< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسي علوم تجربي
کلام صاحب نظران در مورد ازرش و اعتبار نتايج علوم تجربي
نتايج مباحث گذشته درباره ارزش معرفتي و عملي علوم تجربي اين شد که از جنبه معرفتي، نظريه هاي علمي به يقين منطقي نمي رسد هر چند در مقام عمل مي تواند مفيد و ارزشمند باشد. اين نتيجه در مباحث علم ديني بسيار مهم و راه گشا است.
1. برتراند راسل در باره ميان ارزش و اعتبار علوم تجربي مي گويد: «ما در صورتي حق داريم از درستي فرضيه خود مطمئن باشيم که بتوانيم ثابت کنيم هيچ فرضيه ديگري با موارد مورد توجه ما راست در نمي آيد و اين کار ممتنع است. در حالت عادي راهي وجود ندارد که ما را براي انديشه در مورد همه فرضيه هاي ممکن توانا سازد».[1] وي مي گويد ما نمي توانيم همه فرضيه هايي که براي ما ممکن است را تصوير و آزمايش کنيم چه رسد به فرضيه هايي که براي ما ممکن نيست و يا اصلا تصوري از آنها نداريم. لذا چه بسا مواردي که آزموده ايم مربوط به فرض ديگري باشد که ما از آن اطلاعي نداريم.
2. شهيد مطهري بعد از اينکه کلام راسل را نقل مي کند آن را تاييد کرده و مي فرمايد: صرف اينکه فرضيه اي در مقام عمل نتيجه بخش و سودمند باشد نمي تواند دليل درستي آن نظريه باشد زيرا چه بسا فرضيه اي از نظريه عملي اين خصوصيت را داشته باشد اما مطابق با واقع نباشد مانند فرضيه نظريه زمين مرکزي بطلميوسي.[2] « برتراند راسل كتابى دارد به نام «جهان‌بينى علمى». او در اين كتاب (كه بحثهاى خيلى جالبى هم كرده است) تحت عنوان «خصلت روشهاى علمى» يا «محدوديتهاى روشهاى علمى»- كه در واقع خدشه كردن در ارزش نظرى و شناختى روشهاى علمى است- با كمال صراحت اين مطلب را مى‌گويد كه شگفت اين است كه روزبه‌روز بر ارزش عملى علم امروز افزوده مى‌شود و اين علم بيشتر به بشر قدرت و توانايى و تسلّط بر طبيعت مى‌بخشد، ولى همچنين روزبه‌روز از ارزش نظرى و ارزش شناختى و اينكه جهان آنچنان است كه اين علم نشان مى‌دهد كاسته مى‌شود، به طورى كه بديهى‌ترين مسائل كه براى علماى گذشته و براى مردم عادى يك امر مسلّم بوده است، از نظر يك فيزيكدان امرى مشكوك است‌»[3]
شهيد مطهري در کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم نيز در عبارتي علوم تجربي و طبيعي را مبتني بر دو اصل عقلي و ما قبل تجربي يعني اصل عليت و اصل سنخيت مي داند و مي فرمايد: « البته چيزى كه دشوار است اين است كه تجربه و آزمايش عملًا بتواند علت واقعى يك حادثه را در ميان انبوه امورى كه احتمال مى‌رود هر يك از آنها علت حادثه باشند و امور ديگرى كه آزمايش كننده احتمال مى‌دهد از نظر وى دور باشند، درك كند. جنبه غير يقينى قضاياى تجربى از همين جا سرچشمه مى‌گيرد. علت تغيير و تبديل‌هاى قضاياى تجربى كه به چشم خود مى‌بينيم به سرعت انجام مى‌گيرد همين است.»[4]
3. حضرت آيت الله مصباح نيز بعد از اينکه بيان مي کنند چگونه مي توان از راه آزمايش رابطه عليت را بدست آورد، مي فرمايد: «ولي در عين حال اثبات اينکه علت موثر در پيدايش پديده همان عوامل شناخته شده در محيط آزمايشگاه است و هيچ عامل نامحسوس و ناشناخته ديگري وجود ندارد بسيار مشکل است. و مشکل تر از آن اثبات عامل انحصاري و جانشين ناپذير است زيرا همواره چنين احتمالي وجود دارد که در شرايط ديگري پديده مورد نظر بوسيله عوامل ديگري تحقق يابد چنانکه اکتشافات تازه به تازه علوم فيزيک و شيمي چنين احتمالي را تاييد مي کند و به همين جهت است که نتايج تجربه هيچگاه ارزش بديهيات را نخواهد داشت، بلکه اساسا يقين مضاعف (اعتقاد جزمي که خلاف آن محال باشد) را نيز به بار نمي آورد. و از اين روي دستاوردهاي علوم تجربي، هيچگاه ارزش نتايج براهين عقلي محض را نخواهد داشت.»[5]. ايشان مي فرمايد اگر بر فرض ما بتوانيم از طريق تجربه علت تامه پديده را کشف کنيم اما ممکن است آن پديده از چند علت حاصل شود. لذا اگر علت تامه را کشف کنيم، هر وقت علت تامه را شناختيم مي توانيم معلول را پيش بيني کنيم اما از آن طرف يعني از طريق معلول نمي توان گفت که علت، محقق شده است. مگر منحصر بودن آن را نيز ثابت کرده باشيم اما چنين چيزي بسيار مشکل است.
4. آيت الله جوادي در کتاب تبيين براهين اثبات خداوند در اين باره مي فرمايد: «کاستي برهان در علوم طبيعي موجب شده است که در اين علوم به مقدمات و نتايج ظني اکتفا شده و از آثار عملي که از قياسات ظني پديد مي آيد بهره برداري شود. انتظار انسان از علوم تجربي بيشتر کاربرد عملي آنها براي تسلط بر محيط طبيعي و بهره وري از آن است»[6]. چرا چيزي که ظني است در مقام عمل اين مقدار خريدار داشته و زندگي بر مدار آن مي چرخد؟ پاسخ آن نداشتن چاره اي ديگر در اين باره است. اين مساله همانند چيزي است که در شرع تحت عنوان انسداد باب علم از آن ياد مي شود. از يک طرف يقين داريم که تکاليفي از ناحيه خداوند بر عهده ماست و لذا نمي توانيم بي تفاوت باشيم. از طرف ديگر مي دانيم که مقوله علم نيز در اين زمينه در دسترس ما نيست، پس راهي جز اين نداريم که به ظنون عمل کنيم. البته براي عمل به ظنون راهکاري از سوي شارع بيان شده است که بايد طبق آن عمل کرد.
ايشان در جاي ديگري نتيجه علوم تجربي را يقيني مي داند اما بيان مي فرمايد که يقين ذو مراتب است. « يقين مقول به تشکيک است و شدت و ضعف مي پذيرد؛ مانند شهود که مراتب و درجات متفاوت دارد؛ مثلا جزم و يقيني که در رياضيات به دست مي آيد، در علوم تجربي حاصل نمي شود. در علوم تجربي اگر استقراء و مشاهدات در يک قياس خفي با مقدمه اي عقلي به اين مضمون که «امر اتفاقي نمي تواند دائمي و يا اکثري باشد» ضميمه شد، بدل به امري يقيني از سنخ مجربات مي شود؛ اما قوت و شدت اين يقين هرگز به سر حد يقين فراهم آمده از يک برهان فلسفي يا رياضي نمي رسد»[7] . در اينجا ديگر مشاهده صرف نيست تا ارزش منطقي نداشته باشد بلکه دست آن به دست عقل سپرده شده است. استقراء همان طور که منطقيون بيان کرده اند مفيد يقين نيست در حالي که قياس مفيد يقين است. در اين فرمولي که بيان شد ايشان مي خواهند تجربه را به قياس وصل کرده تا مفيد حداقل يقين شود، بعد مي گويند يقين داري مراتب است. حضرت آيت الله جوادي در جاي ديگر مي فرمايد: «در علوم عرفي يقين برهاني و فلسفي کم و طمانينه و اطمينان عقلايي فراوان است، همچنان که همين وضعيت در عقل تجربي و علوم طبيعي وجود دارد. در علوم طبيعي و تجربي يقين رياضي و فلسفي، به ندرت به دست مي آيد اما طمانينه فراهم است »[8]. اين مساله در گذشته نيز مطرح بوده است. قدما علم را به معناي سکون النفس معنا کرده اند لذا گر چه احتمال خلاف آن به صفر نمي رسد اما اطمينان عقلايي بدست مي دهد.
نکته: تفاوت کلامي که ايشان در کتاب «تبيين براهين اثبات خداوند» داشته با آنچه در کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت ديني» بيان مي فرمايند بدان خاطر است که در کتاب تبيين براهين رويکردي سلبي داشته و در صدد بيان براهين صد درصدي براي اثبات خداوند هستند اما در کتاب منزلت عقل مي خواهند علوم را در عرصه دين به بازي گرفته و راهي را براي نقش آفريني آنها در اين عرصه باز کنند لذا آنجا تعبير به ظن و در اينجا تعبير به يقين نموده اند.

نکته اي در مورد قاعده لطف
اگر قاعده لطف که در مباحث کلامي مطرح شده به درستي تصور شود، تصديق آن بديهي خواهد بود. عمده اشکالاتي که بر اين قاعده شده به خاطر عدم تصوير درست از آن است. لطف، به معناي فعلي است که مقرب به طاعت و مبعد از معصيت است و آن امري است که يا همه اش مصلحت بوده و مفسده اي ندارد و يا اگر مفسده اي دارد، در مقابل مصلحت آن قليل است. برخي اينگونه گفته اند: چگونه پيامبر يا امام از جانب خداوند لطف است در حالي که اگر پيامبر يا امام بيايد، قبول آن براي عده اي سخت و دشوار بوده و چه بسا همين امر براي آنها دافعه ايجاد کند خصوصا اگر آن رسول و يا امام از نظر مادي در سطح پاييني بوده و يا از موقعيت اجتماعي کمتري برخوردار باشد؟ مثلا در مورد پيامبر اکرم (ص) برخي گفتند: چرا وليد بن مغيره که رئيس مکه بود و يا عروه بن مسعود ثقفي که در طائف بود، پيامبر نشد ﴿وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‌ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ﴾[9] و گفتند: «چرا اين قرآن بر مرد بزرگ(و ثروتمندى) از اين دو شهر(مكه و طائف) ناز ل نشده است؟!»
در پاسخ گفته شده اولا اين مساله بالعرض و مربوط به صفت نفساني کبر و خودخواهي خود فرد است و بالذات مربوط به نبوت و امامت نيست ثانيا بر فرض نيز چنين باشد، در مقابل خيرات ارسال نبي و امام، قليل است. حال هر جا امر دائر باشد در شر قليل و ترک خير کثير، دست برداشتن از خير کثير به خاطر اين مسائل جزئي خود مصداق شر کثير خواهد بود که از شارع حکيم صادر نمي شود.
مردم براي اينکه به کمال برسند نيازمند تکاليف هستند و لذا رساندن تکاليف به مردم خير است زيرا راه سعادت را بر روي آنها مي گشايد و اگر براي برخي ضرر دارد اولا به خاطر خود آنهاست ثانيا در مقابل خيرات کثير نبوت و امامت، قليل است.
بنابراين، اين نکته قابل توجه است که در مصاديق قاعده لطفِ مقرب همان فرمولي که در نظام احسن و افعال تکليفي الهي بيان شده، در اينجا نيز جاري است. در آنجا افعال به 5 قسم : خير محض، خير کثير، شر محض، شر کثير و مساوي تقسيم شده و گفته شده غير از دو صورت اول، صورت هاي ديگر از خداوند صادر نمي شود. همين حرف در بحث امامت و نبوت و تکاليف شرعي نيز مي آيد .

نکته اي در مورد قاعده الاتفاقي
در تجربيات منطقي گفته شده اگر استقراء با قاعده «الاتفاقي لايدوم أو الاتفاقي لا يکون اکثريا» ضميمه شود نتيجه آن يقيني خواهد بود. اما اينگونه نيست زيرا اولا اين قاعده عقلي محض نيست زيرا قاعده عقلي آنجايي است که هر دو مقدمه آن، عقلي باشد، در حالي که در اينجا يکي از مقدمات آن حسي است لذا نمي توان توسط آن، استقراء را به مرحله يقين رساند. ثانيا اکثريت را در اين قاعده چگونه مي توان بدست آورد؟ از کجا بدانيم مواردي که ما مورد آزمايش قرار داده ايم نيست به همه موارد اکثر است؟ بله اگر شبهه ما محصوره مي بود مي توان اکثر را در آنجا فهميد اما در مورد پديده هاي عالم، شبهه غير محصوره است و لذا مساله اکثر قابل کشف نيست. مرحوم صدر در کتاب «مباني منطقي استقراء» همين دو نقد را بر اين قاعده بيان فرموده اند.
نتيجه گيري
نهايتا چيزي که در مورد اعتبار و ارزش علوم تجربي با توجه به مباحثي که بيان شد مي توان گفت اطمينان آور نتايج آن است. البته در اينجا بايد حکم دانشمندي که در اثر تلاش علمي به اين حکم رسيده را با ديگراني که ناظر کار او هستند جدا کرد. براي ما که مي خواهيم به راي او استناد علمي کنيم بايد اجماعي بين علماي يک رشته شکل بگيرد و يا مخالف آن شاذ نامشهور باشد، در اين صورت است که براي ما اطمينان حاصل مي شود.
از اين بحث اين نتيجه مهم نيز بدست مي آيد که در بحث معجزات علمي قرآن و مانند آن، بايد جانب احتياط را به صورت فوق العاده در نظر گرفت. هم در بحث تعارض علم و دين با آمدن نظريه اي علمي دستپاچه نشويم . از آن طرف در بحث تطبيق علمي آيات و روايات نيز بايد دقت لازم را به عمل آورد.



[1] جهان بینی علمی، ص76-77 وی در کتاب مسائل فلسفه، ص 88 نیز همین مطلب را آورده است . .
[2] مساله شناخت، ص 215-218.
[3] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج13، ص 373، ط: صدرا.
[4] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص338، ط: صدرا.
[5] آموزش فلسفه، آیت الله مصباح، ج2، ص 52، ط: مرکز نشر بین الملل.
[6] براهین اثبات واجب، آیت الله جوادی، ص 110 و 111، ط: اسراء.
[7] منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، آیت الله جوادی، ص 26-27، ط: اسراء.
[8] منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، آیت الله جوادی، ص 71، ط: اسراء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo