< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوه بيان شده برای وصف دينی بودن علم
بررسی قلمرو دين در حوزه های مختلف
سخن در اين بود که آيا دين مشتمل بر همه نيازمندی های بشر در حوزه های مختلف اعم از معنوی و مادی است يا آنچه هدف اصلی نبوت است ارزش ها و بينش ها است و رفع نيازهای طبيعی در آن به عنوان غايت اولی مد نظر نيست؟ پاسخ به اين سوال از مسائل مهم و مبنايی بوده که نوع نگرش فرد را به مسائل دينی تغيير می دهد و از آن به عنوان قلمرو دين و وحی ياد می شود.
در ادامه بيان می شود که رسالت دين، مساله ارزش ها و بينش ها است البته ممکن است، شرايطی پيش آيد که به برخی مسائل عادی نيز بپردازد اما اين مساله جنبه ثانويه داشته و جز رسالت ذاتی دين نيست.
نکته: آنچه گفته شد ربطی به مساله سکولاريسم ندارد زيرا مقوله سکولاريسم مربوط به بايد ها و نبايدهای ارزشی است. پيروان اين انديشه معتقد اند، دين به اقل بايد ها و نبايد ها اکتفا کرده و تنها به مسائل عبادی پرداخته و ساير حوزه های زندگی و سياسی را به خود بشر واگذار کرده است. در مقابل ما معتقد ايم دين در حوزه بايد ها و نبايد ها به صورت حداکثری وارد شده است و به همه نيازهای بشر در اين خصوص پاسخ داده است. اما اکنون بحث ما در مسائل عادی زندگی بشر مانند نحوه خانه سازی، استفاده از وسايل نقليه و جزئيات آن ها است. اين مسائل خارج از حيطه رسالت دين است.

1. بررسی مساله بر اساس برهان عقلی نبوت
برای اينکه پاسخ سوال گفته شده را بيابيم ابتدا بايد ببينيم برهان عقلی که بر ضرورت نبوت اقامه شده چه رسالتی را برای انبياء ضروری می داند؟ اين برهان از دو مقدمه تشکيل شده است: اول آنکه انسان موجودی عاقل و مختار و دارای ابعاد بينشی و ارزشی است. او قابليت حيات ارزشی را در حد عالی دارد و در اين امر نيازمند آن است که راه دستيابی به آن را بداند. مقدمه دوم آن است که خدای متعال که خالق انسان است موجودی حکيم، عليم، قدير و خيرخواه محض است. نتيجه آنکه مقتضای حکمت و خيرخواهی الهی آن است که راه رسيدن به کمال آدمی را به او نشان دهد. اما چگونه اين امر ممکن است؟ سه فرض قابل تصور است:
1.تمام راه را تفصيلا از طريق درون و عقل به او بنماياند؛
2.همه راه را از طريق بيرون بيان کرده و انسان از درون چيزی را نفهمد؛
3.بکار گيری هر دو راه درون و بيرون برای راهنمايی انسان.
فرض اول و دوم باطل است. زيرا در فرض اول انسان خود معترف است که خيلی از مسائل و بايد ها و نبايدها را نمی داند ﴿الْإِنْسانُ عَلى‌ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ﴾[1]. اين بايد ها و نبايد ها در چهار حوزه است: بايد ها و نبايد ها در رابطه با خالق، خودش، همنوعانش و جهان هستی. نهايت چيزی که عقل در اين حوزه ها می فهمد پاره ای از کليات است. فرض دوم نيز خلاف واقع است زيرا انسان اين مقدار را درک می کند که برخی از بايدها و نبادها را مستقلا می فهمد. مرحوم علامه طباطبايی در ذيل آيه ﴿ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‌﴾[2]در پاسخ به اين پرسش که مگر قبل از هدايت قرآن تقوايی وجود دارد که در اين آيه، ‌قرآن را به عنوان عامل هدايت متقين شمرده است، می فرمايد: تقوا دو مرحله دارد: يک مرحله اوليه و اجمالی که محصول هدايت فطرت است مانند مهربانی کردن و مساوات، و يک تقوای تفصيلی که محصول هدايت قرآن است.
بنابراين فرض صحيح، فرض سوم است. خدای متعال از دو طريق درون و بيرون راه رسيدن به سعادت و کمال را به بشر نشان داده است. اقتضای برهان نبوت اين نيست که انبياء الهی همه مسائل ريز و درشت زندگی و حتی مسائلی که خود عقل توانايی درک آن را به تنهايی دارد، برای او بيان کند بلکه رسالت آنها مربوط به بايد ها و نبايد های ارزشی و هدايتی است.

سوال و جواب
ممکن است گفته شد اين مساله که می گوييد پيامبران به مسائل طبيعی و زيستی بشر نمی پردازند، در مورد انسان های اوليه صادق نيست زيرا انبياء در آن زمان علاوه بر بيان مسائل معنوی، به رفع نيازهای عادی آنان نيز می پرداختند.
پاسخ آن است که اين مساله جنبه ضرورت داشته است، زيرا بشر در آن زمان با مسائل اوليه دست و پنجه نرم می کرده و برای اينکه هدايتی را دريافت کند لازم بود ابتدا پاره ای از نيازهای اوليه او برطرف شود. اما وقتی اين نيازها مرتفع شد ديگر به آن پرداخته نمی شد. اين مانند مادری است که می خواهد فرزندش رشد و کمال يابد. او در ابتدا مجبور است خودش کارهای فرزند را انجام دهد. اما کم کم تلاش می کند تا فرزند، خود کارهايش را فرا گرفته و انجام دهد. هر چند در اين دوران واگذاری کارها به فرزند، برای فرزند بعضا دشوار بوده و ممکن است گرفتاری هايی را بوجود آورد اما يک مادر فهميده، اين مسائل را به جان خريده تا فرزندش سر پای خود بايستد. اين جا است که عملی که کودک خودش انجام می دهند هر چند ناقص باشد از عملی که ديگری به جای او انجام داده بهتر و با ارزش تر است. حال اگر مادری از روی دلسوزی کاذب، خودش کارهای فرزند را انجام دهد و نگذارند فرزند به سختی بيفتد، ‌نه تنها به او خدمت نکرده بلکه به او خيانت کرده است. [مانند جوجه پرنده ای که بخاطر دلسوزی غلط مادرش، سختی نکشيده و در نتيجه پرواز کردن را فرا نگرفته است] اين کار او بر خلاف حکمت شمرده می شود. در بحث ما نيز می گوييم خدای متعال قوه ای به بشر عطا فرموده که می تواند با کوشش و تلاش توسط آن نيازهای معيشتی و زيستی خود را رفع کند. حال اگر اين امور به صورت لقمه آماده در اختيار او قرار گيرد، باعث عقب ماندگی او و خلاف حکمت است.
بنابر آنچه گفته شد بايد ميان پيامبران اوليه و ثانويه در مورد رفع نيازهای اوليه بشر فرق گذاشت اما در بخشی که رسالت آنها بوده است همه آنها بالاجماع دعوت به توحيد و پرهيز از شرک داده اند. اولين سفارش پيامبر خاتم (ص)، دعوت به توحيد و خداشناسی است: ﴿أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‌ إِلَی أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ﴾[3]. انبياء در اين حوزه ديگر استثنا بردار نيستند. اين وظايف در تابلوی نبوت ترسيم شده است.
نکته ديگر در اين بخش آن است که برخی از مسائل است که عقل می تواند به آنها دست يابد اما باز واجب از سوی وحی نيز بيان شود. وجه آن نيز اين است که چون بشر دچار غفلت و سستی می شود، وحی در اين زمينه به کمک او شتافته و غفلت را از او زدوده و انگيزه و شوق در او ايجاد می کند. به عنوان نمونه عقل می فهمد که اطاعت خداوند واجب است اما وحی هم همين مساله را بيان کرده است ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول[4] . انسان در مسائل معنوی بر خلاف مسائل مادی، دائما نيازمند تنبه و تذکر است. در مسائل مادی اگر زياده روی نکند نوعا دچار غفلت نمی شود اما در مسائل معنوی و اخروی فراوان دچار غفلت می گردد. قرآن کريم اين حقيقت را مورد توجه قرار داده و می فرمايد: ﴿يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون[5].
لذا تذکر دادن در اين مسائل نه تنها لغو نبوده بلکه باعث يادآوری و قدسی سازی آن می شود. شهيد مطهری در تفاوت ميان جهان بينی توحيدی و جهان بينی فلسفی و علمی می فرمايد: جهان بينی توحيدی علاوه بر اينکه مانند جهان بينی فلسفی برهانی است (برخلاف جهان بينی علمی)، نوعی قدسيت و دلدادگی را در فرد ايجاد می کند. يک دانشمند هر چقدر هم که بزرگ باشد اما ديگران نسبت به او تعبد و شيفتگی ندارند اما پيامبران چون مُهر الهی را بر دعوت نامه خويش دارد، نسبت به او تسليم شده و دلداده می شوند. همين مساله در مراجع تقليد شيعه نيز وجود دارد زيرا آنان را نائب امام عصر (عج) می دانند به همين خاطر جايگاهی که مراجع در ميان مردم دارند، عالمان ساير رشته ها ندارند .
تا اينجا روشن شد که آموزه های وحيانی سه هدف را دنبال می کنند: معرفت افزايی، زدودن غفلت ها و ايجاد داعی و انگيزه در مخاطب.

2. بررسی مساله بر اساس آيات و روايات
اکنون به بررسی آيات و روايات در زمينه رسالت انبياء و قلمرو دين می پردازيم. در قرآن کريم در مورد مساله نبوت، دو دسته آيات بيان شده است: دسته ای به نبوت عامه و اصل بعثت انبيا پرداخته و دسته ای به نبوت خاصه و بررسی يک نبی خاص پرداخته است .
پاره ای از آيات دسته اول چنين است :
الف) ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‌ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[6]ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: «خداى يكتا را بپرستيد؛ و از طاغوت اجتناب كنيد!»
ب) ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[7] ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب(آسمانى) و ميزان(شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.
ج) ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[8] پيامبرانى كه بشارت‌دهنده و بيم‌دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود؛).
در اين آيات سخنی از مسائل معيشتی و طبيعی نيست. اما گاهی در مورد انبياء خاصی برخی از اين مسائل مطرح شده که جنبه استثنايی داشته و به جهت ضرورت شرايط بوده است. مثلا در مورد حضرت نوح (ع) و نجات پيروان آن حضرت، جريان تعليم کشتی سازی به ايشان را بيان می دارد: ﴿وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا﴾[9]. پيامبر اکرم (ص)‌ نيز کشتی ساختند اما آن کشتی چوبی نبود، آنجا که فرمودند: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِی فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‌»[10]. در مورد حضرت داود (ع) نيز فرمود: ﴿وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ﴾[11] و ساختن زره را بخاطر شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند.
از اين آيات چنين استفاده می شود که خداوند برای راه افتادن بشر و به جهت ضرورت هايی، پاره ای از علوم طبيعی را توسط انبياء الهی به بشر آموخته است. اما هدف و رسالت آنان اين مساله نبوده است. حضرت علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه، هدف از ارسال رسل را به زيبايی ترسيم می فرمايد: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ »[12] خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواسته‌هاى انسان‌ها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمت‌هاى فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمايند و توانمندى‌هاى پنهان شده عقل‌ها را آشكار سازند و نشانه‌هاى قدرت خدا را معرّفى كنند.
امام باقر (ع) نيز در اين باره می فرمايد: « وَ بَعَثَ فِيهِمُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ‌ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‌ مَنْ حَی عَنْ بَيِّنَةٍ وَ لِيَعْقِلَ الْعِبَادُ عَنْ رَبِّهِمْ مَا جَهِلُوهُ فَيَعْرِفُوهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ بَعْدَ مَا أَنْكَرُوه‌»[13]

سوال و جواب
در روايات آمده است که مردم تا قبل از دوران ظهور امام عصر(عج) تنها دو درجه از علم را فرا گرفته و بعد از ظهور است که 28 درجه علم را توسط آن حضرت فرا می گيرند. آيا اين امر نشان نمی دهد که رسالت آن حضرت بيان همه علوم مختلف به بشر است؟ ثانيا با رشدی که بشر از نظر علمی يافته است آيا فلسفه وجود حضرت برای هدايت انسانها باقی است يا نه؟
پاسخ: چنين نيست. محور تعاليم امام عصر (عج) رشد جنبه های ملکوتی انسانها در مسير تکامل و سعادت است. در اين روايات بيان نشده که آن حضرت علوم طبيعی را به بشر می آموزد. ثانيا بشر هيچ گاه از طبيبان روحانی بی نياز نيست. شهيد مطهری در کتاب «انسان و ايمان» در اين باره می فرمايد: بشر امروز با اينکه در مسائل علمی و طبيعی رشد فراوانی کرده است اما نيازش به ايدئولوژی و شريعت کمتر نشده که بيشتر شده است زيرا هر چند او يک جهت رشد کرده اما از جهت معنوی نه تنها رشد نکرده بلکه انحطاط داشته است.[14]

ديدگاه خواجه نصير و فخر رازی
در مساله مورد بحث دو متفکر از قدما اظهار نظر کرده اند: يکی محقق طوسی در کتاب «تلخيص المحصل» و ديگری فخر الدين رازی در کتاب «المحصل» است. خواجه نصير الدين طوسی از علمايی است که خيلی سنجيده، پخته و دقيق سخن گفته است. وی در انضباط کلام و اتقان فکری بی نظير است. در ميان معاصرين نيز کسی که اين ويژگی را دارد مرحوم علامه طباطبايی است. البته اين به معنای آن نيست که اين دو بزرگوار فرا نقد هستند بلکه تنها معصوم است که فرا نقد است، اما اين دو بزرگوار از جايگاه ممتازی برخوردارند. انشاء الله در جلسه آينده ادامه اين بحث و سخن اين دو متفکر بيان می شود .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo