< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوه بيان شده برای وصف دينی بودن علم

ادامه بررسی وجه چهارم در توصيف علم دينی

از بحث جلسه قبل اين نتيجه مهم در علم دينی به دست آمد که گزاره های علمی را از صناعت علمی جدا کنيم . با اين نگرش برخی از ابهامات کلام حضرت آيت الله جوادی که در جلسه قبل بيان شد نيز بر طرف می شود به اين صورت که گفته شود آنجا که می فرمايد: اگر علم ، علم باشد نمی شود غير دينی باشد، ناظر به گزاره های علمی است. زيرا هر نظريه ای اگر حقيقتا علم باشد، يعنی با واقع و نفس الامر خودش مطابق باشد، مآلا بازگشت به قول يا فعل الهی دارد. همه گزاره هايی که چنين وصفی داشته باشند يا بی واسطه و يا با واسطه به قول و فعل الهی باز می گردند. حتی گزاره هايی که مربوط به حوزه ادبيات و منطق است نيز همين گونه است زيرا هر چند اينها علومی اعتباری است اما نفس الامری داشته که در نهايت به امری واقعی بر می گردد.

اما آنجايی که برای دينی بودن علم شرايطی بيان شده است، ناظر به رشته ها و صناعت علمی است نه گزاره های علمی. دينی بودن صناعت علمی به مطابقت آن با واقع و نفس الامر نيست زيرا همه گزاره هايی که در يک رشته علمی وجود دارند، مطابق با واقع نيستند، بلکه قضايا و نظريات مختلفی در آن علم مطرح است که بعضا اختلافات فراوانی با هم دارند اما همه آنها در دايره آن علم قرار دارند. مثلا در علم فقه هم عالم اخباری کار فقاهتی انجام می دهد و هم عالم اصولی؛ هر دو در حوزه علم فقه تلاش و پژوهش می کنند منتهی منهج های آنها متفاوت است.

در اين کاربرد ديگر معنا ندارد بگوييم اگر علم، علم است قطعا دينی است زيرا مطابقت با واقع در علمی بودن صناعت علمی شرط نيست. به عنوان تشبيه به لحاظ جامعه شناسی گفته می شود شهروند های يک جامعه در اموری مانند تامين امنيت، عدالت، ‌رفاه و ... مشترک هستند و از اين جهت ديگر فرقی بين شهروند درجه يک و درجه دو وجود ندارد.

تا اينجا چهار وجه برای توصيف دينی بودن علم بيان شد که خلاصه آن چنين است:

1. اول اينکه خاستگاه علم و فضای شکل گيری آن دينی باشد، مانند اينکه علمی در درون جامعه اسلامی توليد شده باشد. گفته شد اين تعبير هر چند از نظر عرفی و عقلايی مردود و قبيح نيست اما از محل نزاع در بحث علم دينی خارج است .

2. وجه ديگر آن است که به علمی دينی گفته شود که عالم آن دين دار باشد. اين ترکيب نيز از نظر عرفی و عقلايی صحيح است اما محل بحث ما در علم دينی اين معنا نيست.

3. تعبير ديگر آن است که گفته شود: اگر علمی در پی کشف اراده الهی اعم از اراده تشريعی و اراده تکوينی باشد، علمی دينی خواهد بود. بر اين تعبير دو اشکال وارد شده بود: يکی اينکه گفته شده قصد و انگيزه عالم در اصل علم دخالتی ندارد. ديگر اينکه دين مربوط به اراده تشريعی الهی است نه اراده تکوينی. گفته شد اين دو اشکال وارد نيست زيرا در مورد اشکال اول، اگر قائل به اين نظر، در مقام تعريف علم می بود سخن شما درست بود اما چنين نيست بلکه وی می خواهد يک وجه اثباتی را برای اين ترکيب بيان کند و حلقه وصلی را بين اين دو مفهوم ايجاد کند. اشکال دوم نيز وارد نيست زيرا قائل اين وجه نمی خواهد ملاکی را برای تعريف دين ارائه دهد بلکه می خواهد ربطی ميان علم و دين، هر چند به نحو مجازی برقرار کند تا صحت اين ترکيب از نظر عرف و عقل مقبول باشد .

4. تعبير ديگر اين بود که علم دينی به علمی گفته می شود که عالم دينی به دنبال کشف قول يا فعل الهی باشد.

 

وجه ديگر وصف دينی بودن علم: ناسازگار نبودن گزاره های علمی با دين

پنجمين ملاکی که برای توصيف دينی بودن علم بيان شده آن است که آن علم با آموزه های دينی ناسازگار نباشد. يعنی هر علمی که از نظر مبادی جهان بينی (هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی) با آموزه های دينی ناسازگار نباشد، علم دينی خواهد بود. اين عدم مخالفت نيز دو حالت دارد: يا از قبيل سالبه به انتفاء موضوع است و يا از باب سالبه به انتفاء محمول. منظور از سالبه به انتفاء موضوع جايی است که علم، سخنی دارد اما دين درباره آن اظهار نظری نکرده است مانند گزاره های رياضی و يا به عکس، دين مطلبی را گفته که علم به آن نپرداخته است مانند مسائل مربوط به معاد از قبيل سوال در قبر و برزخ. منظور از سالبه به انتفاء محمول جايی است که علم و دين هر دو به آن موضوع پرداخته اند اما نتايج آن دو با هماهنگ بوده و مخالفتی ندارد. مثلا در مورد خلقت عالم از نظر قرآن کريم، زمين حرکت کرده و ساکن نيست. علم نيز ثابت کرده که زمين حرکت می کند. اما اگر گزاره علمی با دين مخالف باشد در اين صورت ديگر علم دينی نخواهند بود، مانند نظريه داروين در مورد خلقت انسان که به اين سوال پرداخته که آيا دفعتا آفريده شده يا تدريجا و از خاک آفريده شده است و يا از سلول های زنده قبلی بوجود آمده است؟ نظريه داروين با ظواهر روشن آموزه های دينی ناسازگار است و لذا طبق اين وجه نمی توان آن را علم دينی ناميد.[1]

(در مورد ادله قرآنی در مورد خلقت انسان، آيت الله مصباح معتقد است، اين ادله از ظهورات بالاتر بوده و نص است؛ به همين خاطر ديگر قابل تاويل نيست. اما مرحوم علامه طباطبايی و برخی ديگر معتقدند اين ادله در حد نص نبوده بلکه ظهور روشنی دارند. حال هر ظهوری هر چقدر هم قوی باشد، اگر دليل محکمی بر خلافش بيايد می توان از آن عبور کرده و آن را تاويل نمود.)

 

نقد و ارزيابی

در بررسی اين وجه چند نکته قابل توجه است:

1. اول اينکه آيا می توان از مخالفت نداشتن - که وصفی سلبی است - يک وصف ايجابی را بدست آورد؟ روشن است که چنين چيزی صورت نمی گيرد خصوصا آنجا که مساله از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد. بنابراين صرف مخالفت نداشتن گزاره ای علمی با دين، کافی نيست تا بتوان آن علم را دينی ناميد بلکه بايد اين امر سلبی به امری مثبت برگردد. آنجا نيز که به معنای سالبه به انتفاء محمول است در حقيقت به معنای موافقت است.

2. نکته ديگر ابهام داشتن اين وجه است، زيرا وقتی گفته می شود آموزه های علمی مخالف با آموزه های دينی نباشد منظور کدام آموزه های دينی است؟ آيا منظور گزاره های يقينی و ضروری دين است و يا منظور گزاره های ظنی نيز می باشد. در صورت اول دايره علم دينی خيلی وسيع خواهد شد، زيرا گزاره های يقينی و قطعی دين کم است و طبق اين معيار تنها گزاره هايی غير دينی دانسته می شود که با آن آموزه ها مخالف نباشد پس به خيلی از علوم خدشه ای وارد نمی کند. اما اگر بگوييم مراد مخالفت و عدم ناسازگاری با آموزه های دينی اعم از يقينی و ظنی است در اين صورت دايره علم دينی، دايره ای محدودی خواهد بود. پس اين ملاک روشن نبوده و دارای ابهام است.

ابهام ديگر اين ملاک آن است که در مورد آموزه های دينی، گاه مسائلی اجماعی و بدون اختلاف است و گاه مورد اختلاف است. طبق اين ملاک آيا عدم مخالفت با مسائل اجماعی مورد نظر است يا عدم مخالفت با همه مسائل؟ اگر منظور، عدم ناسازگاری با گزاره های اجماعی است در اين صورت دايره علم دينی خيلی وسيع بوده و ديگر حل کننده مشکلی که در علم دينی به دنبال آن هستيم نخواهد بود. و اگر بگوييد مراد همه مسائل اعم از اجماعی و اختلافی است، در اين صورت نيز دينی دانستن علم مشکلی را حل نمی کند زيرا نظريات اختلافی در دين فراوان است و تنها دسته کمی از علوم اين ويژگی را دارد که با هيچ کدام از آنها مخالف نباشد.

هر چند اين وجه پنجم - يعنی عدم مخالفت با آموزه های دينی - را به صورت بالجمله نمی توان پذيرفت اما می توان به عنوان فی الجمله در دينی نمودن علم از آن استفاده کرد. برای دينی بودن علم شرايط ديگری - همان طور که حضرت آيت الله جوادی نيز بيان داشته اند - لازم است. بنابراين اين ملاک را می توان به عنوان يکی از نشانه های دينی بوده علم بکار گرفت.

وجه ششم در توصيف دينی بودن علم آن است که گزاره های علمی با آموزه های دينی موافق باشد. اين وجه انشاء الله در جلسه آينده پيگيری می شود.

 


[1] رابطه علم و دین، آیت الله مصباح یزدی، ص177-178، ط موسسه امام خمینی (ره).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo