعام که مورد بحث ما است، سماوات و ارض بدون کلمه فيهما آمده و لذا از نظر قلمرو همانند آيه آخر سوره يس است.

يکی از نکاتی که در تفسير قرآن کريم خيلی رهزن است تحميل اصطلاحات علمی يا عرفی جديد بر قرآن است. راغب در «مفردات» درباره ملکوت می گويد: «و المَلَكُوتُ: مختصّ بملك اللّه تعالى، و هو مصدر مَلَكَ أدخلت فيه التاء. نحو: رحموت و رهبوت‌»: ملکوت به معنای مالکيت اختصاصی خدای متعال است. اين کلمه مصدر ملک يملک است که تاء بر آن وارد شده است. مرحوم طبرسی که در معنا کردن لغات قرآن کريم بسيار دقيق است در اين باره می فرمايد: «و الملكوت بمنزلة الملك غير أن هذا اللفظ أبلغ لأن الواو و التاء تزادان للمبالغة و مثله الرغبوت و الرهبوت و وزنه فعلوت و فی المثل رهبوت خير من رحموت أی لأن ترهب خير من أن ترحم»[6] : ملكوت: ملك، جز اينكه اين كلمه بر اثر زياد شدن و او و تاء، داراى مبالغه بيشترى است. اصولا وزن «فعلوت» براى مبالغه است مثل «رهبوت خير من رحموت» يعنى: اگر از تو بترسند، بهتر از اين است كه بتو رحم كنند. (تنها تفسير شيعی که دانشگاه الازهر مصر آن را چاپ کرده و خود هزينه آن را پرداخت کرده است همين تفسير مجمع البيان است).

طبق آنچه در معنای ملکوت گفته شد معنای آيه اين است که خدای متعال می فرمايد: ما به ابراهيم(ع) نشان داديم که مالک همه عالم ما هستيم و اين امر سبب يقين او گرديد. علامه طباطبايی در معنای ملکوت بعد از بيان معنای لغوی آن که عبارت است از اينکه عالم ملک خداست، می فرمايد: مُلک دو گونه است: اعتباری و تکوينی (حقيقی). مالکيت های ما نسبت به خانه و وسيله و ساير اشياء اعتباری است و لذا زوال بردار و قابل انتقال به غير است. اما مالکيت نفس ما نسبت اعضا و جوارح ما و قوای درونی آن مالکيت تکوينی است. همه اينها تحت فرمان نفس بوده و اين مالکيت نه اشتراک پذير است و قابل انتقال به غير. البته اين مالکيت بالغير است نه بالذات. مالکيت خدای متعال نسبت به عالم، مالکيت حقيقی و تکوينی و بالذات است. در اين آيه قرآن می فرمايد: خدای متعال به ابراهيم (ع) نشان داد که هويت و زمام همه امور به دست اوست و اين زمام قابل تفويض و اشتراک نيست. اين مطلب اساس توحيد ناب بوده و پايه هر گونه شرکی را فرو می ريزد .

بعد از روشن شدن معنای آيه اکنون ببينيم آيا آيه دلالت بر روش سير سلوک باطنی دارد يا نه؟ چند نکته در مورد آيه قابل دقت است:

1. آيه در مورد حضرت ابراهيم (ع) بوده و معرفتی که در آن بيان شده معرفت لدنی و موهبتی است، در حالی که معرفت های بشری، چه حسی و چه عقلی و چه شهودی همه اکتسابی است.

2. واژه رويت در قرآن سه کاربرد دارد:

الف) رويت حسی و بصری، کما اينکه قرآن درباره شيطان می فرمايد: ﴿إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُم.[7]

ب) رويت به معنای آگاهی و شناخت. قرآن کلام حضرت ابراهيم (ع) نسبت به عموی خود را اينگونه نقل می کند: ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ لِأَبيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّی أَراكَ وَ قَوْمَكَ فی‌ ضَلالٍ مُبين.[8] روشن است که رويت در آيه به معنای دانستن است نه رويت بصری زيرا گمراهی چيزی نيست که قابل رويت حسی باشد .

ج) رويت به معنای معرفت شهودی ﴿ سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ﴾[9] .

آيت الله جوادی آملی در جلد 26 تفسير تسنيم بعد از بيان اين آيه به دفاع از دلالت آن بر روش معرفت باطنی می پردازند که انشاء الله در جلسه آينده مورد بررسی قرار می گيرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo