< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

روش عقل و نقل در علم کلام

در جلسه گذشته بيان شد که روش معرفت در علم کلام روش تعقلی و نقلی (سمع و بصر) است، به اين صورت که شناخت برخی از اعتقادات تنها منحصر در عقل و شناخت برخی ديگر منحصر در نقل و شناخت برخی، هم توسط عقل و هم نقل امکان پذير است.

 

عقل منبع و عقل ابزار

اينکه گفته شد عقل يکی از ابزار شناخت در کنار نقل است، مراد عقل به معنای عقل منبع است و الا اگر مراد عقل ابزاری باشد اين عقل در همه مراحل حضور دارد. توضيح اينکه گاهی مراد از عقل، عقل منبع يا عقل مستقل و گاهی مراد عقل ابزاری است. عقل ابزاری در همه حوزه ها وجود داد و کلام نقلی که تهی از اين عقل باشد نداريم اما عقل منبع در برخی از معرفت های دينی سهمی ندارد.

عقل جايگاه مهمی در معارف دينی دارد؛ هم در اثبات نقل نيازمند آن هستيم زيرا تا اصل وجود الهی و ضرورت نبوت و تکليف اثبات نشود نوبت به نقل نمی رسد، و هم در فهم نقل نيازمند عقل هستيم. توسط قواعد عقلايی همچون اصالت الظهور و اصالت العموم و اطلاق و مانند آنها می توان نقل را فهميد. از اينجا معلوم می شود امثال اين روايات به چه معنا است: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَی مِنْكَ وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيب‌»[1] : چون خدا عقل را آفريد، او را به سخن در آورد و سنجيد، گفتش پيش آى، پيش آمد و گفتش پس رو، پس رفت، خدا فرمود: به عزت و جلال خودم سوگند، خلقى نيافريدم كه از تو پيشم محبوب‌تر باشد، تو را به كسى دهم كه دوستش دارم همانا روى امر و نهى من با تو است و كيفر و پاداشم به حساب تو است.

نکته: عقل منبع می تواند دو کاربرد داشته باشد: يکی اينکه مراد از آن جعل حکم توسط عقل باشد. اين معنا درست نيست زيرا ما يک منبع جعل حکم بيشتر نداريم و آن خدای متعال است. نه نقل و نه عقل و نه پيامبر و نه امام هيچ کدام نمی توانند جعل حکم نمايند. ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه﴾[2] . و ليس فی الدار الا الديار.

کاربرد ديگر عقل منبع، منبع ابلاغی است، يعنی آن ابزاريی که جعل الهی را به بشر و مکلفين ابلاغ می کند (نه اينکه آن را جعل و انشا کند). اين ابلاغ گاه توسط عقل و گاه توسط نقل صورت می گيرد. عقل تکليف های الهی را در يک قلمرو نشان می دهد و اگر اين بخش نمی بود اصلا نقلی ثابت نمی شد. در گام بعد اراده تشريعی الهی توسط نقل بيان می شود .

 

بنابراين کار عقل جعل حکم نيست بلکه کشف آن است. فخر الدين رازی در بحث حسن و قبح عقلی اين اشکال را مطرح کرده که طرفداران حسن و قبح عقلی، بر خداوند اموری را تکليف کرده اند در حالی که اين کار نادرست است. مرحوم خواجه نصير الدين طوسی در پاسخ فرموده است: مراد از وجوب علی الله، وجوب فقهی و حقوقی نيست بلکه همان وجوبی است که از حسن ريشه می گيرد يعنی «يحسن من الله ان يفعل کذا» و اگر چنين نکند، نقص او به شمار می آيد. عقل در اينجا واجبی را بر خداوند جعل و حکمی را انشاء نمی کند بلکه اين مساله را در مورد خدای متعال کشف می کند. همانند حکم عقل به وجوب و ضرورت معلول با آمدن علت؛ در اينجا نيز عقل جعل وجوب نمی کند بلکه واقعيت را توصيف و گزارش می دهد.

مرحوم لاهيجی، آيت الله سبحانی، آيت الله مصباح و ديگران نيز اين مساله را بيان کرده اند.

همه احکام عقلی اينگونه است که عقل پرده از حقيقتی در عالم بر می دارد نه اينکه مستقلا حکم و قاعده ای را جعل کند. به عنوان نمونه عقل حکم به وجوب شکر منعم می کند. در عالم واقع رابطه ای حقيقی ما بين انسانيت انسان و شکر منعم برقرار است و عقل اين رابطه را کشف می کند. همين مساله در مورد قوانين منطقی نيز صادق است. اينگونه نيست که امثال ارسطو قوانينی را به عنوان منطق انشا و جعل کرده باشد، بلکه آنان اين قوانين را که در عالم وجود داشته کشف کرده اند. در مساله بديهيات عقلی نيز مساله همين گونه است. عقل آن گاه که بخواهد صحبت کند خواه در بديهيات و خواه در نظريات بايد بر اساس ملاک سخن بگوييد، منتها گاهی اين ملاک همچون بديهيات در اختيار اوست و گاهی همانند نظريات بايد با تحقيق و پژوهش بدست آيد.

تفاوت عقل منبع با عقل ابزاری در اين است که در عقل منبع، معرفت کشف شده حقايق عالم است اما در عقل ابزاری، مکشوف، معرفت وحيانی است. کار عقل منبع، کار مصباح و چراغ است. اين چراغ اگر بر حقايق عالم تکوين نور افشانی کند آن را عقل منبع و اگر بر عالم تشريع نور افشانی کند آن را عقل ابزاری گويند.

نکته: شک دو گونه است: شک خوب و شک بد؛ شک اگر گذرگاه باشد برای کسانی که می توانند از آن عبور کنند خوب است اما اگر شک ايستگاه شود ديگر بد و مخرب است.

 

تکبر رزيله ای خانمان برانداز

در مناظره ای که فردی از اهل مصر با امام صادق (ع) انجام شد، آن حضرت با سه شيوه جدال احسن، خطابه و برهان با او مناظره کردند و چون فطرت آن فرد پاک بود، حق را پذيرفت و در مسير صحيح قرار گرفت. اما فردی همچون ابن ابی العوجا فطرتش خاموش شده و هر چه برهان برايش آورده شود بر لجاجتش افزوده می شود. وی چندين بار با امام سخن گفت و حضرت وی را مجاب کرد اما در آخر نپذيرفت و با کفر از دنيا رفت. در يکی از اين مناظره ها، امام بعد از پاسخ وی به او فرمود: تو ايمان نخواهی آورد و همين شد و چند روز بعد بدون ايمان از دنيا رفت.

تکبر اختصاص به مورد خاصی ندارد بلکه انسان ممکن است نسبت به همسر و فرزندان خود و حتی با کارگر شهرداری نيز تکبر ورزد. هر جا فرد تکبر کند شيطان در او نفوذ کرده و فرمان را به دست گرفته و او را مديريت می کند. در روايت آمده است: «أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَد».[3] اين سه صفت، از صفات خطرناک و خانمان برنداز که ايمان را از بين می برد. در روايتی آمده است حسد مانند آبی که نمک را در خود حل می کند، ايمان فرد را در خود حل کرده و از بين می برد .

 

دل و راه شهود در کشف معرفت

مرحوم علامه طباطبايی در «الميزان»[4] می فرمايد: تهذيب نفس و تزکيه دل دو نقش را در معرفت شناسی ايفا می کند: يکی اينکه باعث وصل شدن دل و کشف و شهود می شود، و ديگر اين که عقل را اشراقی می کند. عقلی که در اثر تزکيه حالت قدسی می يابد مطالبی را درک می کند که برای ديگران قابل درک نيست. اساسا فهم معانی دقيق قرآنی بدون صفای نفس امکان پذير نيست. آيت الله جوادی آملی نيز در چند جا به اين نکته اشاره فرموده اند. جنبه ها و لايه هايی از حقايق وجود دارد که عقل متعارف به آنها نمی رسد و نيازمند عقل قدسی است.

در احوالات ابن سينا که نابغه دهر بود آمده است که وقتی گرفتار مشکلی می شد وضو می گرفت و نماز می خواند و سپس فکر می کرد و مساله برايش روشن می شد. مرحوم صدرالمتالهين نيز می گويد: برخی مطالب را هر چه فکر کردم نفهميدم تا آنکه آمدم در کنار مرقد حضرت معصومه (س) و به ايشان متوسل شدم تا اينکه جرقه ای در ذهن من زده شد و آن مطلب را فهميدم.

دو گونه شهود داريم: گاه عقل اشراقی می شود و گاه دل وصل می شود. عقل در اثر عبادت و ترک معصيت، روغن مالی قدسی می يابد و مطالبی را درک می کند که عقل های غير متعارف درک نمی کند .

حکيم لاهيجی در مقدمه گوهر مراد در اين باره می فرمايد:

«ببايد دانست كه آدمى را به خداى تعالى دو راه است: يكى راه ظاهر و ديگرى راه باطن. ليكن راه باطن راهى است كه از آن به خدا توان رسيد و راه ظاهر راهى است كه به او خداى را توان دانست، و از دانستن راه بسيار است تا به رسيدن. و اينكه اشاره به صعوبت آن شد راه باطن است و در راه ظاهر چندان صعوبت نيست، چه راه ظاهر راه استدلال است و استدلال مقدور هر عاقلى است كه از آثار پى به مؤثرات برد. و راه استدلال مقدّم است بر راه سلوك، چه تا كسى نداند كه منزلى هست، طلب راهى كه به منزل برد نتواند كرد. و بعثت انبياء براى ارشاد راه ظاهر و استدلال نيست»[5] . « حقيقت تصوّف نيست مگر سلوك راه باطن و غايت آنها حصول علم است و غايت اين وصول عين. و دانسته شد كه طريقه سلوك باطن، مسبوق است بر سلوك ظاهر، پس صوفى نخست يا حكيم باشد يا متكلم؛ و پيش از استحكام علم حكمت و كلام و بالجمله بى‌استكمال طريقه نظر، خواه بر وفق اصطلاح علماء و خواه بدون آن، ادعاى تصوّف، عام فريبى و صيّادى باشد».[6]

صدرالمتالهين بيان می دارد که چگونه از طريق راه دل می توان به معارفی دست يافت. ايشان اين مقدمات و پيش فرض را برای آن بيان می کند:

1. انسان دارای نفس مجرد است؛

2. در اين عالم موجودات مجرد از ماده وجود دارند و آنان نسبت به حقايق اين عالم علم دارند؛

3. دو موجود مجرد از هم بيگانه نيستند بلکه کمال مسانخت را با هم دارند. موجودات مجرد همانند دو آينه هستند که در روبروی يکديگر قرار دارند. نفس مجرد ما نيز نسبت به عالم بالا همانند همان آينه است، اما همان طور که ممکن است آينه غبارآلود شود و يا پرده ای روی آن قرار گيرد و مانع از انعکاس شود، دل و قلب انسان نيز زنگار می گيرد و ديگر نمی تواند حقايق را به درستی منعکس کند. نفس در اثر اشتغالات دنيوی و سرگرمی های لهو و لعبی غبارآلود می شود. تعلقات دنيوی دو گونه است: تعلقات خوب و تعلقات بد، و آنچه مانع است هر دو است اما تعلقات بد اثر بدتری دارد. در عالم خواب اين تعلقات کمتر می شود و لذا افراد خواب می بيند. اگر کسی به تهذيب نفس بپردازد به مرحله ای می رسد که در حال بيداری نيز آن حقايق در دل او منکس می شود.

قسمتی از اين بحث باقی ماند که انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .


[5] گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص34، ط: نشر سایه.
[6] گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص39، ط: نشر سایه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo