< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستی و جايگاه علم کلام

سخن در بررسی مبانی اجتهاد در علم کلام بود. در اين باره ابتدا لازم است نکاتی در خصوص علم کلام بيان شود خصوصا از آن جهت که اين علم مهم در دوران اخير با محجوريتی مواجه شده و باعث شده شناسنامه روشنی در ميان عالمان نداشته باشد. برای شناخت علم کلام دو نکته را بايد مورد توجه قرار داد: اولا اين علم چه علمی است؟ ثانيا جايگاه و منزلت آن در ميان علوم دينی کدام است؟

1. چيستی علم کلام

علم دينی همان علم به اعتقادات است. بزرگان نيز همين معنا را برای اين علم بيان کرده اند که در جلسه گذشته به سخن برخی از آنان اشاره شد. در اين ميان برخی از عقيده با عنوان علم در مقابل عمل تعبير کرده اند و برخی با عنوان علم اصول دين از آن ياد کرده اند (در مقابل مسائل احکام که علم به فروع دين است) و برخی آن را فقه اکبر ناميده اند.

اصطلاح معروف اين علم، همان علم کلام است. اما چرا آن را علم کلام و از چه موقع به اين نام ناميده اند؟ طبق روايات زمان اين نامگذاری به دوران امام صادق (ع) و قبل از ايشان بر می گردد. در اين دوران کسانی که در مسائل اعتقادی وارد شده و به مناظره می پرداختند متکلم و اين علم را علم کلام می ناميدند.

شهرستانی در کتاب «ملل و نحل» در اين باره سخنی دارد که نادرست است. وی می گويد: « ثم طالع بعد ذلك شيوخ المعتزلة كتب الفلاسفة حين نشرت أيام المأمون فخلطت مناهجها بمناهج الكلام، و أفردتها فنا من فنون العلم، و سمّتها باسم الكلام، إمّا لأن أظهر مسألة تكلموا فيها و تقاتلوا عليها، هی مسألة الكلام، فسمی النوع باسمها. و إمّا لمقابلتهم الفلاسفة فی تسميتهم فنا من فنون علمهم بالمنطق، و المنطق و الكلام مترادفان»[1] بعد از گذشت مدتی بزرگان معتزله کتب فلاسفه را مطالعه کردند که اوج آن در زمان مامون بود. در اين زمان مناهج فلسفی با مناهج کلامی که قبلا بود در هم آميخته شد و فنی مستقل شکل گرفت که آن را کلام ناميدند.

طبق آنچه گفته شد نارستی سخن شهرستانی و اينکه از نظر تاريخی سخنش نادرست است روشن شد.

2. وجه نام گذاری علم کلام

اما چرا به اين علم «علم کلام» گفته شده و عالمان آن را متکلم ناميده اند؟ در اين باره وجوه مختلفی بيان شده که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. معروف ترن وجهی که برای آن بيان شده اين است که می گويند: يکی از مسائل اعتقادی که در دنيای اسلام مورد مشاجره و مناظره قرار گرفت وحتی کار به مقاتله کشيده شد، مساله کلام الهی و اينکه آيا کلام الله حادث است يا قديم، بوده است. اهل حديث به جد طرفدار قديم بودن کلام الهی بودند و مخالفان آن را تکفير می کردند. در نقطه مقابل، معتزله طرفدار حدوث کلام الهی بودند و سخن مخالفين آن را بر خلاف دين می دانستند. (اشاعره که پيروان ابوالحسن اشعری بودند در اين زمان نبودند بلکه بعدها آمدند). اين اختلاف خصوصا در زمان مامون بالا گرفت. مامون که خود طرفدار حدوث کلام الهی بود عده ای از معتقدان به قديم بودن کلام الهی را زندانی نمود اما برخی از آنان تقيه کرده و رها شدند. (تقيه امری عقلی است و اختصاصی به شيعه ندارد لذا اينان که از عالمان اهل سنت بودند نيز در اين مساله تقيه کردند).

ائمه اطهار (ع) که می ديدند اين مساله به انحراف رفته است و نزاعی بيهوده است وارد آن نشدند اما موضع خود را در اين باره غير مستقيم اعلام کردند. آنان قرآن را فعل الهی می دانستند. انحراف در اين مساله اين بود که اساسا اين مساله جز ضروريات دين نبوده و مساله اجتهادی بود و لذا منکر آن کافر نمی شد.

طبق آنچه بيان شد معلوم می شود که اين وجه برای نام گذاری علم کلام صحيح نيست زيرا اين بحث در زمان مامون رخ داد در حالی که در گذشته نيز اين اصطلاح مطرح بوده است.

2. وجه ديگری که برای نامگذاری اين علم بيان شده اين است که گفته شده رسم کسانی که در مباحث اعتقادی کار می کردند اين بوده که وقتی وارد بحثی می شدند می گفتند: «الکلام فی النبويه و ... ». اين وجه استحسانی بی مدرک است و از اختصاصات عالمان اين علم نمی باشد.

3. برخی گفته اند بدان خاطر اين علم را کلام ناميده اند که عالمان آن می خواستند با فلاسفه رقابت کنند. فلاسفه علمی بنام «منطق» دارند که از ماده نطق گرفته شده است. عالمان کلامی به جای فلسفه، مسائل اعتقادی و به جای منطق، کلام را قرار دادند و به اين طريق برای اعلام خود کفايی از فلسفه و منطق اين اصطلاح را قرار دادند.

اين وجه نيز باطل است زيرا اولا منطق از اختصاصات فلسفه نيست بلکه در علوم ديگر حتی فقه و اجتهاد فقهی نيز بکار گرفته می شود. منطق قوانينی است که فکر را از خطا حفظ می کند. ثانيا علم کلام بديل فلسفه است نه اينکه علم کلام چيزی و چيزی بنام کلام در خدمت آن است .

4. وجه ديگری که برای اين نامگذاری بيان شده و وجهی پذيرفته شده است اين است که گفته شده اين علم نسبت به ساير علوم، درگيری لفظی وکلامی اش بيشتر است. درست است که در همه علو م مساله گفتگو وجود دارد اما چون اين علم بيش از ساير علوم رسالت دفاعی از عقايد حقه را دارد و دفاع نيز کلامی است، بيشتر از ساير علوم با کلام در ارتباط است. اين نامگذاری مطابق با واقع است.

5. وجه درست ديگری که در اين باره بيان شده اين است که قدرت بيان و کلام کسی که وارد اين علم می شود افزايش می يابد. صاحب «شرح المواقف»[2] و تفتازانی صاحب «شرح المقاصد» همين وجه را بيان کرده است. در کتاب «ما هو علم الکلام» و «درآمدی بر علم کلام» نگارنده حضرت استاد و نيز کتاب «نهايه المرام»، علامه حلی نيز اين وجوه بيان شده است.

اطلاق علم الجدل بر علم کلام

به اين علم، علم الجدل هم گفته شده است. اين اصطلاح ممکن است بر سبيل ذم و ممکن است بر سبيل مدح باشد. برخی نگاه منقصتی به اين علم داشته و تنها نقش آن را برای ساکت کردن خصم دانسته و معتقدند برای فهم مسائل مبدا و معاد بايد به سراغ فلسفه رفت. نگاه ديگر آن است که جدال احسن کار انبيا و توصيه قرآن کريم است و کاری ارزشی است. شايد نگاه مذمتی به علم کلام به خاطر استفاده بد از آن و در نتيجه ضربه زدن به آن باشد. متاسفانه در ميان علمای اسلامی عده ای مانند فخرالدين رازی بودند که به صورت افراط به جدل پرداخته اند. بعيد نيست که مذمتی که متوجه کلام بوده متوجه اين شيوه از کلام بوده باشد .

علم کلام رسالت های مختلفی مانند معرفت افزايی، ارشاد و دفاع از دين دارد، و دفاع از دين است با جدال احسن شکل می گيرد. مرحوم طبرسی در وجه نوشتن کتاب «الاحتجاج» می گويد: شنيدم برخی می گفتند: جدال با خصم امری مذموم در دين است، در حالی که اگر جدال، احسن باشد روش انبيا است. بعد اين روايت را می آوردند که فردی از امام صادق (ع) سوال کرد آيا پيامبر جدال نيز می نمود؟ حضرت فرمود: «مَهْمَا ظَنَنْتَ بِرَسُولِ اللَّهِ مِنْ شَی‌ءٍ فَلَا تَظُنَّنَّ بِهِ مُخَالَفَةَ اللَّهِ أَ لَيْسَ اللَّهُ قَدْ قَالَ- وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ وَ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ لِمَنْ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا أَ فَتَظُنُّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَالَفَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ فَلَمْ يُجَادِلْ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ »[3] هر گونه در باره رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى‌انديشى مبادا فكر كنى كه آن بزرگوار از فرمان و دستور خداوند سرپيچى كرده باشد، خداوند دستور مى‌دهد كه: «و با آنان به شيوه‌اى كه نيكوتر است مجادله كن- نحل: 125» و در پاسخ اعتراض منكرين حشر فرمايد: «همان خداى كه نخستين بار آفريدش، زنده‌اش مى‌كند- يس: 79»، با اين حال فكر مى‌كنى پيامبر از فرمان خدا كوتاهى و مخالفت نموده و مطابق مأموريت الهى مجادله نكرده و ديگران را از آن فرمان آگاه نساخته است؟

جدال گاه با برهان هم آغوش است زيرا ممکن است مقدمات جدال هم برهانی باشد و هم امری مشهور و هم مقبول خصم باشد.

دو روايت درباره اهميت جايگاه علم کلام

1. امام حسن عسکری (ع) فرمودند: « عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْرِ- الَّذِی يَلِی إِبْلِيسَ وَ عَفَارِيتَهُ يَمْنَعُوهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَ شِيعَتُهُ وَ النَّوَاصِبُ أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِم‌»[4] علماى شيعه ما همچون مرزداران، مانع يورش شياطين به شيعيان ناتوان شده، و جلوى غلبه ناصبان شيطان صفت را مى‌گيرند. پس بدانيد هر كه اين گونه در مقام دفاع از شيعيان ما برآيد فضيلتش از جهادكننده با روم و ترك و خزر، هزاران بار بيشتر است، زيرا آن از كيش پيروان ما دفاع مى‌كند و اين از جسم آنان.

در اين روايت حضرت می فرمايد که دفاع از مرزهای عقيدتی شيعه از جهاد جسمی مسلحانه يک ميليون برابر با ارزش تر است. حضرت اميرالمومنين (ع) در مورد جهاد جسمی فرمودند: «الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِه‌»[5] . امام صادق (ع) فرمودند : «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِينُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ»[6] .

2. در روايت ديگری امام هادی (ع) می فرمايد: «لَوْ لَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِكُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِی أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌»[7] از امام هادى عليه السّلام نقل است كه فرمود: اگر در پس غيبت امام قائم عليه السّلام علمائى نبودند كه داعى بسوى او بوده و اشاره به او كنند، و با براهين الهى از او دفاع نمايند، و بندگان مستضعف خدا را از دام ابليس و اعوانش برهانند، و از بند نواصب (دشمنان اهل بيت) رهايى بخشند، همه مردم از دين خدا دست كشيده و مرتدّ مى‌شدند. لكن علماء كسانى هستند كه زمام قلوب شيعيان ضعيف ما را در دست داشته و مهار مى‌كنند، همچون ناخداى كشتى كه سكّان آن را در دست دارد. اين گروه همان شخصيتهاى برتر و افضل در نزد خداوند با عزّت و جلال مى‌باشند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo