< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه های مطرح شده در علم دين

ديدگاه مخالفين علم دينی: بررسی تقرير سوم از آقای ملکيان

طبق آنچه بيان شد معلوم گرديد که در مبناگرايی آنگونه که در منطق ارسطويی و کلام اسلامی مطرح است، گزاره ها به چند دسته تقسيم می شوند: دسته ای از آنها گزاره های مجهول است که هنوز علم به آنها برای ما حاصل نشده است. دسته دوم گزاره های معلوم است که خود بر دو قسم: گزاره های يقينی و گزاره های ظنی تقسيم می شوند. وجه آن نيز اين است که در بحث حجت در منطق بيان شده که اگر صورت استدلال قياسی و ماده آن از يقينيات تشکيل شده باشد، نتيجه و محصول آن نيز يقينی خواهد بود، اما اگر صورت آن استقراء يا تمثيل و ماده آن از مشهورات و مقبولات و مانند آن تشکيل شده باشد، نتيجه ظنی خواهد بود. در مورد يقينيات نيز گفته شد مساله يکسان نبوده بلکه يقينيات دارای درجات و مراتب است. گونه ای از آنها يقين بالمعنی الاخص است که احتمال خلاف در آن به صفر می رسد يا به تعبير ديگر خلاف آن به تناقض می انجامد. اوليات، محسوسات و فطريات از اين گونه اند. اما گونه ديگر آن به چنين يقينی نمی رسد و احتمال خلاف آن هر چند ضعيف اما باقی است که عبارتند از: حدسيات ، متواترات و تجربيات .

رابطه فرضيه گرايی با مبناگرايی

اکنون اين سوال مطرح است که آيا فرضيه گرايی با مبناگرايی در تناقض است يا نه؟ پاسخ منفی است زيرا با توضيحی که بيان می شود فردی می تواند از نظر معرفت شناسی مبناگرا باشد در عين حال در علم و خصوصا علم تجربی قائل به فرضيه باشد. منشا توهم اينکه اين امر ممکن نيست،‌ مغالطه بين معلوم تفصيلی و معلوم اجمالی است. آنچه بر اساس مبناگرايی می دانيم علم اجمالی است اما به تفصيل نسبت به آنها علم نداريم. منشا اين علم اجمالی نيز آن است که فرد معتقد است:

1. عالم طبيعت بر اساس يک نظام علی و معلولی استوار است؛

2. هر گاه علت يک حادثه بدست آيد، می توان به يک قانون فراگير پی برد، زيرا رابطه علی و معلولی، رابطه ای ضروری است؛

3 . فی الجمله با تلاش می توان به فهم معارفی در اين عالم دست يافت، مانند اينکه می داند اگر حرارت، علت برای انبساط فلزات باشد در اين صورت می تواند به يک قانون طبيعی دست يابد. وی برای فهم اين مطلب دست به آزمايش و تجربه و تکرار می زند، زيرا راهی برای شناخت اين قانون جز از طريق تجربه و آزمايش نيست (البته از طريق وحی و شهود نيز می تواند به اين قانون علم پيدا کند، اما آن راهی غير متعارف است و اکنون بحث ما در راههای متعارف است).

بنابراين مبناگرايی در معرفت شناسی با فرضيه گرايی در علوم منافاتی ندارد. در اينجا يک «می دانم» است که به صورت اجمالی و يک «نمی دانم» است که به صورت تفصيلی وجود دارد. آنچه برای فرد بديهی و منتهی به بديهی است آن چيزی است که می داند و آنچه متعلق فرضيه قرار می گيرد، بخش های تفصيلی است که از آنها بی اطلاع است. اين فرد در اينجا فرضيه ای را طرح کرده و بر اساس روش پذيرفته شده در علم تجربی به آزمايش و تجربه دست می زند. اين روش همان طور که در گذشته بيان شد يا اثبات گرايی است يعنی جمع آوری شواهد و مؤيدات و يا روش ابطال گرايی است يعنی فحص و ياس از مورد نقض است (البته همان طور که در جای خود بيان شد ديدگاه صحيح جمع ميان اثبات گرايی و ابطال گرايی است به اين معنا که محقق هم به دنبال شواهد تاييد کننده می گردد و هم موارد نقض را مورد بررسی قرار می دهد. اگر شواهد را يافت و مورد نقضی نيز نيافت به يک نظريه محکم دست يافته است).

نکته در مغالطات

مغالطه دام عجيبی است که بخش عظيمی از آن به گونه ای است که فرد ناخواسته و از روی غفلت گرفتار آن می شود. و اين امر اختصاص به افراد خاصی هم ندارد بلکه هر کسی که معصوم نباشد، گرفتار آن است. و لذا اين گونه نيست که مغالطاتی که فرد بيان می کند هميشه از روی عمد بوده باشد.

امکان طرح فرضيه نسبت به آموزه های قرآن و روايات

طرح فرضيه نسبت به قرآن و روايات برای کسانی که به آن دو علم و اعتقاد دارند، هم امری ممکن و هم ناممکن است، به اين صورت که اگر شک و ترديد فرد نسبت به همان روشی باشد که از آن علم پيدا کرده است، اين شک صحيح نيست زيرا جمع بين يقين و شک در يک جا ممکن نيست. مانند کسی از راه برهان عقلی به مطلبی علم پيدا کرده است و مجددا بگويد از همين راه شک دارم؛ اين امری تناقض آلود است مگر اينکه مبنای اين برهان مورد خدشه واقع شود. اما اگر روش، دو تا شود ديگر تناقضی در کار نخواهد بود، مانند اينکه از جهت عقلی مساله را می داند اما به روش حسی به آن علم پيدا نکرده است و لذا می خواهد از اين نظر نيز برای او قضيه مکشوف شود. چنين فردی در حقيقت می خواهد علم اليقين خود را تبديل به عين اليقين کند.

در بحث ما نيز عالم دينی مطلبی را از کتاب مجيد مورد دقت قرار می دهد مانند آيه ﴿وَ الْجِبالَ أَوْتادا﴾[1] خداوند کوه ها را به منزله ميخ های زمين قرار داد تا از تلاطم و از هم پاشيدگی آن جلوگيری کند. و يا آيه ﴿الَّذی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدا﴾[2] . خداوند زمين را مانند گهواره قرار داد که در حال جنبيدن است. وی به مفاد اين دو آيه علم دارد اما از نظر حسی به اين دو مطلب آگاه نيست و لذا به تجربه اين امور پرداخته تا از نظر حسی نيز امر برای او روشن شود. يا در بحث علوم انسانی، قرآن و روايات برای زندگی سياسی، نظام ولايی را بيان کرده اند ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا»[3] و « النَّبِی أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم[4] اکنون می خواهيم ببينيم اين نظامی که از نظر نقلی مورد يقين است، در مقام تجربه و عمل چگونه است؟ امام راحل اين نظام را بنيان نهاد و اکنون بعد از گذشت سی و چند سال با همه دشمنی ها و سختی ها، اين نظام پا برجا مانده و روز به روز بر جذابيت آن افزوده شده است.

نکته: علم دقيق و مانند پل صراط است، و زوايای مختلفی دارد که بايد مورد توجه قرار گيرد.

نکته ها چون تيغ پولادی است تيز گر نداری تو سپر پس واگريز

بنابراين می توان در مورد آموزه هايی که علم داريم از زاويه ديگری فرضيه را مطرح کرد و به دنبال فرايند علمی آن بود. نمونه ديگر اين مطلب جريان حضرت ابراهيم (ع)‌در مورد ذبح چهار حيوان است. قرآن کريم می فرمايد: ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِنی‌ كَيْفَ تُحْی الْمَوْتى‌ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‌ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبی‌﴾[5] آن حضرت ايمان و يقين داشتند که خدای متعال مردگان را زنده می کند اما می خواستند به صورت حسی اين امر را مشاهده نمايند. به تعبير ديگر علم اليقين خويش را تبديل به عين اليقين و رويت با چشم نمايند. در اين آيه اطمينان قلبی به معنای تزلزل در ايمان نيست بلکه به معنای کسب معرفتی بر معرفت ديگر است. مرحوم علامه می فرمايد: حضرت ابراهيم (ع) سوال نکرد «رب أرنی هل تحيی الموتی» يعنی از وجود اين مساله سوال نکرد، بلکه از کيفيت و چگونگی آن سوال کرد. کيفيت اين مساله نيز تا قيامت بر پا نشود، برای کسی قابل مشاهده نيست و لذا آن حضرت می خواستند زودتر اين مساله را مشاهده کنند.

مساله تعارض علم و دين

سوال: اگر مطلبی که عالم از طريق دين به آن علم دارد، مورد تجربه قرار داد و به نتيجه ديگری برسد در اين صورت مساله چگونه خواهد بود؟ اينجا همان مساله تعارض علم و دين مطرح می شود. در اينجا بايد به سراغ بحث های تعارض و راه حل های آن رفت که آيا هر دو ظنی هستند؟ يا هر دو يقينی اند و يا يکی ظنی و ديگری يقينی است؟ فرض اينکه هر دو يقينی بالمعنی الاخص باشند، فرض محض و تحقق عينی ندارد، زيرا همان طور که در جای خود ثابت شده تجربه هيچ گاه به يقين بالمعنی الاخص نمی رسد. اگر آموزه ای از نظر دين، يقينی باشد اما تجربه بدست آمده ظنی باشد، آن تجربه نمی تواند به آن يقين خدشه ای وارد کند، هر چند آن تجربه به تعداد مکرر صورت گرفته باشد.

اما اگر ظاهر کتاب مجيد ظنی باشد و دستاورد علم يقينی، به گونه ای که اجماع اهل فن بر آن باشد در اين صورت آن ظاهر تاويل خواهد شد اما بايد توجه داشت که اين امر خيلی راحت نبوده و بايد به صورت دست به عصا در آن حرکت کرد. به عنوان نمونه می توان از نظريه داروين و ناسازگاری آن با آموزه های قرآن درباره خلقت انسان ياد کرد. البته نظريه داروين قطعی نيست و در ميان علمای طبيعت شناسی خصوصا در مورد تبار انسان اختلاف نظر است، اما اگر فرض کنيم اين نظريه يقينی و مورد توافق باشد دو ديدگاه در ميان علمای ما مطرح است: برخی مانند حضرت آيت الله مصباح معتقدند حتی در اين صورت نمی توان از آياتی که خلقت انسان را دفعتا از خاک می داند دست برداشت، بلکه در مورد آنها قائل به اعجاز می شويم، به اين معنا که اين نظريه را در مورد نظام زيستی می پذيريم اما با توجه به آيات فراوان قرآن در مورد خلقت انسان از خاک، می گوييم خلقت انسان امری خارق العاده و استثنايی است. برخی ديگر از علما مانند مرحوم علامه طباطبايی، آيت الله مکارم و آيت الله سبحانی می فرمايند: اگر نظريه داروين به آن قطع برسد، می گوييم قرآن کريم اين نظريه را رد نکرده و در مورد خلقت انسان حلقه های ميانی بين خاک و انسان را بيان نفرموده است.

حاصل آنکه برای عالم مانعی ندارد که در مورد آنچه به روش عقلی و نقلی به آن علم دارد ، به روش حسی نيز مورد بررسی قرار دارد.

نکته ديگری در اين بحث بايد مورد توجه داشت اين است که از سوی آموزه های دينی نيز دست يابی به يقين منطقی بالمعنی الاخص کم است، زيرا معمولا آموزه های قرآن و روايات از ظواهر، عمومات و مطلقات تشکيل شده و موارد نص در آنها کم است. به همين خاطر احتمال خلاف در آنها به حد صفر نمی رسد. قاعده معروفی است که می گويد: غالب روايات ظنی السند و ظنی الدلاله هستند و قرآن کريم، قطعی السند و غالبا ظنی الدلاله است. اين مطلب خود را بيشتر در خصوص تفصيل مسائل پديده های مربوط به عالم طبيعت که مورد بحث ما است نشان می دهد نه مسائل اعتقادی. با توجه به اين مطلب می گوييم همين احتمال کافی است تا در مورد آنها فرضيه شکل گرفته و فرايند تجربی در مورد آن صورت گيرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo