< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظريه دکتر نصر و بررسی آن

راهکار دکتر نصر برای توليد علم و فناوری اسلامی

در جلسه گذشته راهکاری که دکتر نصر برای دينی سازی علم بيان کرده بود مطرح شد. راهکار وی عمدتا دارای سه جزء بود:

    1. جهان بينی اسلامی به عنوان شالوده علم کشف و توليد شود؛

    2. علوم سنتی اسلامی احياء شود؛

    3. اخلاق با علم تلفيق شود.

وی در مورد اسلامی کردن فناوری نيز همين شيوه را پيشنهاد می کند. او در پايان مقاله «جهان بينی اسلام و علم جديد» ديدگاه خود را جمع بندی کرده و اين گونه می گويد: «هر علمی که به حق بتوان آن را علم اسلامی و غير مخرب برای کل نظم اسلامی دانست، بايد از «علت آسمانی» همه امور همراه با «علت زمينی» آنها آگاه باشد، علمی که از حق است و به سوی حق يا علت همه امور باز می گردد. اين علم طی هزار سال توسط مسلمانان اشاعه يافته است. اکنون اين علم بايد احيا شود و فلسفه اسلامی علم و جهان بينی اسلامی مجدد به زبانی تدوين شود که برای معاصران قابل فهم باشد تا در سايه آن ها علم جديد به طور نقادانه ارزيابی و به طور منصفانه جذب جهان فکری اسلامی شود و سپس فصل جديدی به تاريخ برجسته علم اسلامی افزوده شود.

چنانچه علم اصيل اسلامی بر اساس علم اسلامی سنتی شکل گيرد و در عين حال عناصری از علم جديد را که با برخی عناصر واقعيت مثلا فقط واقعيت مادی مطابقت دارد جذب کند، آن گاه اقدامی اساسی برای احيای واقعی تمدن اسلامی برداشته خواهد شد. علاوه بر اين، امتناع اسلامی از پذيرش جدايی بين مذهب، علم و فلسفه و همچنين جدايی بين علم و اخلاقيات می تواند عميق ترين پيامدها را برای کل بشر داشته باشد که اکنون در آستانه فرو رفتن در ورطه نابودی است. عامل ايجاد اين ورطه کاربرد علم توسط کسانی است که مبنای عمل را غفلت از خداوند قرار داده اند و نقش خود به عنوان حافظ و خادم مخلوقات او را به فراموشی سپرده اند. يگانه علمی که اکنون می توان بشر را از اين خودکشی جمعی که به منزله پيشرفت انسان جلوه گر داده می شود نجات دهد، علمی است که مبدا همه دانش ها يعنی از خداوند عليم نشات می گيرد و در جهانی فکری اشاعه می يابد که در آن معنويات و اخلاقيات ذهن گرايی های محض نيست بلکه ويژگی بنيادين کيهان و واقعيت فراکيهانی است».[1]

 

ارزيابی

درباره راهکاری که ايشان بيان می کند چند نکته توضيحی و انتقادی مورد توجه است:

الف) دکتر نصر به عنوان اساسی ترين اصل برای توليد علم دينی، کشف و تدوين جهان بينی اسلامی را پيشنهاد می کند. اما جهان بينی اسلامی چيست؟ جهان بينی عبارت از نگاه و نگرش فلسفی به جهان است. عنوان «جهان» دارای دو کاربرد است: اول کاربرد غالب آن به معنای ماسوی الله است که بيشتر جهان طبيعت و ملک مورد نظر است. دوم: گاه اين کلمه مساوی با هستی به کار می رود. در بحث ما معنای اول مورد نظر است.

در جهان بينی به دنبال جستجوی پاسخ اين سوالات هستيم:

    1. آيا جهان و عالم مبدا و آغازی دارد يا نه؟ اگر دارد آغاز گر آن کيست؟

    2. آيا جهان پايان و فرجامی دارد؟ اگر دارد فرجام جهان به سوی چيست؟

    3. آيا جهان علاوه بر ظاهر دارای باطل و ملکوتی نيز هست يا نه؟

    4. آيا جهان هدف مند و غايت مند است يا نه؟

    5. حقيقت انسان چيست؟

    6. سعادت و شقاوت انسان کدام است؟

    7. جايگاه انسان در عالم چيست و مسئوليت او کدام است؟

در يک تقسيم بندی کلی جهان بينی به الهی و مادی تقسيم می شود. جهان بينی الهی برای جهان مبدا ماورائی قائل است و جهان را هدفمند و دارای فرجام می داند. اما جهان بينی مادی، ماده را ازلی و ابدی دانسته و معتقد است چيزی جز ماده و آثار آن نيست.

جهان بينی الهی خود به دو جهان بينی توحيدی و غير توحيدی تقسيم می شود. جهان بينی توحيدی نيز به جهان بينی اسلامی و غير اسلامی تقسيم می شود. جهان بينی همه انبياء، توحيدی بوده است اما نقطه اوج آن که کامل ترين مرتبه آن بوده و هيچ گونه نقصی ندارد جهان بينی اسلامی است.

حال اگر بخواهيم طبق جهان بينی اسلامی به پرسش های فوق پاسخ دهيم چنين می گوييم:

    1. جهان، آفريده خداوند دانا و توانا و حکيم است؛

    2. جهان از سوی او و به سوی اوست؛

    3. انسان جانشين خداوند در زمين است و منزلت و رسالت ويژه ای در ميان آفريده های آن دارد؛

    4. جهان خصوصا جهان طبيعت برای انسان آفريده شده و در خدمت اوست؛

    5. شرافت انسان در ميان مخلوقات به آن است که متخلق به اخلاق الهی شود و به کمال مطلوب خويش و سعادت برين دست يابد؛

    6. کمال مطلوب انسان در سايه ايمان و عمل صالح به دست می آيد و در پرتو ايمان و عمل به حيات طيبه نائل می شود ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾؛[2] برای کسی که چنين حياتی يافته است ساحت علم و عمل، نيايش و کوشش، آشکار و نهان، حيات فردی و اجتماعی يکسان است (چنين فردی خواه در محراب عبادت باشد يا در ميدان عمل، همه جا برايش اين حيات طيبه حضور دارد).

آنچه بيان شد جهان بينی اسلامی است که عالمان از ديرباز به بيان آن پرداخته اند، و اين چيزی نيست که طبق نظر آقای نصر نيازمند کشف و تدوين باشد. مگر اينکه مراد ايشان عرضه اين جهان بينی به زبان روز باشد که در اين صورت قابل پذيرش است.

نکته:

در کتاب «تفسير آفاق»، جلد اول، به آراء تفسيری آقا شيخ مرتضی حائری که بزرگان عرصه علم و عمل بودند پرداخته است. وی در آنجا درباره مفاد آيه ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَة﴾[3] می فرمايد: اين آيه دلالت دارد که همواره بايد در روزی زمين انسان کاملی در حد حضرت آدم (ع) باشد که عالم به اسماء الهی باشد و الا استدلال الهی زير سوال نرفته و اشکال ملائکه باقی می ماند. بنابراين طبق اين آيه شريفه امام عصر (عج) اکنون وجود دارد و مصداق خليفه الهی در زمين است .

ب) دکتر نصر بيان می دارد که بايد فلسفه اسلامی علم به معنای عام کلمه و فلسفه علوم تجربی و انسانی به طور خاص تدوين شود. اين سخنی پذيرفته شده و صحيح است. مراد از فلسفه علم، نگاهی فلسفی و از بيرون به علم است. هر کدام از علوم لااقل دارای چهار رکن است: موضوع، روش، مسائل و غايت . در دنيای غرب سال ها است که اين رشته در دانشگاه ها تدريس می شود اما در ميان ما چند سالی است که رشته آن تاسيس شده است. جالب است که اين ايده در دانشگاه شريف که شکل گرفته به گفته آقای دکتر گلشنی، توسط دکتر نصر پيشنهاد شده است.

در اين باره لازم است در يک نگرش تطبيقی به علم، نگرش اسلام در مقابل نگرش غرب به علم روشن شود. در غرب فلسفه علم با نگاه های مختلفی بيان شده است. برخی مانند کارناپ با نگاه پوزيتويستی آن را بيان کرده اند. برخی ديگر بر اساس تفکر اگزيستانسياليسم به آن پرداخته و برخی نيز مانند پوپر که از چهره های شاخص آن است نگرش ديگری داشته اند.

ج) دکتر نصر می گويد برای توليد علم دينی بايد به احياء علوم سنتی اسلامی خود بپردازيم و اين امر فوايدی از اين قبيل به همراه دارد: ايجاد اعتماد به نفس در ميان انديشمندان مسلمان خصوصا جوانان، کاهش هزينه های اقتصادی؛ و در هم شکستن فکر انحصار گرايی علم در غرب.

در اين باره چند سوال از ايشان می کنيم:

1. آيا مراد ايشان از احياء علوم اسلامی اين است که روش دينی و اخلاقی عالمان پيشين سرمشق ما باشد؟ مانند اينکه ببينيم ابن سينا و خواجه نصير چه رويه ای در پژوهش های علمی خود بکار گرفته اند و ما نيز آن رويه را اتخاذ کنيم. اين نکته هر چند صحيح است اما به بحث اخلاق در علم بر می گردد.

2. منظور اين است که از روش تجربی آنها بهره گيريم. اگر منظور تجربه عام باشد پذيرفته شده نيست زيرا اين روش به صورت کامل اکنون در علوم غربی دنبال می شود.

اما اگر منظور روش تجربی خاص باشد مانند اينکه مثلا در طب به جای روش های شيميايی از روش های گياهی بهره گرفته شود، اين سخن صحيح است اما به اصل خطاپذيری و تکامل پذيری انسان در علم و عمل بر می گردد. طبق اين اصل نه گذشته تنها ملاک است و نه آينده بلکه بايد بر اساس ملاک و شاخص در مورد آنها داوری شود و نبايد به صرف اينکه روشی قديمی است کنار گذاشته شود.

از امتيازات عالمان اسلامی در مقابل عالمان قرون وسطی اين بوده که عالمان مسلمان به قياس بسنده نکرده و از تجربه بهره گرفته و به آن بسيار اهتمام داشتند. اما عالمان غرب در آن زمان به قياس بسنده می کردند. آنان اين روش را روش ارسطويی ناميدند در حالی که ارسطو از روش تجربه بهره می گرفت و حتی کتاب طبيعيات دارد.

3. اگر مراد ايشان از احياء علوم سنتی اين باشد که نظريات علمی گذشته را احياء کنيم، اين معنا صحيح نيست زيرا نوعا نظريه های تجربی گذشته منسوخ شده و بر اساس آزمون و تجربه نظريات کامل تری جايگزين شده است، مثل نظرياتی که در گذشته درباره نور و پيدايش قوس و قزح و مانند آن مطرح شده است.

د) يکی از راهکارهای وی برای توليد علم دينی تلفيق علم و اخلاق است. وی اين راهکار را مهمترين اقدام در اين زمينه می داند. ايشان در اين باره گفته است: مراد ما اخلاقی بودن عالمان نيست بلکه مراد آن است که علم بر اساس شالوده های اخلاقی استوار شود.

اما معنای اين کلام چيزی جز اصلاح همان جهان بينی علم که در رکن اول بيان شد نيست. تنها نکته قابل دفاع از وی اين است که بگوييم حيثيت اخلاق و جهان بينی متفاوت است. گاه جهان را از منظر ايمان می نگيريم در اين صورت آن را جهان بينی گويند و گاه آن را از منظر اخلاق می نگيريم يعنی بايدها و نبايدهای اخلاقی را مد نظر داريم که در اين صورت به آن اخلاق گويند. بنابراين موضوع هر دو يک چيز است اما حيثيت آنها فرق می کند.

اخلاق دو گونه است: صفات اخلاقی و رفتار اخلاقی؛ و اصل همان صفات است و لذا ممکن است فردی مال هم نداشته باشد اما سخی باشد و فردی مال داشته اما خسيس باشد. اگر صفات فرد درست شود به رفتار او نيز لبريز می شود. در روايات آمده است: «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ كُلُّ عَامِلٍ يَعْمَلُ عَلَى نِيَّتِه‌».[4]

دو نکته ديگر در مورد تلفيق علم و اخلاق:

1. انسان مومن علم را موهبت و امانت الهی می داند ﴿هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِيَبْلُوَنی‌ أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُر﴾[5] . چنين انسانی متواضع بوده و غرور او را نمی گيرد.

2. فردی که علم را امانت الهی می داند از نظر اخلاقی به پاسداری از آن پرداخته و آن را در خدمت خلق خداوند بکار می گيرد. وقتی به اميرالمومنين (ع) گفتند: چرا بين متمکنان و فقرا فرق نمی گذاريد، فرمود: «المال مال الله و الخلق کلهم عيال الله». هيچ کسی مانند خدای متعال عائله مند نيست؛ مور و ملخ، کافر و مومن و همه موجودات عالم عائله خداوند هستند و او روزی همه را می دهد: ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها﴾.[6]

نقد ديگری باقی مانده است که انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .


[1] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، ص80 – 88.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo