< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/02/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه آقای گلشنی؛ از موافقين علم دينی

بررسی ديدگاه آقای گلشنی مبنی بر تاثير گذاری مبانی فلسفی در علوم طبيعی

بحث درباره نظريه ای درباره علم دينی يا به تعبير ديگر دينی سازی علم بود که توسط آقای دکتر گلشنی مطرح شده است. ايشان ابتدا به بررسی سير تاريخی اين بحث پرداخته و سپس در تعريف علم دينی گفتند مقصود از علم دينی علمی است که در چارچوب جهان بينی علمی شکل گرفته باشد. اين علم از نظر روش و موضوع با علوم ديگر تفاوتی ندارد بلکه تفاوت آن اين است که علم دينی در فضايی دينی و اسلامی که بر پايه مبانی کلان دينی بوده تحقق يافته است.

آقای گلشنی همچنين بر خلاف ديدگاه مشهور که دغدغه علم دينی را مربوط به علوم انسانی می داند، تاکيد دارند که اهميت علوم طبيعی در اين حوزه اگر بيشتر از علوم انسانی نباشد کمتر نيست. وی در اين باره استدلالی بيان کرده و گفتند بايد ديد تاثير علوم طبيعی در علوم انسانی چگونه است؟ آيا علوم طبيعی مبنای علوم انسانی به شمار می آيد يا از الگوهای آن در علوم ديگر استفاده می شود؟ گفته شد اين امر صحيح نيست و همان طور که خود ايشان از قول برخی دانشمندان نقل کردند، چگونه اموری که دارای آگاهی و اراده نيستند می تواند نقش الگويی برای موجوداتی داشته باشد که داراری آگاهی و اراده اند؟! نتيجه اين می شود که اگر تاثير گذاری باشد بر اساس مبانی فلسفی است که در اين صورت از بحث تاثير گذاری علوم طبيعی خارج خواهد بود. تاثير مبانی فلسفی در علوم انسانی همان طور که گفته شد همانند عينک هايی است که بر چشم زده شده و باعث می شود موضوعات برای عالمان مختلف ديده شود.

نکته ديگر آن است که آيا خود علوم طبيعی تحت تاثير مبانی متافيزيکی قرار دارد يا نه؟ در اينکه علوم انسانی متاثر از مبانی فلسفی و متافيزيکی است سخنی نيست اما آيا اين تاثير پذيری در علوم طبيعی هم وجود دارد يا نه؟ اگر جواب مثبت باشد سخن ايشان مبنی بر اهميت دينی سازی علوم طبيعی پذيرفته شده است اما اگر چنين تاثيری نباشد و نتوانيم آن را اثبات کنيم، اين مساله نهايت در بوته امکان قرار می گيرد.

اکنون به بررسی شواهدی که آقای گلشنی بر مدعای خويش يعنی تاثير مبانی متافيزيکی بر علوم طبيعی اقامه کرده می پردازيم. دسته بندی مطالب ايشان در اين بخش چنين است:

1. شواهدی از سخنان دانشمندان علوم در تاييد اين مدعا؛

2. مبتنی بودن علوم طبيعی بر يک سری مبانی متافيزيکی، به گونه ای که اگر آن مبانی نباشد اصلا علم بما هو علم شکل نخواهد گرفت؛

3. شواهدی که بيان گر آن است که جهان بينی دانشمندان در نظريه پردازی ها و انتخاب نظريه ها موثر است. (تفاوت اين قسمت با دو قسمت قبل در اين است که آنجا اصل علم وامدار مبانی متافيزيکی بود اما در اينجا تاثير مبادی در گزينش نظريه ها است به اين معنا که برای دانشمند علاوه بر شواهد تجربی، مبانی متافيزيکی نيز در انتخاب او تاثير گذار است)؛

4. تاثير مبانی متافيزيکی دانشمندان در تبيين و تعبير نظريه های علمی.

 

1. شواهدی از دانشمندان بر تاثير مبانی متافيزيک در علوم طبيعی

شاهد اول:

آقای گلشنی می گويد: «حقيقت اين است که فيزيک، زيست شناسی و ... مملو از مفروضات متافيزيکی است. قبلا کسی به اين مساله اقرار نمی کرد، ولی امروز کسی آن را انکار نمی کند. [چرخشی در نگرش فلاسفه علم از نيمه قرن بيستم به اين طرف شکل گرفته است. اما قبل از آن موضع گيری های تندی نسبت به مبانی متافيزيکی و دين صورت می گرفت. دو عامل در اين طرد تاثير داشت: يکی تفکر اصالت حس و ديگری انديشه فيزيک دانان کوانتمی] برای مثال، مايکل روس – از بانيان فلسفه زيست شناسی – چند سال پيش در سخنرانی خود در انجمن آمريکايی پيشرفت علم گفت: «من هنوز هم طرفدار تئوری تکامل هستم، ولی می خواهم بگويم که تئوری تکامل، طبيعت گرايی را مفروض می گيرد». اين سخن وی، اعتراض حضار را به همراه داشت که به او گفتند اين ادعا تمام يافته های آنها درباره تئوری تکامل را بر باد می دهد. جالب اين است که خود مايکل روس ده سال قبل از آن سخنرانی (يعنی در سال 1983م)، ‌از بانيان تشکيل دادگاهی در ايالت آرکانزاس آمريکا بود که تصميم گرفت جلو تدريس نظريه کتاب مقدس درباره خلقت را در مدارس بگيرد. سخنان او در آن دادگاه موجب شد که قاضی، تدريس کتاب مقدس در مدارس را متوقف کند. اما حالا سخن او اين بود که گرچه وی هنوز طرفدار نظريه تکامل است، ولی نبايد فراموش کرد که اين نظريه «طبيعت گرايی» را مفروض می گيرد».[1] سخن اين دانشمند زيست شناس بيان می دارد که نظريه داروين يک مبنای متافيزيکی دارد و آن اصالت طبيعت است و اگر کسی بخواهد خدا باور باشد نمی تواند اين مبنا را بپذيرد.

شاهد دوم:

عالم ديگری به نام رابرت يانگ سردبير مجله «علم به عنوان فرهنگ» می گويد: «کارهای اخير برای افراد بصير روشن کرده است که هيچ جايی از علم، فن آوری، طب يا ساير تخصص ها نيست که شما ايدئولوژی را به عنوان يک عامل موثر نيابی».[2]

شاهد سوم:

«در چند دهه اخير مساله دخالت عوامل روان شناختی و جامعه شناختی در شکل گيری، ‌تعبير و ترويج نظريه های علمی مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. در حد افراطی قضيه، بعضی نظير محققان مکتب «ادين برو» اين عوامل را در تمامی مراحل تکوين، تعبير و ترويج نظريه ها دخالت تام داده اند، و معرفت را کلا تابع شرايط اجتماعی دانسته اند. در حد تفريط قضيه بعضی بالکل منکر دخالت اين عوامل در شکل گيری، تعبير و يا ترويج نظريه های علمی شده اند. بعضی نيز به دخالت عوامل روان شناختی و جهان شناختی در بعضی از مراحل جا افتادن نظريه های علمی رای داده اند. به عنوان نمونه يکی از مواردی مناقشه اخير را ذکر می کنيم. پل فولمن در 1971م اين نظريه را ارائه کرد که طرد علميت توسط فيزيک دانان آلمانی در عصر ويمار (1919-1933م) عکسی العملی در برابر محيط فرهنگی موجود در برابر مکانيک کوانتمی و در اثنا و شکل گيری آن بود. از پايان جنگ جهانی اول تا زمان عرضه شدن مکانيک ماتريسی هايزنبرگ در 1925م تعداد زيادی از فيزيک دانان شهير نظير: اکسنر، وايت، هرمس و رايشن باخ و ... با عليت وداع کردند. استدلال فولمن به قرار زير بود:

عليت برای فيزيک دان اول قرن، معرف قانون مندی طبيعت بود و رويکرد علمی نيز يک رويکرد عقلانی تلقی می شود. وقتی بعد از شکست آلمان در جنگ اول جهانی، علم مسئول وضعيت غمناک آلمان به حساب آمد، عکس العملی عليه عقلانيت بروز کرد. و اين به معنای نفی علم و در حقيقت به معنای نفی قانون مندی طبيعت تلقی شد. لذا اگر فيزيک دانی می خواست تصوير خوبی در جامعه داشته باشد بايد عليت را ترک کند. و اين درست راه حلی بود که برای حل مسائل موجود فيزيک اتمی در آن دوران کارا تلقی شد. به عقيده فولمن مسائل اساسی فيزيک اتمی نقش ثانويه در طرد عليت داشت . اما در حالی که فولمن بيشتر روی عوامل جامعه شناختی تکيه داشت. بعضی نظير کوشينگ معتقدند که عوامل متافيزيکی نيز در شکل گيری مفاهيم و نظريه ها و تعبير آنها موثر است و در واقع عوامل روان شناختی نقش بيشتری در تعبير و شکل گيری نظريه دارند تا عوامل جامعه شناختی، در حالی که عوامل جامعه شناختی نقش اساس در ايجاد و پذيرش نظريه دارند».[3]

ارزيابی

درباره اظهار نظر دانشمندان بايد به اين نکته توجه داشت که گاه مساله ای در جامعه علمی مورد وفاق عالمان است و گاه طرفين درباره آن اظهار نظر کرده اند. در صورت اول می توان آن مساله را مورد توجه قرار داد، اما در صورت دوم، صرف سخن دانشمندان نمی تواند تعيين کننده مساله باشد.

در اينجا دو نکته مورد نظر است: اول اينکه آيا اصل اين تحليل و تبيين -که عوامل بيرونی در علوم طبيعی تاثير گذار است-، شواهدی دارد يا نه؟ دوم اينکه اگر اثر پذيری صورت گرفته است آيا اين تاثير پذيری صحيح است يا نه؟ در مورد سخن دانشمندانی که در بالا بيان شد چه بسا اشکال شود که يک دانشمند نبايد عنان انديشه خود را به عوامل بيرونی بسپارد. اين مساله عوام زدگی در علم است که بايد دانشمندان در مباحث علمی خود از آنان دوری کنند. در مباحث تخصصی نبايد عنان بحث را به دست عرف و مردم داد، مگر از باب حکم ثانويه که در آن صورت از باب ناچاری تحت شرايط زمانی و مکانی قرار می گيرد.

 

2. تاثير پاره از مبانی شالوده ای بر علوم طبيعی

آقای گلشنی می گويد: ما اگر بخواهيم علم تجربی داشته باشيم بلاشک بايد يک سلسله مبانی متافيزيکی را قبول کنيم در غير اين صورت علم و قانونی شکل نخواهد گرفت. وی در اين باره مساله کيهان شناسی را مثال می زند: «يکی از مشکلات در علم کيهان شناسی اين است که ما فقط يک جهان برای مشاهده داريم و اين جهان را فقط از يک گوشه آن ملاحظه می کنيم و دسترسی ما به اشيای سماوی سير مستقيم است. ما تنها از راه نورِ دريافت شده از آنها با آنها در ارتباط هستيم. لذا مجبوريم فيزيک محلی را توسعه و تعميم دهيم تا مدلی برای جهان بدست آوريم. [اما با تجربه نمی توان چنين تعميمی داد زيرا تجربه تنها در مورد موارد محسوس می تواند اظهار نظر کند. تنها در صورتی اين تعميم ممکن است که اين مبنای متافيزيکی را پذيرفته باشيم که «عالم طبيعت يکنواخت عمل می کند و لذا قوانين آن يکسان است». اينها را شالوده های علم گويند و اگر فيزيک دانی آنها را قبول نکند نداشته باشد، نمی تواند اظهار نظری کند]. در اين تعميم پای بعضی فرضيات در کار می آيد که هيچ يک به طور مستقيم قابل تحقيق تجربی نيستند».[4]

وی در جای ديگر می گويد: اگر بخواهيم در همين محله کوچک از جهان هستی که علم ما به آنجا رسيده است نظريه ای را تعميم دهيم باز نيازمند برخی شالوده های متافيزيکی هستيم. مثلا اگر ميله ای را حرارت داده و طول آن بيشتر شده باشد نمی توان حکم کرد که ميله ديگر و يا همين ميله در شرايط ديگر نيز همين ويژگی را دارد. حتی اگر چندين ميله نيز بارها آزمايش شده باشد باز بدون وجود اين اصل متافيزيکی که قوانين طبيعت يکنواخت است، نمی توان حکمی به تعميم داد.

ارزيابی

اين سخن کاملا مورد پذيرش ما است. اين همان مساله ای است که مرحوم علامه طباطبايی و شهيد مطهری در رد انديشه تجربه گرايان مورد استناد قرار دادند.

نکته ای درباره خداشناسی

آنچه دانشمندان از گذشته تا کنون درباره جهان و کيهان بيان کرده اند تنها بيان يک محله کوچک از جهان علم است. جريان کيهانی و عظمت آن واقعا حيرت آور و گيج کننده است. پهنه آسمان ها آنقدر وسيع است که سخن از ميليون ها و ميليادها سال نوری است. نور با سرعت 300 هزار کيلومتر در ثانيه حرکت می کند. مقايسه کنيم اين زمان را به سن معمولی ما که حدود 70 سال عمر می کنيم. اکنون چگونه است که برخی افراد اين همه عظمت را ناديده گرفته و خيال می کنند ماده کور و بی شعور اين عالم را ايجاد کرده است!!! اگر کسی مقدار کمی تعقل کند هرگز چنين سخنی گزاف و سخيفی نمی گويد. اين گونه افراد را اصلا نمی توان آدم ناميد. سعدی می گويد:

برگ درختان سبز در نظر هوشيار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

انشاء الله ادامه بحث در جلسه آينده پيگيری می شود .

 

 


[1] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص205، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.
[2] از علم سکولار تا علم دینی، دکتر گلشنی، ص153.
[3] از علم سکولار تا علم دینی، دکتر گلشنی، ص162-163.
[4] از علم سکولار تا علم دینی، دکتر گلشنی، ص150.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo