< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

حجيت شرعی عقل از ديدگاه روايات

در جلسه گذشته ادله قرآنی که دستاورد معرفتی عقل را حجت شرعی می دانست بيان شد. اکنون مناسب است به بررسی همين مساله از منظر روايات بپردازيم. در اين باره روايات به چند دسته تقسيم می شوند:

 

دسته اول روايات: سيره عملی ائمه اطهار

سيره عمليه ائمه اطهار (ع) که در روايات فراوانی بيان شده است اين بوده که در حوزه های مختلفی از عقل استفاده می کردند و استدلال عقلی بکار می بردند. آن ها در جايی که شبهاتی در اعتقادات و غير آن مطرح می شده از ادله عقلی برای پاسخ گويی استفاده می کردند. و يا گاه درباره بيان علل و فلسفه های احکام - که مساله به صورت تعبدی نيز قابل پذيرش است- باز دليل عقلی اقامه نموده اند.

سيره ائمه اطهار (ع) در مباحث دين شناسی اين بوده است که از ادله عقليه در حوزه های اعتقادات و غير اعتقادات و نسبت به مخاطبين مسلمان و غير مسلمان استفاده می کردند. اين مساله نشان دهنده آن است که در نظر اين ذوات نورانی، قوه عقل مشروعيت داشته و می تواند مورد احتجاج قرار گيرد. اگر چنين نمی بود که ادله عقليه مرضی الهی باشد در اين صورت هرگز مورد استفاده آنان قرار نمی گرفت.

اين نکته به روشنی از سيره آنان استفاده می شود. ما گاه از عدم ردعی که امام نسبت به فعل کسی انجام داده است نتيجه می گيريم که ايشان به آن راضی بوده اند و آن را به عنوان يک سنت قلمداد می کنيم. حال در بحث ما که خود امام (ع) عملی را انجام داده است به طريق اولی به عنوان سنت و شرع قلمداد می شود.

 

دسته دوم: اهتمام فراوان به عقل و تفکر عقلی

شهيد مطهری می فرمايد: در ميان شيعه هر چند تفکر اخباری گری بوجود آمده است اما در حد اهل حديث در اهل سنت نبوده است. البته همين مقدار نيز زيبنده مذهب شيعه نبوده است زيرا اگر ما اهل حديث هم باشيم بايد اهل عقل باشيم، زيرا در احاديث ما مساله عقل بسيار پر رنگ مطرح شده است تا آنجا که مفتاج کتاب «کافی» که از مهمترين کتب حديثی شيعه است کتاب عقل و جهل است.

 

دريای پر گوهر قرآن و روايات

قرآن و روايات دريايی از معارف است که مانند باغ هايی از گل و ريحان می ماند. تا وقتی که انسان وارد آن ها نشده است، درک خاصی از جذابيت آن ها ندارد اما اگر يک بار گذرش به آنجا بيفتد و شامه او نيز سالم و مجال تامل داشته باشد، ديگر آنجا را رها نمی کند. استفاده از قرآن و روايات اين شرط را دارد که فرد ذائقه فهم معارف را بدست آورده باشد، آن وقت است که عاشق اين معارف می شود. چگونه اهل عبادت به عبادت عشق می ورزند، عشق به اين معارف نيز همين گونه است. حضرت رسول (ص) ‌به بلال فرمود: «ارجنا يا بلال». سختی ما نسبت به عبادت بدان خاطر است که دستگاه وجودی ما با باطن نماز انس پيدا نکرده است، بلکه جسم ما همراه نماز است و جسم نيز از آن چه مزاحم آسايش اوست، بدش می آيد. اما اگر فردی به باطن نماز راه پيدا کند ديگر از انجام آن نه تنها خسته نمی شود بلکه لذت هم می برد. علم و علم آموزی نيز همين گونه است، البته آن علمی که از طريق وحی و لسان معصوم آمده باشد خيلی جذاب تر است. روايات دريای پر گوهری هستند که از کسب آن ها انسان سير نمی شود.

مرحوم کلينی در «کافی»، در کتاب عقل و جهل، 35 روايت را در اين زمينه نقل می کند. علامه مجلسی در «مرآه العقول» در شرح اولين حديث آن می گويد: «إن العقل هو تعقل الأشياء و فهمها فی أصل اللغة، و اصطلح إطلاقه على أمور:»[1] . ايشان سپس شش معنای اصطلاحی را برای عقل بيان می کند و می گويد: در ميان اين معانی آنچه در روايات بيشتر مورد اهتمام قرار گرفته معنای اول و دوم است. معنای اول اين است: «هو قوة إدراك الخير و الشر و التميز بينهما، و التمكن من معرفة أسباب الأمور ذوات الأسباب، و ما يؤدی إليها و ما يمنع منها، و العقل بهذا المعنى مناط التكليف و الثواب و العقاب.» مراد از عقل قوه ای است که خوب و بد را درک می کند و ميان آنها تميز می دهد. اين قوه نظام علت و معلول را می شناسد، و عقل به همين معنا مناط تکليف و ثواب و عقاب است.

در اصطلاح دوم برخی اين گونه عقل را معنا کرده اند: «ملكة و حالة فی النفس تدعو إلى اختيار الخيرات و المنافع، و اجتناب الشرور و المضار، و بها تقوى النفس على زجر الدواعی الشهوانية و الغضبية، و الوساوس الشيطانية» عقل ملکه و حالتی در نفس است که داعی به خيرات و زاجر از شرور است. اين معنا به تفاوت معنای عقل عملی بر می گردد. مشهور قائل هستند که عقل عملی قوه ادراک خوبی ها و بدی ها است. اما بعضی از علما عقل عملی را قوه ادراک نمی دانند. طبق نظر اينان که غير معروف است، کار عقل عملی کار ادراکی نيست بلکه کار عملی است.

در نفس انسان ملکه ای است که انسان را به کارهای خير و نيک بر می انگيزد. در درون انسان علاوه بر قوه ای که خير و شر را ادراک می کند، داعی و برانگيزنده ای نيز برای فرد وجود دارد. اين همانند کار پيامبر است که هم کار ادراکی انجام می دهد و هم داعی بر خيرات و زاجر از شرور است. در بحث فطريات نيز دو گونه فطريات بيان شده است: فطريات ادراکی و فطريات احساسی. اين داعی کمک می کند تا فرد بر قوه شهوت و غضب و وسوسه های شيطانی فائق آيد. و لذا صرف دانستن برای مقابله با شيطان کافی نيست بلکه بايد اين قوه و داعی نيز توانمند باشد.

يکی از عللی که دلالت بر وجود اين دو قوه در نفس و جدا بوده حوزه آنها دارد اين است که می بينيم برخی افراد با اين که خيرات را می خواهند اما به دنبال آن نيستند و يا از شر بدشان می آيند اما مرتکب آن می شوند. اين مساله گويای اين است که قوه ادراکی غير از قوه احساسی در بشر است. بنابراين صرف دانستن کافی نيست تا انسان بتواند بر شيطان و قوای شيطانی غلبه کند ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‌ عِلْمٍ﴾[2] .

در مقابل اين قوه که داعی به خيرات است، در جان انسان قوه شهوت و غضب نيز وجود دارد که به گونه ای ديگر دعوت می کند. اين که قرآن کريم می فرمايد: تذکيه مقدم بر تعليم است بدان خاطر است که اين قوه دعوت کننده به خيرات قوی شود. اگر انسان نسبت به لذات حسی و مادی زياده روی کند، به همان ميزان قوه قدسيه داعی به خيرات در او ضعيف تر می شود و هر چه اين ها را کنترل کند، اين داعيان به بدی ضعيف تر شده و آن قوه فربه تر و قوی تر می شود.

البته تقويت اين قوه قدسيه مشکل است و همانند درک عقليات در مقابل درک حسيات است. انسان از بدو تولد با حسيات در ارتباط است حال اگر بخواهد از اين امور حيوانی به امور بالاتر گام بردار مشکل است. اين جنبه های حيوانی زمينه های خوبی برای رشد است و در صورتی که مديريت شوند انسان را بالا می برد اما جهت دادن به آنها کار مشکلی است.

 

اکمال حجت ها با عقول

در روايت 12 همين باب، روايتی از هشام بن حکم از امام کاظم (ع) نقل شده است. اين روايت که طولانی است همه فرازهای آن با محوريت عقل است. آن حضرت در ابتدای آن می فرمايد: خدای متعال به انسان هايی که اهل خرد ورزی هستند در قرآن کريم بشارت داده است. سپس امام می فرمايد: «يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُول»[3] : ای هشام خدای متعال حجت ها را با عقول کامل کرده است.

اکنون می پرسيم که معنای کلام امام کاظم (ع) که می فرمايد خداوند حجت ها را به وسيله عقول کامل کرده است چيست؟ چند وجه برای آن بيان شده است:

الف) مرحوم صدرا در شرح اين روايت می فرمايد: مراد از حجت ها، انبيا و اوليای دين، و مراد از عقول، عقل آنها است.

ب) مرحوم ملاصالح دو وجه را در اين باره احتمال داده است: يکی اينکه مراد از حجت ها انبياء باشد و ديگر اينکه مراد از حجت ها، استدلال و ادله ای باشد که توسط آن ها دليل اقامه می شود، در اين صورت معنای حديث اين است که خداوند متعال حجت ها را برای بشر توسط عقول کامل کرده است، و اين عقول است که استدلال های بشری را به کمال می رساند.

ج) مرحوم مجلسی در شرح اين روايت سه وجه را بيان فرموده است: « قوله عليه السلام: الحجج، أی البراهين أو الأنبياء و الأوصياء عليه السلام أو الاحتجاج و قطع العذر أی أكمل حجته على الناس بما آتاهم من العقول، و يمكن أن يكون المراد أن الله تعالى أكمل حجج الناس بعضهم على بعض، بما آتاهم من العقل إذ غايته الانتهاء إلى البديهی و لو لا العقل لأنكره، و الأدلة ما بين فی كتابه من دلائل الربوبية»[4] منظور از حجت ها در اين روايت، يکی به معنای براهين و استدلال ها، و ديگر به معنای انبياء و اوصيای الهی است. معنای سوم اين است که حجت ها به معنای فعل احتجاج است يعنی خدای متعال به اين صورت حجت های خود را بر مردم کامل کرده که به آنها عقل داده است. استدلال های عقلی در نهايت به بديهيات می رسد.

انشاء الله ادامه اين بحث در جلسات آينده دنبال می شود .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo