< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسي علوم تجربي
راه شناخت رابطه عليت در علوم طبيعي
بحث درباره اين بود که آيا مي توان از راه تفکر عقلي، رابطه علي و معلولي بين پديده هاي طبيعي را بدست آورد ؟ آيا راهي هست که علم پيدا کنيم در جهان طبيعت رابطه عليت از راه تفکر عقلی رابطه علی و معلولی بین پدیده های طبیعی را اثبات کنیم . آیا راهی هست که علم پیدابرقرار است؟ براي پي بردن به پاسخ اين سوال نکاتي بايد مورد توجه قرار گيرد .

معناي عليت
ابتدا بايد معناي عليت روشن شود. شهيد مطهري در تعريفي عام در اين باره مي فرمايد «اگر مفهوم عليت و معلوليت را به معناى اعم در نظر بگيريم رابطه عليت و معلوليت عبارت است از «استناد واقعيتى به واقعيت ديگر»»[1]. ايشان در کتاب شرح مختصر منظومه نيز همين مطب را آورده و مي فرمايد: « «علّيت» نوعى رابطه است ميان دو شى‌ء كه يكى را «علّت» و ديگرى را «معلول» مى‌خوانيم، اما عميق‌ترين رابطه‌ها. رابطه علت و معلول اين است كه علت، وجود دهنده معلول است. آنچه معلول از علت دريافت مى‌كند تمام هستى و واقعيت خويش است. لهذا اگر علت نبود معلول نبود. ما چنين رابطه‌اى در جاى ديگر سراغ نداريم كه اگر يكى از دو طرف رابطه نبود ديگرى هم نباشد».[2]
آيت الله مصباح در آموزش فلسفه نيز در تعريف عليت مي فرمايد: «علت به معناي عامش يعني هر موجودي که موجود ديگر، به نحوي وابسته به آن است»[3]. مرحوم حاجي سبزواري نيز در تعريف عليت فرموده اند: «إن الذي الشي‌ء إليه افتقرا فعلة و الشي‌ء معلولا يرى‌»[4]. ايشان در تعريف عليت بر عنصر احتياج تاکيد کرده اند.
بنا بر اين تعريف روشن مي شود عليت ديگر که تقارن و همزماني نيست، همچنين ارتباط و اتصال وجودي نيز عليت به شمار نمي آيد کما اينکه تعاقب و توالي دو پديده نيز به معناي عليت نمي باشد لذا وقتي مي بينيم رعد و برق هميشه با هم همراه بوده اند و يا همواره شب به دنبال روز آمده است نمي توان اثبات کرد که ميان آن دو رابطه عليت برقرار است. بلکه معناي عليت، وابستگي و احتياج وجودي است. اين وابستگي نيز خود داراي گونه هاي مختلفي است و لذا عليت به اقسام مختلف تقسيم مي شود .

نحوه پيدايش مفهوم عليت براي ذهن
بعد از روشن شدن معناي عليت اکنون اين سوال مطرح مي شود که ذهن ما چگونه با مفهوم عليت آشنا شده است؟ برخي از فلاسفه غربي مانند دکارت و کانت که به عقل گرايان معروف هستند گفته اند ذهن پاره اي از مفاهيم را به صورت فطري و غير اکتسابي دارا است که عليت يکي از آن جمله است. اما اين سخن نادرست است زيرا ذهن در ابتدا لوح سفيد نانوشته اي بوده که هيچ مفهوم پيش ساخته اي در آن قرار ندارد و به مرور مفاهيم را کسب مي کند. در مقابل اين گروه تجربه گرايان قرار دارند که همه مفاهيم را برگرفته از حس مي دانند. شهيد مطهري در داوري ميان اين دو گروه مي فرمايد: سخن هيچکدام از عقل گرايان و تجربه گرايان به اطلاقه پذيرفته نيست بلکه بايد گفت اگر سخن در تصورات است حق با تجربه گراها و اگر بحث در تصديقات است حق با عقل گراها است. توضيح اينکه اگر مي گوييد ما در ذهن مفاهيم پيش ساخته داريم، سخني باطل است زيرا همه مفاهيم به مرور براي ذهن حاصل شده است و اگر مي گوييد تصديقات نيز از خارج و توسط حس وارد ذهن شده، باز سخني نادرست است زيرا حواس چنين قابليتي ندارند.
مرحوم علامه درباره اينکه ذهن چگونه با مفهوم عليت آشنا شده ابتدا مي فرمايد: عليت يک مفهوم بوده و همانند ساير مفاهيم در اثر يک ارتباط حضوري ايجاد شده است. ايشان قبلا ثابت کردند که نفس و قوه مدرکه انسان اساسا تا با واقعيتي ارتباط حضوري نداشته باشد نمي تواند از آن تصوير برداري کند لذا فرمودند علم حصولي متوقف بر علم حضوري است.
اصل مفهوم عليت قابل حس و مشاهده نيست بلکه از طريق مشاهده حضوري درک مي شود. نفس ما خود و حالات و قواي و افعال خود را به علم حضوري درک کرد، و در همين حال مي يابد که خود مستقل بوده و حالات و قواي بر او تکيه و قوام دارد. اين جا است که در او مفهوم جوهر و عرض شکل مي گيرد. سپس نفس آن را تعميم داده و به موارد ديگر نيز سرايت مي دهد، مثلا وقتي آب را مي بيند که حالات مختلفي از قبيل سردي، گرمي و اشکال مختلف به خود مي گيرد اما بعد زائل شده و خود آب باقي مي ماند، در مي يابد که بايد وراي اين صفات، جوهري وجود داشته باشد در حالي که آن جوهر با حس قابل رويت نيست. حال بر همين اساس، براي ذهن مفهوم عليت و معلوليت نيز شکل مي گيرد زيرا وابستگي چيزي به چيز ديگر را مي يابد و اين همان مفهوم عليت است. آنچه ذهن تا اينجا درباره مفهوم عليت درک کرده، شخصي و جزئي است، بعد از مرحله ذهن اين ادراکات جزئي و محسوس را پايه قرار داده تا عقل به مفهوم کلي عليت بار يابد و در حقيقت ادراک محسوس را به معقول تبديل کند.
مرحوم علامه مي فرمايد ما حسي براي درک جوهر و علت نداريم و اگر کسي جوهر را انکار کند بدون اينکه متوجه باشد قائل به جوهريت اعراض شده است «من انکر الجوهر قال بجوهريت الاعراض من حيث لايشعر» زيرا سخن ما آن است که اعراض نيازمند تکيه گاه هستند و اگر کسي تکيه گاهي را قبول نکند به اين معناست که خود اينان را مستقل دانسته است .
در پايان مرحوم علامه در جمله کوتاه مي فرمايند: درک اينکه عالم طبيعت نيز داراي علت و معلول است از همين طريق حاصل مي شود «و انتقال به قانون كلى عليت و معلوليت نيز از همين جا شروع مى‌شود».[5]

راه شناخت رابطه عليت در علوم طبيعي در کلام ديگر بزرگان
برخي ديگر از بزرگان نيز ديدگاهي مشابه ديدگاه مرحوم علامه دارند. شهيد مطهري در شرح کلام علامه مي فرمايد اينکه برخي خيال کرده اند ما عليت را با چشم مي بينيم غلط است زيرا عليت يعني استناد وجودي و اين امري قابل مشاهده نيست. « ما در خارج به وسيله حواس خود فنومنها و حوادث را مشاهده مى‌كنيم، تغييرها و تبديلها را مى‌بينيم و چون زمان را درك مى‌كنيم قهراً مقارنه يا تعاقب اين محسوسات را نيز درك مى‌كنيم. اما اينكه بعضى از اين حوادث در بعضى ديگر «تأثير» دارند قابل احساس نيست. مثلًا ما به وسيله حواس خود آتش و فلز (البته از آنها هم مجموعه‌اى از عوارض را احساس مى‌كنيم نه چيز ديگر) و تماس آتش با فلز و حرارت و افزايش كمّى فلز (انبساط) و مقارنه افزايش كمّى و حرارت را درك مى‌كنيم اما اينكه علّيت و تأثيرى هم در كار هست به وسيله هيچ حسى درك نمى‌كنيم. آرى، چون ما از راه ديگر تصورى از علت و معلول پيش خود داريم و از طرفى هم اذعان داريم كه هر چيزى كه نبود و بود شد علت و مؤثر وجودى مى‌خواهد، با كمك احساس و تجربه مى‌توانيم علتهاى خاص براى معلولهاى خاص، و روابط علت و معلولى اشياء را كشف كنيم. اما سخن در اين است كه ابتدائاً اصل تصور عليت و معلوليت كه غير قابل احساس‌ است از كجا عارض ذهن شده است. اين مطلب كه عليت و معلوليت قابل احساس نيست از زمانهاى بسيار قديم مورد توجه اهل نظر بوده است[6]
نکته اي که نبايد خلط شود تفاوت جنبه تصوري و تصديقي عليت از جهت بديهي بودن و نظري بودن آن است. آنچه در مورد عليت بديهي است تصديق آن است نه تصور آن، زيرا تصور آن امري نظري است که بايد از راهي براي ما ثابت شود اما تصديق آن که قانون عليت است امري بديهي است.
حضرت آيت الله جوادي نيز در اين باره مي فرمايد: « اگر موجوداتي که درباره عليت و معلوليت آنها بحث مي شود از موجودات و حقايق کلي باشند بحث از عليت و معلوليت آنها بر عهده فلسفه است و اگر از حقايق و موجودات جزئي و مقيد باشند اصل عليت و معلوليت آنها را فلسفه تحت عنوان نيازمندي وجود ممکن به علت اثبات مي کند. علوم طبيعي و تجربي عليت و معلوليت امور طبيعي را به شيوه تجربي با براهين قطعي يا استقرائات ظني اثبات مي نمايد».[7]
آيت الله مصباح نيز بعد از اينکه سخن تجربه گرايان مبني بر اينکه مفهوم عليت از تقارن پديده ها بدست مي آيد، پنداري نادرست مي دانند درباره راه شناخت علل طبيعي مي فرمايد: «بعد از اينکه وجود حقيقي براي موجودات مادي ثابت شد و شبهات ايدآليستي رد گرديد آنگاه با کمک تجاربي که ثابت مي کنند که بعضي از پديده اي مادي بدون بعضي ديگر، تحقق نمي يابند چنين نتيجه گرفته مي شود که رابطه عليت به معناي عام آن يعني مطلق وابستگي (نه وابستگي مطلق) در ميان موجودات مادي برقرار است و موجود مادي علاوه بر اينکه در اصل هستي نياز به علت هستي بخش دارد تغييرات و دگرگونيهاي آن در گرو تحقق شرايطي است که بوسيله موجودات مادي ديگر فراهم مي شود. شرايطي که در واقع ماده را مستعد دريافت کمال وجودي جديدي مي سازد».[8]
نقد و بررسي
اما کلام اين بزرگان طبق موازيني که خودشان بيان فرموده اند درست نيست، زيرا همان طور که آنان فرموده اند عليت امري محسوس نيست تا بتوان آن را توسط تجربه حسي درک کرد. حس هر چقدر زحمت بکشد حداکثر تقارن و تعاقب را مي شناسد در حالي که اينها غير از عليت است. اين مانند آن است که يک فيزيک دان بخواهد با روش تجربي، درباره اثبات يا نفي روح سخني بگويد. تعاقب و تقارن نيز دليلي نمي توانند نشانه عليت باشند زيرا از ابتداي تاريخ تا کنون هر وقت رعد صورت گرفته برق نيز بوده است و يا از ابتدا شب هميشه دنبال روز بوده است اما آيا مي توان گفت رعد علت برق است و يا شب علت روز است؟ بله اينکه هر چيزي که نبوده و موجود شده نيازمند علت است، اما اين مطلب از طريق حس بدست نيامده بلکه راه شناخت آن عقل است.
در اينکه تجربيات حسي ارزش عملي دارد حرفي نيست اما آنها ارزش معرفتي براي ما ايجاد نمي کنند. بتراند راسل مي گويد: علوم تجربي از نظر ارزش معرفتي چنگي به دل نزده و نمي توان به آنها تکيه کرد اما از نظر عملي بسيار ارزشمند است به گونه اي که بدون آنها زندگي ممکن نيست.

سوال و جواب:
آيا اين مطلب که عليت و معلوليت طبيعي قابل اثبات نيست خللي به برهان نظم نمي زند؟ شما مي گوييد نه عقل راهي براي اثبات علل طبيعي دارد و نه حس. عقل نمي تواند زيرا اين علل جزئي بوده در حالي که جيطه عقل، کليات است. حس نيز نمي تواند زيرا اساسا رابطه عليت امري محسوس است. در اين صورت چگونه مي توانيد برهان نظم را تقرير کرد؟
در پاسخ مي گوييم اين استدلال نه تنها برهان نظم را خراب نمي کند بلکه آن را آباد تر مي نمايد زيرا معتقد باشيم علوم طبيعي مي توانند به همه علل طبيعي پديده ها دست يابند در اين صورت برخي از منکران پست سپر علم ايستاده و مي گفتند علم تجربي ثابت کرده منشا همه چيز امور طبيعي است و ديگر [نعوذبالله] نيازي به خداوند نيست. اما اگر گفتيم علم تجربي از اثبات علل طبيعي قاصر است در اين صورت ديگر نمي تواند پديده هاي طبيعي را به علل طبيعي استناد داد زيرا راهي براي اثبات آنها ندارد. از آن طرف فرد الهي مي گويد: اگر اصل عليت وجود دارد، و جهان طبيعت نيز يک پديده است که نيازمند علت است و طبيعت نمي تواند علت آن باشد، پس بايد به سراغ علل ماوراء طبيعي رفت.
اما چه بايد گفت: سخن صحيح آن است که بگوييم هيچ راهي براي اثبات عليت و معلوليت طبيعي وجود ندارد مگر نقل معتبر . اينجاست که علم کلام به داد فلسفه و علوم طبيعي مي رسد. در اينجا روشن مي شود که دين هم به فلسفه و هم به علوم تجربي چه خدمتي نموده است. اگر ما بتوانيم از ادله نقلي معتبر بدست آوريم که عالم طبيعت داراي علل و اسباب طبيعي است در اين صورت مي گوييم اين علل و نظام علي و معلولي در آن وجود دارد .
انشاء الله در جلسه آينده به بررسي بيشتر اين مساله مي پردازيم .



[1] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص 649، ط: صدرا.
[2] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج5، ص 176، ط: صدرا.
[3] آموزش فلسفه، آیت الله مصباح، ج2، ص 18، ط: نشر بین الملل.
[5] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص 299، ط: صدار.
[6] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص 302-303، ط: صدرا.
[7] رحیق مختوم، آیت الله جوادی،‌ج7، 323، ط: اسراء.
[8] آموزش فلسفه،‌ آیت الله مصباح، ج2، ص 50، ط: چاپ و نشر بین الملل.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo