< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

سخن در روش شناسی علم کلام بود. در اين باره چند نکته بيان شد: يکی ضرورت بحث روش شناسی در علوم بود که امروزه به خاطر اهميت آن به صورت رشته مستقلی ذيل فلسفه علم مطرح شده است. دوم معيار شناخت روش علوم بود که گفته شد بر اساس موضوع و غايت هر علمی، روش آن علم شناخته می شود. نکته ديگر ادوات و ابزارهای معرفت و نيز روش علم و معرفت بود که از منظر معرفت شناسی و از منظر منطقی مورد بررسی قرار می گيرد. اکنون به بررسی ابزار و ادوات معرفت می پردازيم:

ابزار علم ومعرفت

علم و معرفت به دوگونه معرفت حصولی و معرفت حضوری تقسيم می شود. ابزارهای معرفت حصولی دو چيز است: يکی قوای پنجگانه حسی، و ديگری قوه ادراکی عقل است. حواس به جهت ارتباط با اشياء خاص، مفاهيمی جزئی درک می کنند و سپس عقل با تأمل در آنها دو کار انجام می دهد: يکی اينکه از اين مفاهيم جزئی به مفاهيم کلی می رسد مانند اين که از تصور مزه ترشی اشياء مختلف، مفهوم ترشی را از بدست می آورد. ديگر اينکه مفاهيم پراکنده (که مانند مواد خام می ماند) را به هم ربط می دهد و معرفت تصديقی بدست می آورد. البته در معرفت حصولی قوه خيال، حس مشترک و قوای ديگر نيز نقش دارند اما آنچه مهم و نقش کليدی دارد همان قوای حسی و قوه عقل است.

سوال: آيا در معرفت حضوری که ما واقعيت را به صورت بی واسطه ادراک می کنيم ابزار خاصی دخالت دارد يا نه؟ در معرفت حضوری وجود و هويت معلوم نزد ما حاضر است در حالی که در معرفت حصولی، صورت معلوم و نه خود آن نزد ما قرار دارد. مثلا در معرفت حصولی به درخت، خود درخت نزد ما نيست بلکه صورت گرفته شده در آن نزد ما است. اين صورت را معلوم بالذات و شی خارجی درخت را معلوم بالعرض گويند. حال علم ما به درخت معرفت حصولی و علم ما به خود آن صورت معرفت حضوری است زيرا خود صورت بدون واسطه در نزد نفس ما حاضر است.

نمونه روشن علم حضوری، علم انسان به خود است. علم انسان به حالات خود مانند تشنگی و غمگينی و اينکه می داند يا نمی داند و نيز علم انسان به قوای خود مانند قوه بينايی و شنوايی نيز علم حضوری است. البته انسان می تواند آنچه را به علم حضوری می داند دوباره مورد بازنگری قرار دهد که در اين صورت علم به علم خواهد بود. کودکی که تازه متولد می شود در ابتدا علم حضوری به خود و حالات خود دارد هر چند هنوز علم حصولی برای او شکل نگرفته است. سپس کم کم که بزرگ شد درباره آنچه حضورا می دانسته، تحقيق می کند و علم به علم می يابد.

«همچو ميل كودكان با مادران سرّ ميل خود نداند در لبان‌»

سوال: آيا در ادراکات حضوری همانند ادراکات حصولی، قوای خاص و ويژه ای دخالت دارد يا اينکه نفس بدون ابزار و واسطه آن ها را می فهمد؟ اهل عرفان و فلاسفه اينجا مطالبی را گفته اند. عرفا می گويند: ما همان طور که در ظاهر پنج حس داريم، در باطن نيز پنج حس باطنی داريم، مانند حس شنوايی باطنی و حس بويايی باطنی. صدايی که در عالم باطن (يا همان عالم برزخ) هست توسط گوش ظاهری ما شنيده نمی شود بلکه نياز به گوش ديگری دارد. هر چقدر حواس ما متوجه عالم ظاهر باشد از عالم باطن دورتر است و نمی تواند آنها را ادراک کند و لذا در عالم خواب که اشتغال انسان به ظاهر کم می شود حواس باطنی قدرت درک بيشتری می يابند. برخی افراد نيز که دارای قوت باطنی هستند می توانند در حالت بيداری صداهای باطنی را بشنوند، يا صور باطنی را مشاهده و يا بوهای باطنی را استشمام کنند. مانند کسی که در قبرستان صدای فرياد اموات را می شوند. اين مساله در آيات و روايات نيز بيان شده است، قرآن می فرمايد: ﴿أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‌ فِی الصُّدُور﴾[1] . اينگونه نيست که اين صداها يا صورت ها غير واقعی و صرفا تخيلی باشند بلکه واقعی هستند اما بين ما و آنها حجاب است و نمی توانيم آنها را درک کنيم.

فلاسفه به گونه ای ديگر اين مساله را بيان کرده اند. آنها گفته اند نفس انسان غير از قوای ظاهری دارای قوه خيال، وهم، متصرفه (مفکره، متخيله)، عاقله و حس مشترک است. قوه خيال بايگانی صور جزئيه ای است که تواسط حواس ظاهری ادراک شده است. قوه وهم، معانی جزئيه مانند محبت به مادر را درک می کند (حيوانات نيز دارای اين قوا هستند و اين ادراکات را دارند). قوه عاقله معانی کلی را ادراک می کند. قوه متصرفه نيز کارش ترکيب و تجزيه صور است مانند اينکه تصويری از درخت دارد، در آن تصرف کرده و شاخه های فراوانی به آن اضافه می کند و يا چيزهايی را از آن کم می کند. اين قوه اگر تحت فرمان عقل باشد به آن قوه مفکره و اگر تحت تصرف وهم باشد آن را قوه متخيله گويند.

حاصل اينکه در علم حصولی قوای ادراکی ظاهری و قوه عقل حتما دخالت دارند، اما در ادراکات حضوری اين دو نيستند، اما اينکه آيا ادوات باطنی واسطه در ادراک آنها هستند يا نه فعل بدون واسطه نفس هستند، محل نظر و بحث اجتهادی است.

 

نقش پررنگ دو حس سمع و بصر

در ميان ابزارهای حسی، دو حس از ساير حواس نقش پررنگ تری دارد و آن حس بينايی و شنوايی است، لذا قرآن کريم معمولا سخن از سمع و بصر و عقل را به ميان آورده است: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون[2] . قلب و فواد و عقل به قوه ای بر می گردد که حقايق را ادراک می کند. وکلمه «لاتعلمون» در آيه به معنای علم حصولی است. در اين آيه ديگر سخنی از حواس بويايی، چشايی و لامسه به ميان نيامده است. وجه آن غلبه داشتن سمع و بصر در شناخت و کسب معرفت خصوصا معرفت های دينی است که اصطلاحا آن را طريق نقل گويند. قرآن کريم سخن دوزخيان را اينگونه نقل می کند که می گويند: ﴿وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فی‌ أَصْحابِ السَّعيرِ﴾[3] : اگر شنيده [و پذيرفته‌] بوديم يا تعقّل كرده بوديم در [ميان‌] دوزخيان نبوديم.

نکته

کسی که می خواهد در علم کلامِ استدلالی وارد شده و کار کنند بايد ابتدا مباحثی مقدماتی را فرا گيرند. از جمله اين مباحث بحث معرفت شناسی، علم منطق و علم فلسفه است. برخی از شبهاتی که در غرب مطرح شده و به دين سرايت کرده است ريشه در مباحث معرفت شناسی آنان دارد. برخی از روشنفکران نيز همان مباحث را گرفته و گفته اند دوران ما ديگر دوران يقين گرايی نيست بلکه دوران شکاکيت و نسبيت است و بايد بر اساس آنها اعتقادات را پايه ريزی کرد. اين مساله نشان می دهد که شناخت مباحث معرفت شناسی برای کسانی که می خواهند از دين دفاع کنند امری مهم و ضروری است. در اين باره می توان به کتاب «مساله شناخت»، شهيد مطهری؛ کتاب «آموزش فلسفه»، بخش اول، آيت الله مصباح يزدی؛ کتاب «فلسفتنا»، بخش اول،‌ شهيد صدر و کتب آقای حسين زاده از انديشمندان معاصر و ديگران مراجعه کرد .

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo