< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

 

حجيت شرعی و عدم انحصار آن از طريق کتاب و سنت

موضوع بحث اين بود که آيا حجيت شرعی داشتن علم منوط به آن است که تنها از طريق کتاب و سنت دليلی بر حجيت آن وجود داشته باشيد يا چنين انحصاری نيست و از راه های ديگر نيز می توان حجيت شرعی را بدست آورد؟ طبق نظريه فرهنگستان اين مساله منحصر در کتاب و سنت است و لذا آن ها تنها علمی را دينی می دانند که از پشتوانه حجيت کتاب و سنت برخوردار باشد.

گفته شد اين حصر نادرست است. در اعتبار علمی که بی واسطه مستند به کتاب و سنت است شکی نيست اما سخن در اين است که آيا عقل هم می تواند به صورت مستقل اين حجيت شرعی را تامين کند يا نه؟ ادعای ما اين است که عقل هم می تواند و هم بايد چنين باشد زيرا مساله ای اجتناب ناپذير است. اگر ما حجيت شرعی را منحصر در استناد آن به کتاب و سنت بدانيم در اين صورت ديگر هيچ حجيت شرعی نخواهيم داشت. اين مانند آن است که کسی بر شاخه نشسته و بن آن را ببرد. و يا مانند آن سخنی است که اشاعره در باب انکار حسن و قبح عقلی گفته اند. مرحوم خواجه در نقد کلام آنان گفته است: «و لانتفائهما مطلقا لو ثبتا شرعا»[1] . اگر حسن و قبح را تنها شرعی بدانيم و حسن و قبح عقلی را انکار کنيم، در اين صورت هر دو حسن و قبح را منتفی دانسته ايم.

اما چرا با انکار حجيت شرعی بودن معارف عقلی، حجيت کتاب و سنت نيز مخدوش می شود؟ وجه آن اين است که ما يک سلسله از معارف را داريم که مربوط به دين است اما قبل از اثبات وحی و کتاب و سنت مطرح است. اگر اين معارف پذيرفته نشود ديگر نوبت به اثبات وحی و کتاب و سنت نخواهد رسيد. آموزه های دين و شريعت بر اين معارف شالوده ای استوار است و اثبات آنها راهی جز آن ندارد. اگر بگوييم که آن معارف حجيت شرعی ندارد در اين صورت پايه شريعت لرزان خواهد شد. چهار دسته از اين معارف شالوده ای از اين قرار است:

    1. اعتقاد و باور به وجود خدای متعال؛

    2. اعتقاد به اين که خدای متعال عليم است و می داند انسان ها چه نيازمندی هايی دارند و بايد چه بکنند و چه نکنند تا به سعادت برسند؛

    3. باور به اين که خدای متعال قدير است و می تواند بشر را هدايت کند؛

    4. اعتقاد به حکمت الهی و اين که افعال الهی غايتمند و غرض مند است.

روشن است که اين چهار باور بدون معرفت ممکن نيست. اکنون سوال می شود آيا اين معارف و باورها دارای حجيت شرعی هستند يا نه؟ منظور از حجيت شرعی آن است که آيا اين معارف، دارای ارزش بوده و مرضی خدای متعال هستند؟ اگر اين معرفت ها و باور ها اعتبار شرعی نداشته باشد، ديگر شريعت و وحی نيز ثابت نخواهد شد. و ديگر بر فرد لازم نيست مطابق آن ها عمل کند و لذا می تواند از ابتدا انبياء و شريعت را نپذيرد. اما در صورتی که آنها را حجت شرعی بدانيم در اين صورت الزام آور بوده و در صورتی که خلاف آن ها عمل کند مورد مؤاخذه قرار می گيرد.

اين همانند مشکل اشاعره در نپذيرفتن حسن و قبح عقلی در حل مساله پذيرش معجزه انبياء است. البته آنان فرمولی را جايگزين حسن و قبح عقلی کردند و آن مساله عادت الله بود. گفتند عادت الهی جاری شده است که معجزه به دست انسان های راستگو قرار گيرد. از آنان سوال می کنيم: اولا شما سيره و عادت الهی را از کجا به دست آورده ايد؟ ثانيا امت های نخستين که هنوز سيره الهی برايشان محرز نشده چه بايد بکنند؟ بنابراين، اين منطق غلط است و بايد گفت اعطای معجزه به دست انسان دروغ گو از نظر عقل قبيح است و خدای متعال قبيح انجام نمی دهد .

نتيجه ای که از اين بحث بدست می آيد اين است که با اثبات اين معرفت ها معلوم می شود که ما يک سری حجت های شرعی داريم که مستند به کتاب و سنت نيستند. بله اين سخن که گفته اند هر علم دينی بايد از پشتوانه شرعی و حجيت برخوردار باشد سخن درستی است اما انحصار حجيت شرعی به استناد به کتاب و سنت نادرست است. اين سخن مانند آن است که گفته می شود هر فعل اختياری انسان آن گاه مشروعيت دارد که بر اساس حجيت شرعی باشد. مرحوم علامه فرمودند فتوا دادن به غير علم حرام و غير شرعی است حتی اگر نتيجه آن درست از کار در آيد. کسی که شرايط استنباط احکام را از کتاب و سنت را ندارد در صورتی که فتوا بدهد نادرست است.

 

پروتستانتيزم اسلامی

برخی از افراد اين خيال و باور را دارند که تا ما از معبری که اروپايان رفته اند رد نشويم، آدم نمی شويم. آنان دوران مدرنيته را دوران طلائی عالم غرب می دانند که نشان آن عقلانيت است. آنان گفتند تاکنون بشر نابالغ بوده است و لذا به سراغ وحی می رفته است اما اکنون بالغ شده و ديگر همه چيز را در همه زمينه ها توسط عقل خويش می فهمد و ديگر نيازی به دستگيری سماوی نيست. متاسفانه اين غرب زدگی وارد جهان اسلام شد و دالان ورود آن، کشور مصر بود. آنان گفتند ديگر دوران گذشته سپری شده و اکنون دوران گاليله و نيوتن و منتسکيو و امثال اين ها است. آنان اين افراد را تا آنجا بالا بردند که آنان را پيامبران عصر مدرنيته و دنيای جديد ناميدند.

رضوان خداوند بر علامه شهيد مطهری باد که در خط مقدم اين جريان، به دفاع جانانه از دين پرداخت. اما متاسفانه برخی از روشنفکران عصر ما، شهيد مطهری را به جهت اين دفاع مهم از دين روشنفکر نمی دانند. در نظر آنان روشنفکر تنها کسی است که چيزی را خراب کند.

 

مناط حجيت شرعی داشتن معرفت های عقلی

اکنون که معلوم شد برخی از معرفت های عقلی حجيت شرعی دارند - و الا تالی فاسد به همراه داشته و باعث از بين رفتن حجيت کتاب و سنت می شود - سوال می شود مناط حجيت آن ها چيست؟ آن مناط اين است که خدای متعال عقل را به همراه خصوصيت ادراک کردن خلق کرده است. او حکيم است و از چيزی که خلق می کند راضی است ﴿الَّذی أَحْسَنَ كُلَّ شَی‌ءٍ خَلَقَه.[2] عقل، قوه ادراک است و خاصيت آن اين است که بفهمد. بنابراين فهم های عقل مورد رضايت الهی است. در روايات نيز آمده است که خدای متعال چيزی نيکوتر از عقل نيافريده است. امام باقر (ع) فرمود: « لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْكَ إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ وَ إِيَّاكَ أُعَاقِب‌»[3] چون خدا عقل را آفريد به او فرمود پيش بيا، پيش آمد فرمود برگرد، برگشت فرمود: به عزت و جلالم مخلوقى بهتر از تو نيافريدم، امر و نهى و پاداش و كيفرم متوجه تو است.

حال که مناط حجيت عقل روشن شد، می گوييم اين مناط عموميت داشته و شامل هر معرفتی که آن را داشته باشد می شود؛ حکم دائر مدار ملاک است «المناط يعمم و يخصص».

برای رفع اشتباهات نيز اشتباه سنج قرار داده شده است و آن محکمات عقلی است، همان طور که قرآن کريم نيز دارای محکمات بوده و بايد متشابهات قرآن را به آنها ارجاع داد. ﴿هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات﴾.[4]

 

چند سوال و جواب

1. چگونه می توان حجيت شرعيه معرفت عقلی را اثبات کرد در حالی که هنوز شرعی ثابت نشده است؟ پاسخ اين است که اين مساله مربوط به تفکيک ميان جنبه ثبوت و اثبات است. مثلا وقتی عقل درک می کند که خدای متعال وجود دارد، ثبوتا اين درک متاخر از وجود خدای متعال است اما اثباتا مقدم بر آن است.

2. اگر کسی بگويد اساسا من نمی خواهم وارد استدلال شوم تا خداوند و شريعت را ثابت کنم، و وقتی هنوز وجوبی ثابت نشده است من ملزم به عمل به مقتضای آن ها نيستم. در پاسخ می گوييم اين همان بحثی که متکلمين با عنوان وجوب نظر و اولين واجب مطرح کرده اند. در اينجا می گوييم انسانيت انسان به عقل اوست، و اگر کسی از آن بهره نبرد ديگر انسان نخواهد بود و باب سخن با او بسته می شود.

3. تفکيکی ها گفته اند ما اين مقدار از معرفت های عقلی که ما قبل از شريعت است را قبول داريم. اما وقتی شريعت توسط عقل ثابت شد و دست ما را به دست وحی سپرد ديگر خود به کنار می رود. اين کفران نعمت است که ما شريعتی که راه را به ما نشان دهد کنار گذاشته و از عقل کمک بخواهيم.

اين سخن نيز به دو دليل نادرست است: اول اينکه همه آنچه بشر در زندگی دنيايی خود به آن نيازمند است منحصر در بايدها و نبايدهای شرعی نيست، بلکه مسائلی مطرح است که مورد احتياج انسان است اما در شريعت نيامده است مانند مساله تامين امنيت و توليد وسايلی که باعث اين امر شود. آورده های وحيانی بخشی از نيازهای بشری را در حوزه زندگی مادی تامين می کند و بخشی از آن به عقل سپرده شده است.

دوم اينکه چه مانعی دارد که معارفی که توسط شرع بيان شده است، عقل بتواند به صورت مستقل به درک آنها بپردازد. اين امر از باب طرق متعدد دست رسی به يک مطلب بوده و باعث تقويت شريعت نيز می شود. قرآن کريم نيز همين مساله را پذيرفته است و لذا در آن اوامر ارشادی که اگر بيان نمی شد توسط عقل فهميده می شد را بيان کرده است. همه فقها مساله امر ارشادی را قبول دارند. نمونه آن آيه ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم‌﴾[5] است. اين مساله نيز حکيمانه است زيرا در قرآن کريم به آن پرداخته شده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo