< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه آقای گلشنی؛ از موافقين علم دينی

خلاصه ديدگاه آقای گلشنی درباره سير تحول و تعريف علم دينی

در جلسه گذشته دو مطلب از دکتر گلشنی درباره علم دينی مطرح شد. ايشان ابتدا به بررسی تحول رابطه علم و دين در جهان اسلام و دنيای غرب پرداخته و آن را به چند مرحله تقسيم نمودند. حاصل و چکيده آن اين شد که در دنيای اسلام همه عالمان علوم طبيعی و غير طبيعی، در تحقيقات خود انگيزه الهی داشتند و لذا برای آنان ميان علم و دين رابطه تنگاتنگی بوده است. در جهان غرب هم همين ارتباط بود اما در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم تحولی در معرفت شناسی به وجود آمد که باعث از هم گسيختگی ارتباط علم و دين و ايجاد دين ستيزی گرديد. وجه آن نيز شکل گيری انديشه اصالت حس به شکل افراطی و در قالب منطقی بود. طرفداران اين انديشه می گفتند آنچه محسوس نيست يا اصلا معنا ندارد و يا قابل تصديق نيست. نتيجه برگزيدن اين مبنای معرفت شناسی، بيرون رفتن دين از صحنه بود. اما مجددا در نيمه دوم قرن بيستم بحث فلسفه های علوم مطرح شد و دانشمندان پی بردند که در حوزه علوم تجربی، مسائل متافيزيکی نقش علمی دارد و نمی توان آنها را کنار گذاشت و لذا اقبال جديدی به آموزه های دينی بوجود آمد.

بحث ديگر ايشان بررسی تعريف ها و تلقی های مختلفی است که از علم دينی شده است. ايشان در نهايت گفتند مراد از علم دينی علمی است که در فضای جهان بينی دينی شکل گرفته باشد. مطابق ديدگاه وی از دو منظر می توان نقش دين در علم را بررسی نمود و علم را به وصف دينی توصيف کرد: يکی از جهت مبانی متافيزيکی و جهان بينی ها و ديگر از جهت کاربردی و عملی علم .

 

قلمرو علم دينی

بحث ديگری که آقای گلشنی بدان پرداخته پاسخ به اين سوال است که آيا بحث علم دينی مخصوص علوم انسانی است يا در علوم طبيعی نيز جاری است؟ وی می گويد علوم طبيعی اگر در اين مساله از اهميت بيشتری برخوردار نباشند، جايگاه آنها از علوم انسانی کمتر نخواهد بود. وی برای اثبات اين مطلب دو دليل اقامه کرده است :

1. علوم انسانی به گونه ای مبتنی بر علوم طبيعی است، مثلا روانشناسی و جامعه شناسی از نظريه تکامل انواع داروين تاثير پذيرفته است در حالی که نظريه داروين يک نظريه مربوط به علوم طبيعی است.

2. استناد به سخن برخی از دانشمندان که گفته اند علوم طبيعی نقش مهمی در علوم انسانی دارند.

آقای گلشنی نسبت به کسانی که علم دينی را در حوزه علوم طبيعی مطرح نمی کنند منتقد است و می گويد «در ايران به علت تقدسی که علوم طبيعی يافته و چون و چرايی در آنها نيست، نمی توان درباره علوم طبيعی اظهار نظر ترديد آميز کرد و گفت که اين علوم می توانند دينی يا غير دينی باشند. اين دقيقا همان دغدغه ای است که زمانی غزالی داشت. غزالی می گفت که خود رياضيات ذاتا اشکال ندارد ولی چون اثبات رياضی دقيق است و فلاسفه نيز با اين اثبات های دقيق کارشان را پيش می برند، مردم گمان می کنند که همه سخنان فلاسفه به همان دقت اثبات های رياضی است در نتيجه سخنان فلاسفه، آنها را بی دينی می کند. غزالی به اين اعتبار گفته است به سراغ رياضيات نرويد».[1]

«الان نيز وقتی در حوزه علوم طبيعی از علم دينی صحبت می شود، غالبا خودشان را کنار می کشند و می گويند که اين کار در حوزه اين علوم ناشدنی است، در حالی که اين طور نيست. ما بايد توجه کنيم که تفکر رايج در دانشگاه ها سکولار است؛ يعنی در يک گوشه ذهن دانشجو و استاد، مطالب فيزيک، رياضی، شيمی يا ... قرار دارد و در گوشه ای ديگر مسائل دينی. اين امر باعث می شود که برای مثال استاد و دانشجو نماز بخواهد، روزه بگيرند و ... اما در عين حال مقاله خودزا را که توسط يک دانشمند ملحد نوشته شده است هم ترجمه کند». «مساله علم دينی در کشور ما مورد سوء تفاهم های مختلفی قرار گرفته و برداشت های متعددی از آن وجود دارد. برای مثال اين برداشت در حوزه علميه وجود دارد که بايد علوم انسانی و اجتماعی را دينی کرد وی از اين غافل اند که شايد به همان اندازه يا بيشتر بايد درباره علوم طبيعی دينی بحث کرد، چرا که ريشه بی دينی رواج يافته در علوم انسانی و اجتماعی در علوم طبيعی الحادی است. امروزه علوم انسانی و اجتماعی بشدت متاثر از دستاوردهای علوم تجربی طبيعی است، مثلا در «اکونوفيزيکز» که ترکيبی از اقتصاد و فيزيک است، مدل های فيزيکی را در تحليل پديده ای اقتصادی به کار می گيرند که اين مساله حتی اعتراض برخی از اقتصاددانان را به همراه داشته است. سخن اين عده آن است که در اين ديدگاه، جامعه انسانی به مجموعه ای از مولکولهای گاز تشبيه شده اند؛ در صورتی که افراد جامعه با مولکول های بی اراده و بی شناخت گاز فرق دارند. در ديگر رشته های علوم انسانی نيز می توانيد کاربرد مدل های فيزيکی را در تحليل پديده های انسانی مشاهده کنيد».[2]

«علوم انسانی موجود شديدا متاثر از علوم تجربی طبيعی و زيستی هستند. اگر قرار باشد تحولی در علوم انسانی و اجتماعی ايجاد شود، بايد نشان داد که علومی همچون فيزيک و زيست شناسی که بر اساس آنها مدل های برای تعيين پديده های انسانی و اجتماعی ساخته می شود، خود محل بحث هستند و مشکل دارند. در واقع بسياری از نظريه های علوم انسانی و اجتماعی (مانند مردم شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد، اخلاق، معرفت شناسی و ...) امروزه مبتنی بر نظريه تکاملی داروين در زيست شناسی هستند».[3]

 

ارزيابی

در بررسی اين سخن بايد دانست که اين مقدار از مثال ها و شواهدی که وی بيان کرده نمی تواند بيان گر يک رابطه منطقی و معرفت شناختی بين علوم طبيعی و علوم انسانی باشد همانند رابطه ای که ميان علوم تجربی و مبانی متافيزيکی آن قرار دارد به گونه ای که بدون آنها کار علمی و تجربی شدنی نيست.

وی در مقام مثال گفته است برخی علوم انسانی مبتنی بر نظريه تکامل داروين است. اما در اينجا دو مساله قابل توجه است: يکی مربوط به عالم واقع و يکی مربوط به مقام اثبات است. يک وقت می گوييم دانشمندان اين گونه عمل کرده اند و يک وقت می گوييم آيا گره زدن اين علوم بر علوم ديگر درست است يا نه؟

اولا بيان اين گزارش از عهده ما خارج است و عالمان علوم انسانی بايد گزارش دهند که اين علوم چه مقدار از اصول متافيزيکی و چه مقدار از اصول و قوانين طبيعی متاثر شده است.

ثانيا بر فرض قبول اين مساله سوال می کنيم آيا الگو برداری اينان کار درستی بوده است؟ آيا می توان برای صحت و بطلان مطلبی به عمل دانشمندان استناد کرد؟

به عنوان نمونه وقتی بحث داروينيسم در زيست شناسی مطرح شد، برخی ها يک داروينيسم اجتماعی را از آن الگو برداری کردند. هربرت اسپنسر، فيلسوف انگليسی اين الگو را برداشت و گفت همان طور که طبق نظريه داروين، طبيعت يک امر ساده بوده و به مرور طی فرايندی پيچيده شده و رشد يافته است، مساله جامعه نيز همين گونه است. ما اگر بخواهيم جامعه ای رو به رشد و مترقی داشته باشيم،‌ بايد همان الگو طبيعی را در اينجا پياده سازی کنيم. وی گفت در محيط جامعه افراد مختلفی وجود دارند و اگر بخواهيم فرايند انتخاب طبيعی را عمل کنيم ديگر نبايد سرمايه های فراوانی را برای افراد ضعيف و عقب مانده جامعه هزينه کنيم، زيرا اين امر رشد جامعه را کُند می کند، بلکه بايد جامعه را رها کرده تا در يک فرايند تکاملی طبيعی هر کس به لحاظ جسمی و سايز جهات توانمندی بيشتری دارد بماند و آنان که توانمندی ندارد از بين برود. در اين صورت است که جامعه بشری رشد خواهد کرد .

حال آيا می توان گفت اين نظريه درست است؟ آيا اساسا می توان از طبيعت که امری بی احساس و بی اختيار و فارغ از مسائل اخلاقی و انسانی است، برای انسان که موجودی مختار و دارای احساس است الگوبرداری کرد؟ روشن است که پاسخ منفی است و چنين الگوبرداری غير منطقی است زيرا هم موضوع و هم روش بحث دو تا است. چگونه می توانی سرنوشت يک علم را که موضوع متفاوتی دارد به علم ديگری با موضوع ديگر گره زد؟

بنابراين اگر برخی قائل به چنين پيوندی شده باشند، مورد نقد قرار می گيرند زيرا برداشت آنها به لحاظ منطقی و فلسفی غلط است. حال فرض کنيم اين امر هم صورت گيرد در اين صورت کاری فلسفی است نه علمی و لذا باز به مبانی فلسفی بر می گردد نه مبانی طبيعی.

نظام انسانی مانند مجموعه ای از درختان در کنار هم نيست زيرا از کنار هم قرار گرفتن درختان جامعه ايجاد نمی شود اما از ترکيب انسانها يک حياتی بنام حيات اجتماعی ايجاد می شود. اين حيات که محصول تفکر و اختيار است، غير از حيات فردی است که برای افراد وجود دارد.

جالب اينجا است که آقای گلشنی نمونه ای از ارتباط فيزيک و اقتصاد را بيان می کند و سپس می گويد: دانشمندان اين امر را مورد اعتراض قرار داده و گفته اند: چگونه می توان جامعه انسانی را با اجتماع مولکول ها مقايسه کرد در حالی که مولکول ها فاقد اختيار و احساس هستند و اين تشبيه ای مع الفارق است و مغالطه آميز است.

بنابراين از نظر منطقی چون موضوع علوم طبيعی با موضوع علوم انسانی متفاوت است و روش نيز متناسب با موضوع است تغيير می کند نمی توان اصول آنجا را در اينجا پياده کرد. اما در مورد مبانی متافيزيک چنين نيست و تاثير پذيری وجود دارد.

 

تاثير علوم طبيعی از مبانی متافيزيکی

آقای دکتر گلشنی در ادامه کلام خود شواهدی می آورند که بيان می دارد علوم طبيعی تحت تاثير مبانی متافيزيکی هستند و لذا به همان دليلی که بايد علوم انسانی را دينی کنيم، بايد در صدد دينی سازی علوم طبيعی نيز باشيم.

بحث ايشان در اينجا با بحث گذشته فرق می کند زيرا در بحث قبل مساله تشبيه بود اما در اينکه مساله کشف ملاک است. وقتی ملاک امری بدست آيد قاعده «حکم الامثال فی ما يجوز و لايجوز واحد» و «الملاک يعمم و يخصص» جاری می شود. بنابراين اگر ايشان بتواند بر اساس شواهد و نمونه ها ثابت کند که عوامل متافيزيکی همان طور که در علوم انسانی تاثير گذار است در علوم طبيعی نيز تاثير گذار است، در اين صورت می توان سخن از علم دينی در علوم طبيعی نيز به ميان آورد. ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده پيگيری می شود .

 


[1] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص198، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.
[2] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص197، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.
[3] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص212-213، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo