< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

اثبات حجيت شرعی عقل بر اساس روايات

استدلال به روايت ابن سکيت

سخن در بررسی روايت ابن سکيت بود. در اين روايت امام هادی (ع) در جواب ابن سکيت که گفته بود «فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ »، فرمودند: «الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ»[1] : عقل است كه بوسيله آن امام راستگو را می شناسد و تصديقش می كند و دروغگو را می شناسد و تكذيبش می نمايد.

همان طور که گفته شد نبايد روايت را اين گونه معنا کرد که گويی در زمان انبياء، معجزه به عنوان حجت شناخته می شده و در زمان ما ديگر مساله اعجاز مطرح نيست بلکه عقل حجت برای بشر است؛ زيرا حجت بودن معجزه نيز بر اساس عقل شناخته می شود و اگر عقل نمی بود معجزه نمی توانست به عنوان حجت شناخته شود. در کلام امام کلمه «اليوم» نيامده است که می تواند قرينه بر همين مطلب باشد.

بنابراين معنای کلام امام اين است که عقل همان طور که در زمان انبيا داور و حجت بوده و می توانسته مدعی صادق نبوت را از غير آن تشخيص دهد، اکنون نيز عقل تشخيص می دهد امام راستگو و غير راستگو کيست.

منتها عقل نيازمند ماده استدلال است و اين ماده در مساله مورد بحث سه چيز می تواند باشد:

1. معجزه: عقل می گويد اين کار خارق العاده از مدعی نبوت صادر شده و کسی نمی تواند آن را خنثی کند و لذا مورد قبول مردم واقع شده است. حال بر اساس اصل حکمت، قبيح است که خدای متعال معجزه را به دست افراد اغوا کننده قرار دهد. اگر اين اصل حکمت را برداريم، صرف انجام يک کار خارق العاده، هر چند آن کار بزرگ هم باشد نمی تواند دليل بر حقانيت باشد.

2. نص: عقل می گويد امام بايد منصوص باشد زيرا عقل در گام قبل اثبات کرده است که امام بايد معصوم باشد. عصمت نيز امری مخفی است که تنها از طريق نص قابل شناخت است. حال بايد به نقل مراجعه کرد و ديد برای چه کسی نص آمده است؟

3. شواهد و قرائن: راه ديگر تشخيص امام آن است که ببينيم چه کسی (از جنبه علمی) عالم به کتاب و سنت و حافظ آن و نيز چه کسی (از ‌جنبه عملی) عامل به دستورات آن است. اين مساله نشانه ديگری برای تشخيص امام و حجت است.

اکنون طبق اين سه شاخص می توان در اعصار مختلف به کمک عقل کسانی که دعوی منصبی الهی دارند را مورد ارزيابی قرار داد و صادق را از کاذب تشخيص داد.

نکته: در گذشته روايت هشام بيان شد که در آن امام کاظم (ع) فرمود: «يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُول‌»[2] . در مورد اين روايت چند وجه بيان شد. يکی از آن وجوه که مرحوم صدرالمتالهين نيز بيان کردند اين بود که مراد اين است که خداوند حجت ها (يعنی انبياء و اوصيای ايشان) را با تکميل عقول انبياء و معصومين، کامل نموده و انسان ها از طريق عقل خويش می توانند آن ها را تشخيص دهند. گفته شد اين وجه مؤيدی دارد و آن روايت قبل از آن است که در آن آمده است: «لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ»[3] . اکنون می توان گفت روايت ابن سکيت نيز می تواند مويدی ديگری برای آن معنا باشد.

در ادامه به بررسی چند نکته در استدلال به روايت ابن سکيت می پردازيم:

 

1. چرايی کم رنگ بودن معجزه در دوران های بعد

سوال: چرا راه معجزه در زمان انبياء شاخص تر بوده و بيشتر صورت می گرفته است اما در زمان های بعد کم رنگ تر شده است؟

پاسخ اين است که در زمان های بعد زمينه فراوانی برای نص بوجود آمده است که در گذشته يا اين زمينه اصلا نبوده مانند نبوت حضرت آدم (ع) و يا مشکل و دور از دسترس عموم بوده است. در آن دوران نوعا اخبار انبياء صادق از بين می رفته است که نمونه روشن آن کتاب عهدين است که يقينا تحريف شده و جريان نص بر پيامبر اسلام(ص) در آن مخدوش شده است. اين وجه کم رنگ شدن معجزه در دوران ائمه اطهار (ع) است، البته در آن زمان ها نيز اگر لازم بوده باشد معجزه صورت می گرفته است کما اينکه نمونه هايی از آن ها در زندگی ائمه اطهار (ع) مشاهده می شود.

 

2. حجيت عقل، قبل و بعد از نبوت

اشکال: ممکن است گفته شد استدلال شما به روايت ابن سکيت، اخص از مدعا است، زيرا موضوع سخن شما اثبات حجيت عقل، اعم از قبل اثبات نبوت و شريعت و بعد از آن است، در حالی که اين دليل، حجيت عقل را قبل از اثبات شريعت ثابت می کند.

پاسخ اين است که همان طور که گفته شد برای اثبات حجيت عقل بعد از اثبات نبوت، دلايلی وجود دارد که از اين قرار است:

1. شيوه قرآن کريم و سيره پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) اين بوده است که برای اثبات معارف دينی از استدلال عقلی بهره می گرفتند. در روايتی آمده است که فردی از پيامبر اکرم (ص) سوالاتی نمود و از جمله گفت: آيا خدايی که شما معرفی می کنی به موجودات ظلم می کند؟ حضرت فرمود: هرگز! زيرا او هم می داند که ظلم قبيح است و هم نيازی به انجام ظلم ندارد و لذا منشأيی برای ظلم کردن در او باقی نمی ماند. سائل در ادامه سوال کرد: آيا در کتاب آسمانی شما هم مطلبی در اين زمينه آمده است؟ حضرت فرمود: آری و چند آيه را در اين باره تلاوت فرمودند.

جالب است که همين استدلال عقلی پيامبر بر عدم ظلم الهی را خواجه نصيرالدين طوسی در بحث افعال الهی در «تجريد الاعتقاد» آورده است: «و استغناؤه و علمه يدلان على انتفاء القبح عن أفعاله تعالى»[4] .

2. دليل ديگر حجيت عقل به صورت مطلق، کشف ملاک است، زيرا مساله داير مدار اين است که يا عقل می فهمد يا نمی فهمد. اگر قادر به شناخت نيست که هيچ؛ اما اگر قادر به شناخت است، آن شناخت حجت خواهد بود و در اين باره ديگر فرقی نمی کند آن استدلال مربوط به قبل از نبوت باشد يا بعد از آن. البته روشن است که عقل نمی تواند همه مسائل را به صورت بالجمله بفهمد بلکه فهم او فی الجمله است ، اما همان طور که گفته شد در آنچه می فهمد حجت است.

 

3. نياز به عقل، قبل و بعد از نبوت

سوال: ممکن است گفته شود: با آمدن پيامبر و وحی الهی ديگر نياز بشر به عقل و استدلال های عقلی برطرف شده است و لذا استفاده از آن لغو و بيهوده خواهد بود.

پاسخ: مراد از نياز به عقل چيست؟ نياز، امری مقول به تشکيک است. يک مرحله از نياز به عقل خيلی شديد است و آن مربوط به اثبات اصل نبوت است. اما مراحل ديگری مانند: بيان تاکيد، ايجاد داعی و انگيزه، بيان طرق و راههای ديگر، کشف مصاديق و فروعات و مانند آن از جمله نيازهای بشر در حوزه معارف دينی به عقل است. شاهد آن نيز بيان معارف ارشادی در قرآن و روايات است. آيا می توان گفت آنچه در نقل در اين زمينه بيان شده همه لغو بيهوده است؟

بنابراين عقل می تواند نقش های ديگری در معارف دينی ايفا کند و طرق ديگری را برای فرد باز کند که برای فهم موثر باشد و لذا بيان آنها لغو نخواهد بود. نمونه آن جريان حضرت ابراهيم (ع) است درباره نحوه زنده شدن مردگان: ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِنی‌ كَيْفَ تُحْی الْمَوْتى‌ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‌ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبی‌﴾[5] روشن است که آن حضرت ترديدی در مساله معاد نداشت اما می خواست يک راه ديگری از معرفت (که مشاهده نحوه زنده کردن مردگان بود) نيز بر روی او گشوده شود.

طرح مسائل عقلی دو گونه است: برخی از آنها به گونه ای است که خود عقل صرف نظر از وحی طرح آنها را درک می کند و گاه طرح آن در اختيار عقل نيست بلکه بيان آنها در شرع باعث می شود عقل به کار افتد. آنسلم قديس در جمله معروفی می گفت: «ايمان می آورم تا بفهم». (در نقطه ديگر در غرب،‌ اکويناس می گفت: «می فهم تا ايمان بياورم»). اين مطلب از يک جهت درست است به اين معنا که وحی الهی زمينه و خوراک برای تفکر عقلی ايجاد می کند و باعث تنبه عقل و ايجاد دريچه ای بر روی اوست. براهينی که در مورد معاد توسط وحی بيان شده است نوعا اين گونه است و عقل را به کار انداخته و از طريق عقل می توان به صدق و درستی آنها پی برد .

نکته: ايمان گرايی که در غرب مطرح شده است و ايمان را بدون تعقل بيان می کنند پذيرفته شده نيست. آنچه ما بيان کرديم تعامل بين عقل و وحی است .

 

4. الغاء خصوصيت از روايت ابن سکيت

اشکال: ممکن است گفته شود از روايت ابن سکيت و پاسخ امام هادی (ع) تنها می توان در گام اول که اثبات نبوت پيامبر و امامت امام توسط عقل است استفاده کرد، زيرا در اين زمينه به خاطر بديهی بودن، عقل خطا نمی کند و نيز مساله در اين حوزه اختلاف بردار نيست و مورد اتفاق است. اما در ما بعد از وحی عقل هم خطا می کند و هم مساله اختلاف بردار است. بنابراين الغاء خصوصيتی که شما از روايت می کنيد صحيح نيست، زيرا الغاء خصوصيت و تعميم مناط آن گاه ممکن است که ديگر خصوصيت محتمل نباشد و بتوانيم از روی علم احتمال خصوصيت را الغاء کنيم، اما با وجود نکته ای که بيان شد کماکان احتمال خصوصيت در روايت وجود دارد.

پاسخ: اولا چگونه می گوييد استدلال های عقلی قبل از وحی اختلاف بردار نيست در حالی که اين همه اديان مختلف و فرقه های گوناگون وجود دارد ؟‌! ثانيا اگر استدلال قبل از وحی خطا بردار نيست در اين صورت بايد نظريه مخالفين از فرق و اديان مختلف هم صحيح باشد، زيرا استدلال آن ها مربوط به قبل از وحی است و طبق کلام شما عقل در اينجا خطا بردار نيست!

 

5. استدلال عقلی بر پايه مشترکات

سوال: اگر گفته شود اين مقدار خطا در مورد عقل معفو است، زيرا اگر به اين مقدار ملتزم نشويم باب نبوت بسته خواهد شد.

پاسخ: اين مانند آن است که در يک گفت و گو يک طرف بگويد من استدلال عقلی را قبول دارم که حرف مرا ثابت کند و طرف مقابل نيز بگويد من نيز استدلالی را قبول دارم که سخن مرا ثابت کند. اين مساله باب گفتگو را می بندد زيرا بايد مشترکاتی بين متنازعين باشد تا گفتگو شکل بگيرد.

بر اساس آنچه گفته شد روشن شد که هر جا عقل مطلبی را بفهمد، آن مطلب حجت خواهد بود خواه مخالفی داشته باشد يا نداشته باشد. البته يک شرط مهم در اينجا هست و آن اينکه بعد از اثبات وحی، محصول عقلی نبايد با مسلمات وحی مخالف باشد. وجود اين شرط هم روشن است و همانند آن است که گفته شود محصولات عقلی آن گاه حجت است که با مسلمات عقلی منافاتی نداشته باشد.

اين نکته سخن آيت الله مصباح در بحث علم دينی است. ايشان معتقد است يکی از شرايط تحقق علم دينی آن است که محصول علمی مخالف آموزه های وحيانی نباشد، همان طور که اگر عالم تجربی در هر رشته ای، محصولش مخالف مسلمات عقلی باشد از وی پذيرفته نشده و تخطئه می شود.

اصول و مسلمات عقلی برای متفکرين به عنوان يک تابلو و راهنمای شناخته می شوند. در بحث ما نيز اگر محصول عقلی با مسلمات وحيانی مخالف باشد مثل آن است که بر خلاف مسلمات عقلی باشد.

حاصل اينکه فرمايش امام هادی (ع)، حجيت عقل را به صورت مطلق اعم از قبل وحی و بعد از آن، در جايی که عقل می فهمد و خلاف مسلمات وحيانی نباشد، بيان می کند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo