< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوه بيان شده برای وصف دينی بودن علم

دیدگاه برگزیده در تعریف علم دینی

بعد از بیان تعدادی از وجوهی که برای علم دینی بیان شده معلوم شد که برخی از این وجوه سطحی بوده و ربطی به بحث علم دینی ندارند در حالی که علم دینی به عنوان یک مساله مهم و دغدغه مند در جامعه مطرح است. تعداد دیگری از این وجوه که در ارتباط با این مساله هستند اما از جامعیت برخوردار نبوده و تنها برخی از مؤلفه های علم دینی در آنها بیان شده است. در ادامه در صدد آن هستیم تا دیدگاهی را بیان کنیم که جامعیت داشته و اشکالات وجوه قبلی را نداشته باشد. در این باره نکاتی بیان می شود:

 

نکته اول: چیستی معنای علم

حاصل مباحثی که در گذشته درباره چیستی علم بیان شد، این شد که علم دو کاربرد عمده دارد: 1. علم در یک کاربرد به معنای کمالی وجودی برای انسان و غیر انسان است که از آن به نظریه ها یا گزاره های علمی تعبیر می شود. در این کاربرد علم به تصدیق و حکمی گفته می شود که برای ذهن به وجود می آید اعم از اینکه یک تصدیق فقهی باشد یا تاریخی و یا تجربی.

2. در کاربرد دیگر علم به معنای رشته های علمی مانند علم فیزیک و علم روانشناسی و ... است. در اینجا علم به مجموعه ای از قضایا گفته می شود که به خاطر موضوع یا غایت واحد و یا هر دو به هم ربط پیدا کرده است.

در این دو کاربرد اگر ماهیت علم بما هو در نظر گرفته شود چیزی جز علم نیست و هیچ امر دیگری اعم از دینی و غیر دینی، در ماهیت آن دخالتی ندارد. توضیح اینکه در فلسفه بیان شده است که «الماهیه من حیث هی لیست الا هی» و لذا هر چیزی از حیث ماهیتش نه موجود است و نه معدوم، نه واحد است و نه کثیر، نه کلی است و نه جزئی، مثلا میکروفون از حیث میکروفون بودن نه کلی است نه جزئی، نه دینی است نه غیر دینی، نه واحد است و نه کثیر. بله به لحاظ وجود بیرونی اش به یکی از این صفات متصف می شود اما این خارج از جنبه ماهیت آن است.

بنابراین، اگر بخواهیم علم را دینی یا غیر دینی بدانیم باید به سراغ هویت علم و مسائل پیرامونی دیگر مانند موضوع، روش، غایت و عالمان آن علم برویم.

 

نکته دوم: چیستی معنای دین

برای دین کاربردها و تعریف های مختلفی بیان شده است. در لغت سه معنای اصلی برای آن وجود دارد: طاعت و انقیاد، رسم و عادت و جزاء و مکافات. در قرآن کریم نیز برای دین کاربردهای مختلفی آمده است از قبیل :

الف) در جایی به معنای قوانین و احکام بکار رفته است: ﴿كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ في‌ دينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه﴾.[1] قرآن کریم می فرماید: این گونه به حضرت یوسف(ع) ‌آموختیم که چگونه برادرش بنیامین را نزد خود نگاه دارد در حالی که طبق قوانین ملک نمی توانست این کار را انجام دهد.

ب) گاه به معنای عبادت آمده است: ﴿لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين.[2]

ج) در جایی به معنای تسلیم و انقیاد آمده است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام﴾.[3]

د) به معنای دستورات الهی نیز آمده است: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً﴾[4]

در اصطلاح، آنچه معروف و مشهور است آن است که دین از سه بخش: اعتقادات، اخلاق و احکام تشکیل شده است. دین مجموعه ای از بایدها و نبایدها است که خدای متعال برای اینکه بشر به سعادت دست یابد آنها را وضع و فرض نموده است. از آنجا که دین به اراده تشریعی الهی باز می گردد از آن به قضا و قدر تشریعی نیز یاد شده است. در روایتی آمده است: هنگامی که حضرت علی (ع) از جنگ صفین با یارانشان بر می گشتند، مردی از ایشان سوال کرد: آیا رفتن ما به این جنگ و آنچه میان ما و آنان اتفاق افتاد به قضا و قدر الهی بود؟ حضرت فرمود: آری. به هيچ تپه‌اى بالا نرفتيد و به هيچ دره‌اى سرازير نشديد مگر به قضا و قدر الهی. آن مرد آهی کشید و گفت: پس ما کاری نکردیم و باید سختی های خود را به حساب خداوند بگذاریم. حضرت فهمیدند که وی توان درک معنای قضا و قدر تکوینی را ندارد لذا کانال را عوض کرده و بحث را متوجه قضا و قدر تشریعی نمودند و فرمودند: آیا تصور می کنی قضای الهی باعث سلب اختیار از انسان می شود؟ خیر چنین نیست، کسی از روی اکراه خداوند را اطاعت نمی کند. این گفتار بت پرستان و پیروان شیطان است. معنای قضا و قدر این بود که خداوند به ما امر نمود و ما نیز حرکت کردیم.[5]

احکام الهی و اندازه های آن قضا و قدر تشریعی الهی است. حکم های الهی همان قضای الهی و اندازه های احکام، قدر الهی است.

 

بخش معرفتی دین

نکته دیگر آنکه غیر از سه بخشی که برای دین بیان شد، بخش دیگری برای آن وجود دارد که مربوط به جنبه معرفتی آن است. این گونه که خود از سنخ بایدها و نبایدها است پایه سایر بخش ها را تشکیل می دهد و لذا اعتقاد، اخلاق و رفتار بدون معرفت ممکن نیست زیرا باور و ایمان و حتی اخلاق و رفتار آن گاه صورت می گیرد که فرد به اموری شناخت و معرفت داشته باشد. در اسلام تسلیم چهار گونه است: تسلیم عقلی(تصدیق)، تسلیم قلبی(لب ایمان این قسم است)، تسلیم زبانی و تسلیم جوارجی(عمل کردن به دستورات دین). ابتدا عقل در اثر معرفت تسلیم می شود. به دنبال آن تسلیم قلبی یعنی دل سپردن و دل بستن می آید. سپس زبان اقرار گرده و در عمل فرد آن را پیاده می کند. اگر تسلیم نباشد، ‌علم و معرفت نه تنها مفید نیست بلکه بر حجاب فرد می افزاید. قرآن کریم می فرماید: ﴿يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ. إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليم.[6]

بنابراین، باید گفت بایدها و نبایدها چهار گونه است: بایدها و نبایدهای معرفتی مانند وجوب شناخت خداوند و شناخت نبی و امام. دوم باید ها و نبایدهای اعتقادی مانند اعتقاد به ثبوت صفات ثبوتیه برای خداوند و نفی صفات سلبیه از او. در این حوزه ضرورت النبی باید و سهو النبی نباید است. گونه سوم اخلاقیات است که به نفس باز می گردد مانند دارا بودن شجاعت و پرهیز از ترس. و گونه چهارم بایدها و نبایدهای رفتاری است .

برای بخش اول یعنی بایدها و نبایدهای معرفتی دو روایت بیان می شود:

1. هشام بن حکم می گوید: خدمت امام صادق (ع) ‌بودم که معاویه بن وهب و شخص دیگری وارد شد. معاویه تقاضا نمود تا دو سوال از محضر امام بپرسد: اول اینکه این روایت که می گوید پیامبر خدا در معراج خداوند را دید به چه معنا است و ایشان چگونه خداوند را دیدند؟ دوم اینکه در روایت دیگری آمده است که مؤمنین در روی قیامت خداوند را می بینیم. آنان به چه صورت خداوند را می بینند؟ امام صادق (ع) بعد از شنیدن سوال ها تبسمی معنا دار نمودند و فرمودند: «مَا أَقْبَحَ‌ بِالرَّجُلِ‌ يَأْتِي عَلَيْهِ سَبْعُونَ سَنَةً أَوْ ثَمَانُونَ سَنَةً يَعِيشُ فِي مُلْكِ اللَّهِ وَ يَأْكُلُ مِنْ نِعَمِهِ ثُمَّ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِه‌»[7] . آنگاه حضرت فرمودند: رویت خداوند رویت بصری نیست بلکه منظور رویت قلبی است. حضرت در ادامه به نکته مهمی در مورد خداشناسی اشاره فرمودند: «إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِيَّةِ». بعد حضرت توضیح دادند که این معرفت چگونه است. سپس گونه دیگری از برترین معارف را بیان فرمودند و آن معرفت پیامبر و اقرار به آن است. بعد آن حضرت اوصاف پیامبر را بیان فرمود. و سپس گونه سوم از واجب ترین معارف که معرفت امام است را بیان و توضیح دادند.

2. در روایت دیگری امام رضا (ع) درباره معرفت و شناخت خدای متعال فرمودند: «إِنَّ أَوَّلَ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ أَوْجَبَ عَلَى خَلْقِهِ مَعْرِفَةُ الْوَحْدَانِيَّةِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‌ وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‌ يَقُولُ مَا عَرَفُوا اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ.»[8]

نکته: در ابتدای کتاب های کلامی این بحث مطرح شده است که اولین واجب چیست؟ برخی گفته اند اولین واجب معرفت الله است. برخی دیگر گفته اند فکر و نظر اولین واجب است و برخی آن را قصد به فکر دانسته اند. در این میان برخی گفته اند همه اینها درست است و هر کدام از زاویه ای به مساله نگریسته اند. اگر مراد، اول رتبی باشد، اولین واجب معرفت الله است و اگر مراد اول زمانی است اولین واجب فکر و قصد آن است. حضرت امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه درباره آغاز دین و اولین واجب می فرمایند: « أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْه‌ »[9] سر آغاز دين، خداشناسى است، و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست؛ و كمال توحيد (شهادت بر يگانگى خدا) اخلاص، و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است‌.

 

تا اینجا روشن که دین عبارت است از بایدها و نبایدهای معرفتی، اعتقادی، اخلاقی و رفتاری. منشا و ریشه این بایدها و نبایدها اراده و کراهت الهی است. خداوند متعال مراد خویش را از دو راه: عقل و وحی به بشر ابلاغ نموده است. مراد از عقل در اینجا عقل عملی است. باید دانست که آنچه در حوزه معرفت لازم است، یقین بالمعنی الاخص نیست بلکه یقین اطمینان آور و عقلایی است. بله اگر یقین منطقی حاصل شود کمال آن به شمار می رود. دلیل آن نیز این است که مخاطب این بایدها و نباید ها نوع مردم هستند و آنچه برای آنها ممکن است یقین عقلایی اطمینان آور است نه یقین منطقی ابن سینایی.

مراد از وحی نیز قرآن، سنت و عترت است. البته سنت و عترت در عرض کتاب قرار ندارند بلکه در طول آن هستند. انشاء الله در جلسات آینده به سایر نکات می پردازیم .

 

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo