< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه های مطرح شده در علم دين
بيان و استدلال سوم آقای ملکيان بر ناممکن بودن علم دينی
تا اينجا از مباحث گذشته چند تقرير از ديدگاه کسانی که علم دينی را ناممکن می دانند بيان شد. دو بيان از آقای سروش و دو تبيين از آقای ملکيان بود. اينان معتقدند دين سازی علم امری ناممکن است و لذا کسانی که در اين حوزه کار می کنند راه به جايی نبرده و هزينه هايی که در اين راه مصرف می شود هدر خواهد بود. آقای ملکيان بيان سومی نيز در اين زمينه دارند که در ادامه بيان می شود . وی اين بيان را در دانشگاه امام صادق (ع) و در همايشی که با موضوع علم دينی برگزار شده مطرح کرده است. وی در آنجا اينگونه بحث را آغاز کرده که عالمان اسلامی از منظر معرفت شناسی، مبنا گرا هستند يعنی معتقد به گزاره های بديهی و گزاره های يقينی مبتنی بر بديهيات هستند. توضيح اينکه گزاره ها به دو دسته تقسيم می شوند: گزاره های بديهی و غير بديهی. گزاره های بديهی معلوم الصدق، يقينی الصدق و واضح الصدق هستند، لذا اموری ثابت بوده که در اثر شرايط و حالات دگرگون نمی شوند. دسته دوم نيز منتهی يا مبتنی بر بديهيات هستند و بدان خاطر آنها نيز يقينی خواهند بود. مبناگرايی به معنای رئاليست است. رئاليست به ديدگاهی گفته می شود که معتقد است واقعيتی وجود دارد و آن واقعيت اجمالا قابل شناخت است و آن واقعيت به دو گونه بديهی و غير بديهی تقسيم می شود. فلسفه و کلام اسلامی بر اساس رئالسيت يا مبنا گرايی استوار است.
آقای ملکيان در ادامه می گويد: از بررسی سخن کسانی که طرفدار علم دينی هستند دو تقرير راجع به علم دينی بدست می آيد: يکی اينکه علم دينی آن است که ما نظريه ای علمی را از متون مقدس دينی استخراج کنيم . اين نظريه ساخته و پرداخته و توليد دين است و ما آن را در عمل به کار می گيريم. وی می گويد: من فعلا در مقام نقد اين تقرير نيستم و آن را در جای ديگری بيان کرده ام. وی اين تقرير را «نظريه مصرف گرايی» می نامد.
تقرير دوم بر اساس آنچه در علم جديد توسط رايشن باخ مطرح شده بيان بنا شده است. او می گفت: ما در فرايند علوم دو مقام و مرحله را دنبال می کنيم: مقام گردآوری و مقام داوری. گردآوری که قدم اول علم است و جنبه فرضی و احتمالی دارد به طرح فرضيه و جمع آوری شواهدی بر آن می پردازد. در مقام دوم به تثبيت آن فرضيه می پردازيم و بعد از تاييد آن (حال از طريق روش اثبات گرايی و يا ابطال گرايی) آن فرضيه تبديل به يک قانون علمی در می آيد. اين فرايند و ساز و کار توليد علم تجربی است.
بر اساس اين فرايند گروهی از طرفداران علم دينی گفته اند ما نمی خواهيم برای توليد علم دينی از نظريات آماده دينی استفاده کنيم، بلکه می خواهيم فرضيه هايی از دين گرفته و در بوته تجربه قرار دهيم. اگر طبق ضوابط تجربی به نتيجه رسيديم آن وقت به يک قانون علمی و علم دينی دست يافته ايم.
آقای ملکيان در مقام نقد اين تقرير ابتدا بحثی معرفت شناختی مطرح کرده و بر اساس آن می گويد:
1. اين تقرير تناقض آميز و پارادوکسی کال است و با نظريه مبنا گرايی سازگاری ندارد، مگر اينکه دست از مبنا گرايی برداشته شود. وی می گويد: نگرش مبنا گرايی به معرفت آن است که معارف يا بديهی الصدق هستند و يا منتهی و مبتنی بر بديهيات هستند. در اين نگرش بحث از امور يقينی آغاز می شود و لذا مبنا گرايی با احتمال سر و کاری ندارد. اما در فرضيه گرايی شما معرفت را با احتمال آغاز می کنيد. کسانی که در علوم فرايند علم را دنبال می کند نوعا در حوزه معرفت شناسی، يا نسبی گرا هستند و يا رئاليست انتقادی اند. رئاليست انتقادی، معتقد به واقعيت است و آن را قابل شناخت می داند اما معتقد است ما يک سری قضايای شالوده ای ازلی که فراتر از تيغ انتقاد باشد نداريم. همه مسائل حتی اصل امتناع تناقض نيز نقد پذير است هر چند به لحاظ عملی چاره ای جز ثابت دانستن آنها نداريم. اين نظريه برخواسته از مبنای کانت و پوپر شکل گرفته است. ايان باربور نويسنده کتاب «علم و دين» طرفدار اين نظريه است.
2. نکته ديگر اينکه مبنا گرايی نمی تواند فرضيه گرا شود يعنی از دل قرآن و روايات فرضی را استخراج کرده و مورد داوری و آزمايش قرار دهد، زيرا باور مبنا گرايان مسلمانان اين است که هر آنچه در کتاب قرآن وجود دارد معلوم الصدق است که يا از بديهيات است و يا منتهی و مبتنی بر بديهات است. چگونه چيزی که معلوم الصدق است را می توان محتمل الصدق دانست!
3. نقد ديگر اين است که اگر شما در علم راست می گوييد و فرضيه گرا هستيد پس بايد در همه علوم اين مبنا را بپذيريد يعنی در علومی همچون الهيات نيز بايد معتقد به فرضيه گرايی باشيد در حالی که فرضيه گرايی در الهيات دو پيامد مهم دارد: اول اينکه بايد از ابتدا با هر آموزه دينی با احتمال موجه شويد حتی بايد اعتقاد به خداوند را امری فرضی و احتمالی بدانيد. ديگر اينکه ديگر حق نداريد حقانيت هيچ آموزه اعتقادی را به صورت مطلق مطرح کنيد، زيرا قبول کرده ايد که علم مبتنی بر فرض و پيش فرض است [مغالطه ای که در کلام وی است در همين جا است که فرض را با پيش فرض به يک معنا گرفته در حالی که اين دو از هم متفاوت هستند]. درستی هر نظريه وام دار درستی فرض ها و پيش فرض های آن است، بنابراين مقيد است و ممکن است کسی آن پيش فرض ها را قبول نداشته باشد. از طرف ديگر حق نداريد منکران آن را با تير انکار عقل برانيد، زيرا آنان می توانند بگويند ما پيش فرض های شما را قبول نداريم.
برخی از عبارات ايشان چنين است: « يکی از تفسيرهايی که طرفداران علم دينی از آن ارائه کرده اند اين است که متون مقدس به مثابه پيش فرض هايی اخذ می شود، و بر اساس اين پيش فرض ها علم توليد می شود. در اين نگاه، متون مقدس تئوری هايی هستند که پشتوانه علم می شوند. بايد ديد اين تئوری ها چه آثار و نتيجه ای در علوم دارند [مبنای کسی که به نفخه روحی برای انسان معتقد است با کسی که انسان را موجودی تک ساحتی و ناسوتی می داند متفاوت است]. و در جامعه شناسی چه تبعاتی دارند و ... به تعبير ديگری گزاره های متون مقدس را فرضيه هايی در نظر گيريم. و از آن رو که در هر علمی از وجود فرضيه چاره ای نيست پس ما فرضيه خويش را از متون مقدس می گيريم».[1] ايشان ميان فرض و پيش فرض خلط نموده است. در ابتدای اين عبارات از بحث بر روی پيش فرض سخن گفته در حالی که در ادامه سخن از فرض به ميان آورده است .
برخلاف آنچه وی گفته است در علم دينی در حقيقت سه نظريه وجود دارد:
1. يکی اينکه به سراغ متون مقدس رفته و مسائل علومی همچون فيزيک، شيمی و روانشناسی را از آن استخراج کنيم کما اينکه در علم فقه چنين می کنيم. ما اين ديدگاه را فی الجمله قبول داريم . زيرا اينگونه نيست که در تمام مسائل علوم طبيعی و انسانی، آيه و روايتی وجود داشته باشد تا بتوانيم اين مسائل اين علوم را از آنها استخراج کنيم چرا که اساسا رسالت دين بيان اين مطالب نبوده است. دين آنچه لازم بوده در حوزه هدايت بيان کرده است.
2. ديگر اينکه فرضيه گرا شويم. اين ديدگاه طرفدارانی دارد اما ما معتقد هستيم ديدگاه چشم گيری نيست.
3. سوم اينکه راه پيش فرض انگاری را پيش گيريم. اين ديدگاه بيشتر طرفداران علم دينی را به خود اختصاص داده است. معنای پيش فرض گرايی اين است که نظرياتی که از فلسفه و مانند آن گرفته و به عنوان شالوده های مباحث علمی قرار دهيم. (پيش فرض، تعبير ديگر اصول موضوعه است) مثلا علوم انسانی نظريات و تئوری هايی در مورد انسان دارد که از فلسفه اخذ شده است. حال پيش فرض گرايی آن است که به سراغ قرآن رفته و نظريات آن را در مورد انسان بدست آورده و آنها را مبنای علوم قرار دهيم . اين پيش فرض ها از علم بيرون بوده و خادم علم شناخته می شوند زيرا علم با تجربه آغاز می شود .
در علم دينی بيشتر تاکيد روی همين پيش فرض گرايی است. مقام معظم رهبری که می فرمايد ما بايد در علوم انسانی کاری کنيم مربوط به همين امر است. پيش فرض گرايی بدان معنا است که مثلا انسان شناسی قرآنی، مبنای روانشاسی تجربی قرار گيرد. اين نظريه تمام قد قابل دفاع و کاری شدنی و معقول است زيرا علوم تجربی دارای شالوده های متافيزيکی است که يا از عقل فلسفی بدست آمده و يا از وحی استفاده می شود (وحی نيز بر پايه عقل فلسفی استوار است).
آقای ملکيان در ادامه سخن خويش می گويد: «اشکال اين نظريه آن است که نسبت به علم ديدگاهی دو گانه دارد و بالمآل دستخوش پارادوکس و تناقض است، زيرا طرفداران اين ديدگاه به پيروی از سنت ارسطويی در معرفت شناسی مبنا گرايند يعنی بر اين عقيده اند که گزاره يا بديهی اند يا مبتنی بر بديهيات و منتهی به آنانند، لذا برهانی و يقينی اند. لازمه مبناگرايی (فارغ از صحت و سقم آن) اين است که علم را نيازی به فرضيه نيست، زيرا هر سخنی يا واضح الصدق است يا با توجه به بديهيات واضح الصدق می گردد و جايی برای فرضيه نيست. بر اساس اين نظريه اسلام به مثابه يک دين، نيازی به فرضيه ندارد و ريشه در بديهيات و واقعيات دارد. با اين بيان تناقض نظريه مزبور در علم دينی آشکار می گردد، زيرا قائلان به اين نظريه از سوی قائل به اخذ نظريه از متون مقدس اند و از سوی از منظر روش شناسی نگاهی مبنا گروانه دارند که نافی فرضيه است. چگونه آنگاه که از حقانيت دين اسلام سخن می گوييم ادعای اثبات گزاره های نظری بر اساس بديهيات داريم و مبنا گراييم و مخالف خويش را به سنگ مکابره حکم عقل و مخالف برهان و بديهی می ناميم و فرضيه را نفی و طرد می کنيم و از سويی از آيات و روايات استفاده فرضيه می بريم و سامان يافتن علم را به وجود فرضيه متکی می دانيم؟ اگر فرضيه نياز علم است که هست چرا برای اثبات صدق خود کتاب مقدس فرضيه در کار نمی آوريم؟ سخن آن است که اگر در روش شناسی مبناگراييد، التزام به مبنا گرايی مستلزم نفی فرضيه است و البته در اين صورت حقانيت دين الهی الی الابد ثابت می گردد ولی ديگر نمی توان از متون مقدس برای فرضيه های علوم و دانش ها بهره برد و اصولا فرضيه، مفهوم و جايی ندارد. اما اگر به فرضيه معتقديد و بر اين باوريد که آدمی در همه دانش های خويش نيازمند فرضيه است و علم توحيد از اين جمله است، لازمه اين سخن آن است که اگر گزاره ای که ثابت شده است مبتنی بر فرضيه ای است، تنها کسی می تواند اين گزاره را بپذيرد که فرضيه را پذيرفته باشد. حتی آنگاه می توان به اثبات دين دست يافت که فرضيه ای در کار باشد و دين برای کسانی ثابت خواهد شد که فرضيه ها را پذيرفته باشد و ديگر اثبات مطلق در کار نيست. البته سخن آن نيست که دين اثبات شدنی است، سخن آن است که اثبات هر گزاره دينی اعم از توحيد و نبوت و معاد مبتنی بر چندين فرضيه است و آنکه فرضيه را قبول ننمايد، اثباتی برای او در کار نيست و برای او دين ثابت نشده است و بنابراين نمی توان ادعا کرد که دين ما مطلقا بر حق است، بلکه بايد گفت دين ما بر حق است به شرط قبول فرضيه ها. به عبارتی حقانيت دين مبتنی بر اخذ آن فرضيات است. آری اگر معرفت شناسی مبنا گرا بود می توانيد بدون فرضيه، علم دينی را سامان دهيد اما چه سود که مدعيان، قصد آن دارند که گزاره های دينی را به مثابه فرضيه بنگرند و بهره ببرند».[2]





[1] گفتارهایی در علم دینی، مجموعه مقالات و سخنرانی ها، ص 282 و 283 . عنوان سخنرانی وی «درآمدی بر نفی علم دینی» است. .
[2] گفتارهایی در علم دینی، مجموعه مقالات و سخنرانی ها، ص 285 و 289.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo