< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسي علوم انساني
بررسي رويکرد تفهمي در روش علوم انساني
موضوع بحث بررسي نظريه عده اي از دانشمندان درباره روش علوم انساني با عنوان «روش تفهمي» بود. گفته شد هر چند علوم انساني نيز بر اساس روش تجربي مورد مطالعه قرار مي گيرد اما نمي توان عين همان روشي که در علوم طبيعي بکار مي رود - يعني مشاهده و آزمون بر اساس علل طبيعي - را در اينجا بکار برد بلکه دانشمندي که مي خواهد بر روي انسان و رفتارهاي او کار کند بايد به درون او راه يافته و از آن طريق ريشه هاي رفتاري او را بيابد.

راهکارهاي نفوذ در شخصيت افراد
اما چگونه و با چه راهکاري مي توان به درون افراد نفوذ کرده و پستوي پنهان آنها را کشف کرد؟ چند راه در اينجا بيان شده است:
راه اول:
برخي گفته اند اين مساله از طريق درک شهودي و مستقيم دنياي دروني ديگران ممکن است. در نقد اين روش گفته اگر درک مستقيم و شهودي ديگران امکان هم داشته باشد اما به صورت عادي و براي همگان ممکن نيست بلکه تنها افراد نادري مي توانند به آن دست يابند. علاوه بر اينکه در مورد پديده هاي تاريخي، نيز آفريننده آنها وجود خارجي ندارد .
راه دوم :
برخي ديگر گفته اند براي نفوذ به دنياي دروني ديگران از راه تخيل وارد مي شويم به اين صورت که خود را در موقعيت آنها فرض کرده و بدين شکل، حالات دروني آنها را حدس مي زنيم.
گفته شد اين راه نيز درست نيست زيرا صرف تخيل، ارزش و اعتبار معرفتي ندارد. ممکن است اين گروه بگويند چون ما انسان ها با هم همگن هستيم و مشترکاتي داريم از باب حکم الامثال مي توان درون ديگران را بدست آورد. در پاسخ بايد گفت اين معرفت بخشي هر چند صحيح است اما چيز زيادي به دست ما نمي دهد زيرا انسان ها هر چند در اصل انسانيت مشابهت هايي دارد اما کارهاي آنها يکسان نيست، مثلا آن چيزي که باعث شده آقاي فرشچيان نقاشي هاي زيبا و جالبي ارائه دهد، ويژگي هاي مشترک او با ديگران نيست بلکه خصوصيات ممتازي که ايشان داشته و باعث خلق چنين آثاري شده است. آن ويژگي ها نيز بدست نمي آيد مگر آن که فرد خود داراي آن ويژگي ها و تخصص ها باشد. البته اين راه سوم است که در ادامه مي آيد .
راه سوم:
راه ديگري که براي نفوذ در شخصيت افراد بيان شده آن است که محقق و کاوشگر در زمينه اي که تخصص دارد و به تجربه هاي عيني دست يافته است، در مورد ديگران اظهار نظر کند. روشن است که چنين فردي مي تواند تا حدود بيشتري دنياي دروني فرد مورد نظر را بشناسد اما اين روش محدود است زيرا بايد شرط شود هر کس بخواهد در زمينه انسان شناسي سخن بگويد، جامع همه تخصص ها باشد.
اين سخن که انسان وقتي با انساني که مي خواهد درباره آن تحقيق کند مشابهت بيشتري داشته باشد مي تواند به شناخت بهتري دست يابد، سخن درستي است، به همين خاطر است که انبياء و اوصياي الهي افرادي رنج کشيده و از افراد متوسط و پايين جامعه برگزيده شده اند تا وقتي به مقام رهبري جامعه مي رسند بهتر بتوانند افراد مستمند و ضعيف را درک کنند. يکي از فلسفه هاي روزه داري نيز همين امر بيان شده است تا انسان رنج و سختي انسان هاي گرسنه و نيازمند را بهتر درک کند و در نتيجه بيشتر به فکر آنان باشد. اين مساله در عرف مردم نيز رايج است، مثلا وقتي پدر و مادري مسن باشند گفته مي شود آنان نمي توانند ارتباط مناسبي با جوان خود به خاطر تفاوت دغدغه ها و خصوصيات، برقرار کنند.
تا اينجا روشن شد که اگر منظور از شناخت درون ديگران، مشترکات آنها باشد، هر چند اين مساله قابل دستيابي است اما معرفتي که از آن بدست مي آيد کم رنگ و کم فروغ است و اگر منظور کشف خصوصيات ويژه فرد است، اين مساله در صورتي بدست مي آيد که محقق داراي تجربه عيني باشد در حالي که چنين چيزي براي همگاني ممکن نيست. پس تا اينجا نتوانستيم، روشي را براي شناخت در علوم انساني ارائه دهيم.
نکته: براي اينکه در حوزه علوم تجربي اعم از طبيعي و انساني به شناخت دست يابيم دو پيش فرض وجود دارد: يکي اصل عليت و ديگري اصل سنخيت است. مثلا وقتي مي خواهيم يک اثر معماري را مورد مطالعه قرار دهيم اولا بايد معتقد باشيم اين پديده داراي علت است، ثانيا علت آن را انساني بدانيم ة ثالثا بايد معتقد باشيم که اين پديده انساني علت متناسب با خود را دارد زيرا در جان انسان هر چيزي علت هر چيز ديگر واقع نمي شود بلکه مثلا علت خنديدن غير از علت تواضع و علت تواضع غير از علت گرسنگي است. همان طور که در امور طبيعي مثلا علت سرما غير از علت حرارت و زبري است.
حال با توجه به اين نکته، در مورد شناخت رفتارها و پديدارهاي انساني مي گوييم: اولا شناخت حضوري و مستقيم دروني انسان ها براي همگان ممکن نيست، ثانيا شناخت مشترکات نيز، دستاورد چنداني به بار نمي آورد و معرفت آن کم رنگ است. زيرا با اين مقدار مي توان فهم عامي از انسان به ما هو انسان داشت اما ديگر بر اساس آن رشته هاي مختلف انسان شناسي شکل نخواهد گرفت؛ بنابراين، هر چند اين راه عقيم نيست اما بهره آن کم است. ثالثا راه سومي هم که بيان شد يعني شناخت تخصصي، خوب است و در عمل جواب مي دهد اما مشکل آن اين است که بهره آن سنگين است، زيرا اگر کسي در حوزه اي تخصص داشته باشد مي تواند اثري که در راستاي تخصص او وجود دارد بهتر بشناسد اما اين راه براي عموم مردم مشکل است، علاوه بر اينکه کارهايي که از انسان صادر مي شود گاه برخواسته از تمام شخصيت او است و لذا براي شناخت آن داشتن آن تحصص کافي نيست. مثلا اگر هنرمندي سکولار بخواهد اثر عاشوراي استاد فرشچيان را بشناسد، نمي تواند فهم درستي از آن بدست آورد زيرا در اثر آقاي فرشچيان علاوه بر جنبه هاي هنري، مايه هاي ديني و مذهبي نيز نهفته است و براي شناخت آن، بايد آنها را نيز در نظر گرفت در حالي که هنرمند سکولار اين شناخت و تجربه عيني را ندارد.
به عنوان تشبيه کار يک متکلم از کار فقيه و فيلسوف و مانند آن بيشتر است زيرا متکلم بايد ابتدا فقيه و فيلسوف و جامع معقول و منقول باشد تا بتواند رسالت خود را در اين رشته ايفا کند.
راه چهارم:
راه ديگر نفوذ به درون ديگران و شناخت باطن آنها، بررسي آماري افراد و جمع آوري اطلاعات در اين زمينه و تجزيه و تحليل آنهاست . مثلا يک عالم روانشناس در مورد افراد مختلفي شروع به مطالعه کرده و به صورت پرس و جو و باليني، رفتارهاي آنها را ارزيابي مي کند. او به روش «اني»، نمونه هاي فراواني را مورد مطالعه قرار مي دهد و نتيجه اي را به صورت درصدي و آماري بيان مي کند. همان طور که عالم علوم طبيعي نيز به همين شيوه عمل کرده و با بررسي موارد مختلف و استقرا، در صدد کشف علت هاي پنهان پديده است. او نيز نمونه هاي مختلفي را در شرايط گوناگون مورد آزمايش و ارزيابي قرار مي دهد تا در اثر اين آزمايشات و تکرارها به يک حدس قوي دست يابد (زيرا همان طور که گفته شد اساسا علت، قابل احساس نيست). اين حدس همان طور که قبلا گفته شده هر چند به درجه يقين رياضي و فلسفي نمي رسد اما اطمينان خاطر و سکون نفس ايجاد مي کند. در علوم انساني نيز بعد از بررسي موارد مختلف، حدسي ايجاد مي شود. اين حدس نسبت به حدسي که در علوم طبيعي بدست مي آيد لرزان تر است زيرا در مورد انسان به دليل پيچيده و لايه لايه بودن آن، احتمالات خلاف بيشتري وجود دارد .
بنابراين دستاورد معرفتي علوم انساني به پاي علوم طبيعي نمي رسد، زيرا کاري که پژوهشگر علوم انساني انجام مي دهد سخت تر و پيچيده تر است و لذا حصول معرفت در آن دشوارتر است. به همين خاطر است که نظريه هايي که در علوم انساني مطرح مي شود بيشتر آماري است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo