< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اهداف و فوايد علم کلام

بررسی فوايد و غايات علم کلام

در جلسه قبل روايتی از اميرالمومنين (ع) بيان شد که مدرک آن از اين قرار است: کتاب «التوحيد»، شيخ صدوق، ص180- 181، ح 15 و «بحارالانوار»، ج3، ص309 . نظير اين روايت نيز در کتاب «احتجاج»، ص 209 آمده است.

بعد از بيان ديدگاه ها در موضوع علم کلام، معلوم شد که قول اصح آن است که موضوع اين علم را ذات الهی می داند و معتقد است که ساير مسائل به همين عنوان باز می گردد. البته اگر بخواهيم ساده تر سخن بگوييم بايد گفت موضوع علم کلام اعتقادات دينی است. بعد از بيان اين مساله به بررسی اهداف و فوايد اين علم می پردازيم . در اين باره اين اهداف و فوايد برای علم کلام بيان شده است:

1. کسب معرفت تحقيقی و تفصيلی در مورد دين و مسائل آن.

2. ارشاد و تکميل ديگران؛ اين افراد دو گونه می باشند: افرادی که به دنبال کسب آگاهی بيشتر از مسائل دينی هستند، در اين صورت اين علم باعث هدايت و ارشاد آنان می شود. افرادی نيز که از مخالفين هستند توسط اين علم الزام و مجاب می شوند. البته گاه همين الزام موجب هدايت آنان است کما اينکه رواياتی نيز در اين زمينه وجود دارد. چند نمونه از اين روايات از اين قرار است:

الف) در جلسه گذشته اين روايت بيان شد که فردی زنديق از مصر برای مناظره با امام صادق (ع) به مدينه آمد. حضرت با سه شيوه با وی احتجاج نمودند، يعنی همان سه شيوه ای که قرآن بيان می دارد: ﴿ادْعُ إِلى‌ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‌ هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين[1] . آن حضرت ابتدا با جدل احسن در مطلبی کوتاه به وی فرمودند: «فَمَنِ الْمَلِكُ الَّذِی أَنْتَ لَهُ عَبْدٌ أَ مِنْ مُلُوكِ السَّمَاءِ أَمْ مِنْ مُلُوكِ الْأَرْضِ وَ أَخْبِرْنِی عَنِ ابْنِكَ أَ عَبْدُ إِلَهِ السَّمَاءِ أَمْ عَبْدُ إِلَهِ الْأَرْض‌»: آن پادشاهى كه تو بنده اوئى كيست آيا از پادشاهان آسمانست يا از پادشاهان زمين و مرا خبر ده از پسرت كه بنده خداى آسمانست يا بنده خداى زمين‌. زنديق با اين بيان امام خاموش شد و نتوانست چيزی بگويد.

بعد از طواف امام به او فرمود: آيا بالا و پايين زمين رفته ای؟ آيا به آسمان رفته ای و از آنجا خبر داری؟ گفت: نه . امام فرمود: «فَعَجَباً لَكَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَغْرِبَ وَ لَمْ تَنْزِلْ تَحْتَ الْأَرْضِ وَ لَمْ تَصْعَدِ السَّمَاءَ وَ لَمْ تُخْبَرْ هُنَالِكَ فَتَعْرِفَ مَا خَلْفَهُنَّ وَ أَنْتَ جَاحِدٌ مَا فِيهِنَّ وَ هَلْ يَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا يَعْرِف‌»: از تو تعجب می كنم كه بمشرق نرسيده و بمغرب نرسيده و در زير زمين فرو نرفته و بآسمان بالا نرفته و در آنجا درنگذشته كه آنچه را كه در پس آنها است بشناسى و بدانى و تو آنچه را كه در اينها است انكار دارى و آيا عاقل انكار می كند آنچه را كه نمی داند؟

امام سپس وارد برهان شده و به او فرمودند: «فَأَنْتَ فِی شَكٍّ مِنْ ذَلِكَ فَلَعَلَّ هُوَ أَوْ لَعَلَّ لَيْسَ هُوَ قَالَ الزِّنْدِيقُ وَ لَعَلَّ ذَاكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّهَا الرَّجُلُ لَيْسَ لِمَنْ لَا يَعْلَمُ حُجَّةٌ عَلَى مَنْ يَعْلَمُ فَلَا حُجَّةَ لِلْجَاهِلِ عَلَى الْعَالِمِ يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ تَفَهَّمْ عَنِّی فَإِنَّا لَا نَشُكُّ فِی‌ اللَّهِ أَبَداً»: پس تو از آنچه شنيدى در شك و شبهه و می گوئى كه شايد چنين باشد و شايد كه چنين نباشد زنديق گفت كه شايد اين باشد حضرت صادق (ع) فرمود كه اى مرد كسى را كه نمی داند حجتى نيست بر كسى كه می داند و جاهل را حجتى نيست اى مرد مصرى از من بفهم و يادگير زيرا كه ما هرگز در خدا شك نمی كنيم.

امام سپس فرمود: «أَ مَا تَرَى الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ يَلِجَانِ وَ لَا يَشْتَبِهَانِ يَذْهَبَانِ وَ يَرْجِعَانِ قَدِ اضْطُرَّا لَيْسَ لَهُمَا مَكَانٌ إِلَّا مَكَانُهُمَا فَإِنْ كَانَا يَقْدِرَانِ عَلَى أَنْ يَذْهَبَا فَلَا يَرْجِعَانِ فَلِمَ يَرْجِعَانِ وَ إِنْ لَمْ يَكُونَا مُضْطَرَّيْنِ فَلِمَ لَا يَصِيرُ اللَّيْلُ نَهَاراً وَ النَّهَارُ لَيْلًا اضْطُرَّا وَ اللَّهِ يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ إِلَى دَوَامِهِمَا وَ الَّذِی اضْطَرَّهُمَا أَحْكَمُ مِنْهُمَا وَ أَكْبَرُ مِنْهُمَا»: آيا آفتاب و شب و روز را نمى‌بينى كه در يك ديگر داخل می شوند و اين دور امكانى نيست مگر همان مكانى كه دارند در وقت رفتن و برگشتن پس اگر قدرت بر اين دارند كه بروند و برنگردند چرا برميگردند و اگر ناچار نباشند چرا شب روز نمی گردد و روز شب نمی شود اى مرد مصرى بخدا سوگند كه اينها بسوى دوامى كه دارند ناچارند و كسى كه اينها را ناچار گردانيده از اينها استوارتر و از اينها بزرگتر است‌.[2]

دو قاعده مهمی که امام صادق (ع) در اين روايت بيان می فرمايد چنين است: 1. « هَلْ يَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا يَعْرِف» انسان عاقل چيزی را که نمی داند انکار نمی کند. 2. «لَيْسَ لِمَنْ لَا يَعْلَمُ حُجَّةٌ عَلَى مَنْ يَعْلَمُ» کسی که نمی داند در مقابل کسی که می داند حجتی ندارد .

بعد از اين جريان فرد زنديق ايمان آورد و به امام عرض کرد: مرا از شاگردان خود قرار ده. امام به هشام فرمود: «خُذْهُ إِلَيْكَ فَعَلِّمْهُ». در ادامه روايت آمده است آن فرد دين را تعليم گرفته به حدی که بعدها معلم مصر و شام گرديد و امام از دست او راضی شدند: «فَعَلَّمَهُ هِشَامٌ فَكَانَ مُعَلِّمَ أَهْلِ مِصْرَ وَ أَهْلِ شَامَ وَ حَسُنَتْ طَهَارَتُهُ حَتَّى رَضِی بِهَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌»[3] .

ب) کلينی از امام صادق ع روايت می کند که حضرت اميرالمؤمنين(ع) فرمود: هنگامی که رسول خدا (ص) مرا به يمن برای مقاتله فرستاد حضرت به من فرمود: «يَا عَلِی لَا تُقَاتِلْ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ يَهْدِ اللَّهُ عَلَى يَدِكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ لَكَ وَلَاؤُه‌»[4] .

3. فايده ديگر علم کلام مربوط به حفظ اعتقادات و اصول دين است. در اين باره آيه 52 سوره فرقان بيان شد که می فرمايد: ﴿فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيرا﴾. مرحوم طبرسی و ديگران فرمودند مراد جهاد متکلمين است: «أی جاهد الکفار بالقرآن جهادا تاما شديدا، و فی هذا دلالة علی أن من اجلّ الجهاد و اعظمه منزلة عندالله سبحانه جهاد المتکلمين فی حل شبة المبطلين و اعداء الدين»

در روايت آمده است عده ای از شيعيان خدمت امام حسن عسکری (ع) آمدند و گفتند: ما همسايه ای ناصبی داريم که هر وقت ما را می بيند با سخنان خود درباره خليفه اول ما را اذيت می کند و ما نمی توانيم جواب او را بدهيم. حضرت به بعضی از شاگردان خود فرمود تا برای مناظره و الزام او بروند. وقتی آن فرد ناصبی مجاب شد آن عده به سمت امام برگشتند و اظهار خوشحالی کردند. امام فرمودند: ملائکه آسمان بيش از شما از اين مناظره و غلبه ای که واقع شد خوشحال شدند، و شياطين و اتباع او بيش از شکستی که آن ناصبی خود ناراحت شدند. ملائکه آسمان برای اين فردی که پيروز شد دعا کردند و خدای متعال همه اين ها در حق او پذيرفت.[5]

4. فايده ديگر علم کلام شالوده سازی است. همه علوم دينی در موضوع خود وامدار اين علم هستند، زيرا تا کلام الله و نبوت و عصمت نبی و امام ثابت نشود و نيز تا بحث تکليف که فعل تشريعی الهی است ثابت نشود، علم فقه و تفسير و مانند آن شکل نمی گيرد. خواجه نصير الدين طوسی در اين باره می فرمايد: «إنّ أساس العلوم الدّينيّة علم اصول الدّين، الّذی يحوم مسائله حول اليقين، و لايتمّ بدونه الخوض فی سائرها، كاصول الفقه و فروعه، فانّ الشّروع فی جميعها محتاج إلى تقديم شروعه، حتّى لايكون الخائض فيها، و إن كان مقلّدا لاصولها، كبان على غير أساس»‌.[6]

5. فايده ديگر اين علم آن است که محکم شدن اعتقادات سبب بالا فتن عمل و عبادت فرد از جهت کمی و کيفی می شود. چنين فردی نيت بالاتر و خالص تری دارد.

6. مرحوم علامه حلی در «نهاية المراد» و تفتازانی در «شرح المقاصد» فايده ای ديگر برای اين علم در زمينه حيات اجتماعی و مدنی بيان کرده اند که امروزه از آن با عنوان «کلام سياسی» ياد می شود. مباحث کلامی برخی مانند بحث نبوت و امامت به صورت مستقيم مربوط به سياست می شوند و برخی با واسطه به حيات سياسی بشر گره خورده اند مانند بحث توحيد.

ادامه بحث که بررسی منهج شناسی علم کلام است انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .

 

الثالث: بالنسبة الى أصول الاسلام و هو حفظ قواعد الدين و هى عقائده عن ان تزلزلها شبة المبطلين، و هو جهد کبير، کما يشير اليه قوله تعالی: «فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيرا»[7] . أی جاهد الکفار بالقرآن جهادا تاما شديدا، و فی هذا دلالة علی أن من اجلّ الجهاد و اعظمه منزلة عندالله سبحانه جهاد المتکلمين فی حل شبة المبطلين و اعداء الدين.[8]

روی الطبرسی بالاسناد عن ابی محمد العسکری (ع) انه قال: «قال جعفر بن محمد الصادق (ع): علماء شيعتنا مرابطون فی الثغر الذی يلی إبليس و عفاريته و شيعته النواصب يمنعونهم من الخروج و التسلط على ضعفاء شيعتنا الاّ و من انتصب لذلك من شيعتنا كان أفضل ممن جاهد الروم و الترك و الخزر ألف ألف مرة لأنه‌ يدفع عن أديان محبينا و ذلك عن أبدانهم».[9]

و روی الطبرسی عن الامام ابی محمد العسکری (ع) انه قال لبعض تلامذته لما اجتمع اليه قوم من مواليه و المحبين لآل محمد (ص) بحضرته و قالوا: يا ابن رسول الله (ص) إنّا لنا جارا من النصاب يؤذينا و يحتج علينا فی تفضيل الاول و الثانی و الثالی علی اميرالمؤمنين (ع) و يورد علينا حججا لاندری کيف الجواب عنها و الخروج منا -: مرّ بهؤلاء إذا کانوا مجمعين يتکلمون فتسمع عليهم فيستدعون منک الکلام، فتکلم و أفحم صاحبهم و اکسر عربة[10] و فلّ حدّة[11] و للاتبق له باقية، فذهب الرجل و حضر الموضع و حضروا و کلم الرجل فافحمه و صيره لايدری فی السماء هو أو فی الارض.

قالوا: و وقع علينا من الفرج و السرور ما لايعلمه الاّ الله تعالی، و علی الرجل و المتعصبين له من الغم و الحزن مثل ما لحقنا من السرور. فلما رجعنا إلی الامام (ع) قال لنا: ان الذين فی السماوات لحقهم من الفرج و الطرب بکسر هذا العدد لله کان اکثر مما کان بحضرتکم، و الذی کان بحضرة ابليس و عتاة مردته من الشياطين من الحزن و الغم اشد مما کان بحضرتهم. و لقد صلی علی هذا العبد الکاسر له ملائکة السماء و الحجب و العرش و الکرسی، و قابلها الله تعالی بالاجابة، فاکرم اياه و عزم ثوابه، و لقد لعنت تلک الاملاک عدو الله المکسور و قابلها الله بالاجابة، فشدد حسابه و اطال عذابه.[12]

الرابع: بالنظر الى فروعه و هو ان يبنى عليه العلوم الشرعية أی يبنی عليه ما عداه منها فانه أساسها و إليه يئول أخذها و اقتباسها فانه ما لم يثبت وجود صانع عالم قادر مكلف مرسل للرسل منزل للكتب لم يتصور علم تفسير و حديث و لا علم فقه و أصوله فكلها متوقفة على علم الكلام مقتبسة منه فالآخذ فيها بدونه كبان على غير اساس.[13]

قال المحقق الطوسی: إنّ أساس العلوم الدّينيّة علم اصول الدّين، الّذی يحوم مسائله حول اليقين، و لا يتمّ بدونه الخوض فی سائرها، كاصول الفقه و فروعه، فانّ الشّروع فی جميعها محتاج إلى تقديم شروعه، حتّى لايكون الخائض فيها، و إن كان مقلّدا لاصولها، كبان على غير أساس‌.[14]

الخامس: بالنظر الى الشخص فی قوتة العملية و هو صحة النية باخلاصهم فى الاعمال و صحة الاعتقاد بقوته فی الاحكام المتعلقة بالافعال إذ بها أی بهذه الصحة فی النية و الاعتقاد يرجى قبول العمل و ترتب الثواب عليه.[15]

السادس: حفظ النوع و انتظام امر المعاش، إذ ذلک متوقف علی شريعة عادلة و کاملة من الله سبحانه، يوحيها إلی نبيه المعصوم فی العلم و العمل، المويد بالمعجزة الإلهية، ثم يقوم الامام المعصوم بحفظها و تبيينها و الحکم بما هو حق و صواب فيما يقع فيه الخلاف بين العلماء، و هذا کله من الاعتقادات الدينية المتکفل باثباتها و تحکيمها علم الکلام. [16]

السابع: السعادة الابدية، و هی فی الحقيقة غاية الغايات و لا غاية أهم منها. قال القاضی عضد الايجی: «و غاية ذلک لکه الفوز بسعادة الدارين، فان هذا الفوز مطلوب لذاته، فهو منتهی الاغراض و غاية الغايات»[17] .

و قد اکتفی العلامة الحلّی فی بيان غاية علم الکلام بذکرها، فذکر اولا: احتياج الانسان فی حياته الاجتماعية إلی قوانين جامعة و عادلة إلهية و ثانيا: ان حکمته و عنايته تعالى تقتضی نظام الوجود، و مجازاة الممتثل لها بالإحسان، و مقابلة المخالف بالعذاب الأخروی، و وجب معرفة المجازی و اقتران تلك المعرفة بالتكرار الموجب للتذكار، و هو إنّما تتمّ بعبادات مذكّرة متكررة فی أوقات متتالية. و علم الكلام هو المتكفّل بمعرفة المجازی، و كيفية آثاره و أفعاله و تكاليفه على الإجمال. و ذلك هو سبب السعادة الأبديّة و الخلاص عن الشقاء الأبدی، و لا غاية أهمّ من هذه الغاية.[18]

تنبيه

إنّ فی کلام المحقق اللاهيجی تهافتا فی الغاية و الغرض من علم الکلام، فقال فی موضع: «لا اعتداد بالعقائد الحاصلة من الادلّة الكلاميّة من حيث هى كلاميّة بل ان ثمرتها الاّ الاثبات على الغير»[19] . مراده من الادلة الکلامية من حيث هی کلامية، کونها مطابقة لما يستفاد من ظواهر الادلة الشرعية أعنی الکتاب و السنة ، و حيث انها لاتکون قطعية غير قابله للتاويل، فذلک يوجب کون الادلة الکلامية جدلية، لابرهانية، کما صرح بذلک نفسه.[20]

هذا الکلام منه ينافی ما ذکره فی غايات علم الکلام و فوائده، حيث قال: «الاول: بالنظر إلی الطالب فی قوّته النظرية و هو الترقی من حضيض التقليد الی ذورة الإيقان»[21] . و علی هذا فعلم الکلام کما يکون نافعا لاثبات لاعقايد الدينية علی الغير و تستمد لذلک من المشهورات و المسلمات، کذلک يکون نافعا لشخص المتکلم فی تحصيل المعرفة اليقينية بالعقائد الدينية، و يستفيد فی ذلک من اليقينيات البديهية و النظرية المفيدة لليقين.


[2] برای شرح حدیث، ر.ک: شرح کافی، صدرالمتالهین، ج1، ص57 – 58 ؛ اللهیات فی مدرسه اهل البیات، اثر حضرت استاد.
[5] احتجاج، ج1، ص20-21.
[6] تلخیص المحصل، ص1.
[8] مجمع البیان، ج7-8، ص175.
[9] الاحتجاج، ج1، ص17.
[10] عربه: حدثه.
[11] فلّ حدّه: مثل حدّ سیفه، و هم کنایة عن کسر الشوکة/.
[12] الاحتجاج، ج1، ص19-20.
[13] شرح المواقف، ج1، ص51.
[14] تلخیص المحصل، ص1.
[15] ارشاد الطالبین، ص14؛ النافع یوم الحشر، ص5.
[16] انظر: نهایة المرام فی علم قا الکلام، ج1، ص12-13؛ شرح المقاصد، ج1، ص175.
[17] شرح المواقف، ج1، ص52؛ شوارق الالهام، ج1، ص74.
[18] نهایة المرام فی علم الکلام، ج1، ص12-13.
[19] شوارق الالهام، ج1، ص43.
[20] المصدر، ص60.
[21] المصدر، ص73.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo