< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه آقای گلشنی؛ از موافقين علم دينی

بررسی ديدگاه آقای گلشنی به عنوان ديگر موافق علم دينی

تاکنون درباره ديدگاه هايی موافقين علم دينی، دو ديدگاه آقای زيبا کلام و دکتر باقری بيان شد. اکنون به نظريه سوم که آقای دکتر گلشنی بيان کرده می پردازيم. وی از سالهای قبل وارد اين عرصه شده و راهکاری را برای دينی سازی علم و اسلامی کردن دانشگاه ها بيان کرده است. وی آثار مختلفی در اين زمينه نگاشته که از جمله آنها کتاب «از علم دينی تا علم سکولار» است. در اين کتاب مساله تاريخچه بحث علم دينی مطرح و بيان شده که مساله علم دينی اختصاصی به جهان اسلام نداشته و در دنيای مسيحيت نيز مورد بررسی قرار گرفته است. وی سپس تلقی های مختلف از علم دينی و تلقی خود را بيان کرده است.

اخيرا در نشست هايی که در مجمع عالی حکمت درباره علم دينی برگزار شده، آقای دکتر گلشنی نيز به عنوان يکی از نظريه پردازان اين نشست حضور داشته و ديدگاه خود را به همراه پاسخ به پرسش هايی بيان کرده است. مطالب اين نشست در کتاب «علم دينی، ديدگاه ها و تحليل ها»[1] بيان شده و از آنجا که اين کتاب دارای دسته بندی بهتری است در ادامه به بررسی آن می پردازيم.

 

درباره شخصيت آقای دکتر گلشنی

دکتر مهدی گلشنی متولد 1317 در اصفهان هستند. وی در سال 1339 ش موفق به دريافت مدرک ليسانس با کسب رتبه اول در رشته فيزيک از دانشگاه تهران می شود. در همين سال دوره آموزشی الکترونيک و فيزيک هسته ای را در مرکز اتمی دانشگاه تهران گذراند و سپس برای ادامه تحصيل رهسپار ايالات متحده آمريکا شده و تحصيلات تکميلی را تا دريافت مدرک دکترای فيزيک گرايش ذرات بنيادی در دانشگاه برکلی ادامه داد. دکتر گلشنی در سال 1348 به ايران بازگشت و خدمت خود را به سمت استاديار فيزيک در دانشگاه صنعتی شريف آغاز کرد و با طی مدارج علمی، در سال 1363 به رتبه استادی اين دانشگاه ارتقاء يافت. رياست دانشکده فيزيک دانشگاه صنعتی شريف، بنيانگذاری و رياست گروه فلسفه علم همان دانشگاه از سال 1374 تا کنون، رياست پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، عضويت پيوسته فرهنگستان علوم، رياست گروه علوم پايه فرهنگستان علوم، عضويت در شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... از افتخارات ايشان است. وی همچنين در سال 1381 به عنوان چهره ماندگار علمی فيزيک در کشور معرفی شدند.

از جمله آثار ايشان می توان به موارد زير اشاره کرد:

1. قرآن و علوم طبيعت؛ 2. تحليلی از ديدگاه های فلسفی فيزيک دانان معاصر؛ 3. از علم سکولار تا علم دينی؛ 4. فيزيک دانان غربی و مساله خدا باوری؛ 5. درآمدی بر فيزيک امروز؛ 6. علم و دين و معنويت در آستانه قرن بيست و يکم، و بيش از 50 مقاله در حوزه الهيات و علم.

 

محور های اصلی بحث ايشان

1. گزارشی از سير تحول رابطه علم و دين در جهان اسلام و جهان غرب؛

2. بيان تعريف های مختلفی که درباره علم دينی بيان شده و بيان تعريف مختار؛

3. بررسی قلمرو علم دينی به اين معنا که آيا علم دينی تنها به علوم انسانی و اجتماعی اختصاص دارد يا در علوم طبيعی نيز بايد مطرح شود؛

4. بيان پيش فرض های متافيزيکی و جهان بينی ها و نمونه هايی در اين زمينه؛

5. بيان جهت گيری ها و کاربردهای علم .

خلاصه ديدگاه آقای گلشنی درباره علم دينی چنين است: دين از دو منظر و جهت در علم اثر می گذارد و لذا از دو جهت می توان سخن از علم دينی و غير دينی به ميان آورد: يکی از جهت مبانی متافيزيکی که در علوم حضور دارد و چون دين نيز دارای مبانی متافيزيکی است می تواند در علم حضور داشته باشد. ديگر از جهت کاربردهای عملی آن است.

گزارشی از سير تحول علم و دين

وی می گويد اگر به تاريخ علم و رابطه آن با دين رجوع کنيم می بينيم که چند مرحله را طی کرده است:

در مرحله اول ديده می شود که دانشمندان مسلمان که در مرزهای اول علم گام نهاده و در اين زمينه می انديشيده اند اولا افرادی ديندار بودند، ثانيا انگيزه آنها تفسير صنع الهی برای بشر بوده است. «من کتاب های بسياری از شخصيت های علمی تراز اول جهان اسلام را مطالعه کرده ام که همه آنها صريحا گفته اند هدفشان از مطالعه طبيعت، فهم آثار صنع الهی است. براين مثال، اگر به کتاب جغرافيا يا کتاب معدن شناسی يا کتاب نجوم ابوريحان بيرونی نگاه کنيد، در می يابيد که ايشان هم برای شناخت آيات الهی به دنبال کسب علم رفته است.

وقتی در آغاز شکل گيری علم جديد به دانشمندان درجه يک غرب نظير گاليله، کپلر، نيوتن، لايب نيس، بويل و ... نگاه کنيم، با وضعيتی مشابه جهان اسلام روبه رو می شويم. پدران علم جديد نيز نگاهی کلی و هدفی الهی در مطالعات علمی خود داشته اند. نيوتن که علم جديد با او آغاز می شود، يک متاله درجه اول بود که هر چند ممکن است ما به فلسفه و حتی استدلال های خداشناسی اش ايراد بگيريم ، ولی به هر حال او موحد بود و در مطالعات علمی خود دغدغه دينی داشته است. وقتی نيوتن مهم ترين کتاب خود يعنی «اصول» را تاليف کرد، در نامه ای به اسقف بنتلی نوشت: من اين کتاب را نوشتم برای اينکه توجه خوانندگانم را به سوی آيات الهی جلب کنم. بويل و لايب نيس نيز که هم عصر نيوتن بودند چنين ديدگاهی داشتند».[2]

در مرحله دوم دين کاملا به حاشيه رانده شد. وی می گويد «زمانی که تجربه گرايی از لاک به هيوم و سپس به آگوست کنت و ماخ رسيد، همه چيز عوض شد. پوزيتويست ها ديگر هيچ ارزشی برای متافيزيک و الهيات قائل نبودند. از ديد آنها، فقط چيزهايی ارزش علمی داشتند که مبتنی بر حواس باشند. اين انديشه اندک اندک بر تفکر دانشمندان آن دوران حاکم شد. تقريبا از اواسط قرن نوزدهم، فلسفه به کلی از فيزيک جدا شد و عده ای به طعنه به فلاسفه می گفتند که سخنان فلسفی آنها مبنايی ندارد. از آن زمان دو اتفاق در عالم انديشه افتاد: يکی اينکه فلسفه از فيزيک جدا شد و ديگر اينکه فلاسفه غير متأله شدند. اين روان تا نيمه اول قرن بيستم ادامه يافت. با روی کار آمدن پوزيتويست منطقی در نيمه اول قرن بيستم، اين مساله تشديد شد به طوری که همه متافيزيک و گزاره هايش را فاقد معنا دانستند».

در مرحله سوم به جهت پيامدهايی سوئی که نگاه قبل داشت مساله کم کم عوض شد و مکتب های فلسفه علم بوجود آمد «بعد از جنگ جهانی دوم، کم کم مکاتب مختلف فلسفه علم پا به عرصه وجود گذاشتند. اين مکاتب با وجود تفاوت هايشان، در دو وجه مشترک بودند؛ يکی اينکه انسان با ذهن خالی با طبيعت رو به رو نمی شود و ديگر اينکه همواره در تئوری سازی و فعاليت علمی اش به طور ناخواسته مفروضات متافيزيکی روان شناختی، جامعه شناختی و ... را وارد می کند.

اين مطلب آشکار کرد که چه بار سنگينی از متافيزيک در بطن علوم نهفته است در حالی که تا آن زمان کمتر به اين مطلب توجه شده بود. هايزنبرگ که از فيزيک دانان درجه اول قرن بيستم است، در اولين مقاله اش می گويد: بايد تمام کميت های مشاهده ناپذير را کنار بگذاريم. اما در اواخر دهه 1950م نظرش تغيير می کند و اظهار می دارد که بايد حواس مان جمع باشد تا فلسفه بد را به کار نبريم و اظهار تاسف می کند که حالا که مقداری از فلسفه به فيزيک برگشته، هنوز پوزيتويست حاکم است».[3] «وضعيت علم امروزه به گونه ای است که هر چه بيشتر می رود، دستش از تجربه کوتاه تر می شود زيرا به سراغ حوزه های ريزتر و انرژی های بالاتر و افق های دورتری می رود که امکان دستيابی به اطلاعات وسيع در آنها اندک است. بنابراين در تمامی اين حوزه ها پای مفروضات باز می شود. در حال حاضر، بحث عوض کردن فلسفه علم مطرح است. يکی از فيزيک دانان برنده جايزه نوبل می گويد: ما از ابتدای شکل گيری علم جديد تا به حال از تطبيق نظريه با تجربه صحبت می کرديم ، ولی حالا می گوييم بايد معياريمان را درباره علم عوض کنيم».[4]

[سير انديشه بشر نشان می دهد که در دورانی بشر به عقل خود مغرور شده است اما وقتی دانش و علم او بيشتر شد، فهميد که بسياری از مسائل برای او مغفول مانده است و عقل بشر به تنهايی نمی تواند مشکل را حل کند. حتی مسائلی همچون جنگ جهانی را به همراه داشته است و لذا دوباره به اصل پيشين خود بازگشت.

هر کسی کو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش]

بيان تعاريف مختلف از علم دينی

وی در دو جا به اين مساله پرداخته است. در مقدمه بحث خويش می گويد: «تعبيرهای مختلفی از علم دينی يا اسلامی مطرح شده است. مثلا علم اسلامی علمی است که در فضای فرهنگ و تمدن اسلامی تکوين يافته باشد؛ علمی است که هدف آن تبيين کتاب و سنت است؛ علمی است که بر مبنای کتاب و سنت ساخته می شود؛ علمی است که در خداشناسی و رفع نيازهای مشروع فردی و اجتماعی موثر است؛ علمی است که مسائل آن در چارچوبهای جهان بينی اسلامی تفسير شود و ...»

وی سپس می گويد «چند سال پيش، 8 پرسش را پيرامون علم دينی از 62 نفر از دانشمندان درجه اول سراسر جهان پرسيدم و پاسخ های داده شده را در کتابی تحت عنوان «آيا علم می تواند دين را ناديده بگيرد؟» به چاپ رساندم. يکی از اين سوال ها اين بود که آيا علم دينی برای شما معنا دارد؟ جواب های مختلفی به اين پرسش داده شد. بعضی ها علم دين را به يک وجه خاصی تعريف کردند (مثلا اينکه شما تنها با استفاده از متون دينی علم بسازيد) و علم دينی به اين معنا را نفی کردند. که البته ما هم چنين معنايی از علم دينی را قبول نداريم . عده ای معتقد بودند که می توان علم سازگار با دين داشت. برخی ديگر بر اين عقيده بودند که علم می تواند از بصيرت های دينی الهام بگيرد. بعضی مخالف اين بودند که مفاهيم دينی را در توصيف مکانيسم های علمی به کار ببريم. اما تعداد کثيری از افرادی که جواب دادند (مثال راجر تريگ فيلسوف انگليسی) همين توضيح بنده را داشتند و علم دينی را علمی می دانستند که مبتنی بر جهان بينی دينی است و اين جهان بينی بر آن اشراف دارد».

وی در تعريفی که برگزيده علم دينی را دين گونه معنا می کند: «علم دينی علمی است که پشتوانه آن جهان بينی اسلامی است. در اين مفهوم از علم دينی، دين هم در مقام عمل و هم در مقام مفروضات متافيزيکی دخالت دارد».[5] «به عبارت ديگر علم دينی از دو لحاظ قابل طرح است يکی اينکه پيش فرض های متافيزيکی علم می تواند متاثر از جهان بينی اسلامی باشد و ديگر اينکه بينش دينی در جهت گيری های کاربردی علم موثر است».

ايشان در جای ديگری گفته است «وقتی صحبت از اسلامی کردن علم می شود منظور اين است که از چيزهايی که از خارج علم به آن افزوده می شود غفلت نشود و کليت قضايا در چارچوب جهان بينی اسلامی ديده شود. اگر پژوهشگر با اين چارچوب آشنا باشد مهم نيست که فيزيک را مطالعه کند يا روانشناسی را. او می تواند بفهمد که چه چيزهايی هست که با اين چارچوب نمی خواند. اسلام وارد اين مطلب نمی شود که ما نود و دو عنصر داريم يا بيشتر. اين به ما واگذار شده است که خودمان در مقام تجربه بياموزيم ﴿قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض[6] حتی يافتن چگونگی خلقت به ما واگذار شده است ﴿قُلْ سيرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ﴾[7] بر ما است که ببينيم در جهان و عالم انسان ها چه می گذرد؟ در طبيعت چه عواملی تاثير گذار است؟ و ... ولی يک چارچوب است که مشخص می کند که فرد، الهی است يا مادی. پس معنای علم دينی اين نيست که آزمايشگاه و نظريات علمی کنار گذاشته شود يا به طريق جديدی دنبال شود و اين نيست که فرمول های شيمی و فيزيک را از قرآن و سنت استخراج کنيم، بلکه منظور قرار دادن کليت قضايا در يک متن متافيزيکی دينی است».[8]


[1] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص195 – 221، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.
[2] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص199-200، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی ؛ از علم سکولار تا علم دینی، ص164 - 165.
[3] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص200 - 201، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.
[4] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص211-212، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.
[5] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص209-210، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.
[8] از علم سکولار تا علم دینی، دکتر گلشنی، ص163-164.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo