< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسي علوم تجربي
بررسي روش استقراء در شناخت علوم طبيعي
در جلسه قبل کتابي از شهيد مطهري نام برده شد که ديدگاههاي ايشان را در مورد فلاسفه غرب بيان نمود است. عنوان اين کتاب «تفکر فلسفي غرب از منظر استاد مطهري» است. اين کتاب به بررسي و نقد انديشه اين فلاسفه پرداخته و از مجموعه آثار شهيد مطهري خصوصا پاورقي هاي ايشان بر اصول فلسفه جمع آوري شده است .
در جلسه گذشته همچنين ديدگاه فرانسيس بيکن درباره روش علوم طبيعي بيان شد، براي شناخت بيشتر روش استقرائي که وي بيان کرده به اين منابع مي توان مراجعه کرد:
1.کتاب فلسفه علم، جيمز ليدي من، ترجمه حسين کرمي، ص 40 – 48؛
2.کتاب فلسفه علمي، هانس رايشن باخ، ترجمه موسي اکرمي، ص 107 – 113؛
3.کتاب علم و دين، ‌ايان باربور، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، ص30؛
4.کتاب تاريخ فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب، ص 119 – 123.
حاصل بحثي که بيکن در باب روش شناسي علوم طبيعي بيان کرده اين شد که وي مدلي از استقراء ارائه مي دهد که برگرفته از استقراء ناقص و به صورت غير معلل است. اين استقراء در نگاه وي مبتني بر شمارش تعداد موارد آزمايش شده است، لذا تنها کميت را نشان مي دهد. بيکن براي انجام اين استقراء سه جدول: حضور، غياب و نسبت را پيشنهاد مي دهد که توسط آن موارد مختلف مورد آزمايش قرار مي گيرد. وقتي اين شمارش به حد متنابهي رسيد، ذهن انسان آن را تعميم داده و به کل موارد هماهنگ سرايت مي دهد و اين چنين قانون علمي شکل مي گيرد.

نقد ديدگاه فرانسيس بيکن
در نقد سخن بيکن دو سوال مطرح مي شود: اول اينکه آيا وي کميت معيني را به دانشمندان پيشنهاد مي دهد؟ خير چنين نيست، تعداد معيني از ناحيه وي بيان نشده است. اين نظريه از اين نظر مانند متواترات است که از نظر کمي تعدادي براي آن بيان نشده بلکه گفته شده بايد ناقلين آن به مقداري باشند که براي ما اطمينان به صحت کلامشان حاصل شود. سوال دوم که جدي تر و منطقي است اين است که ملاک عبور شما از موارد محدود به موارد نامحدود چيست؟ همان طور که خود شما گفتيد هنر استقراء اين است که مي خواهد معرفت نو و جديدي براي ما ايجاد کند اما اين امر چگونه است و ملاک آن چيست؟ آيا صرف مشاهده مي تواند اين نقش را ايفاء کند؟ روشن است که پاسخ منفي است. هيوم نيز همين نقد را بر وي وارد کرده و گفته است نمي توان از صرف مشاهده به حکمي کلي دست يافت. هيوم مي گويد ممکن است گفته شود يک عادت ذهني در اثر تکرار شکل مي گيرد که باعث عبور ما به حکمي کلي مي شود. همان طور که در زندگي عادي مردم اين مساله وجود دارد آنان از مواردي سطحي حکمي کلي مي دهند، همين عادت در مورد دانشمندان نيز وجود دارد با اين تفاوت که در ميان آنان عميق تر و کنترل شده است. در نقد اين کلام بايد گفت در اينکه عادت بشر چنين است که از موارد محدود به نامحدود سير کند، سخني نيست اما آيا اين عادت خوب است يا گزاف؟ اگر گزاف است چگونه دانشمندان را به امري گزاف توصيه مي کنيد!
راه حل صحيح عبور از استقراء (که مفيد ظن است) به تجربه (که مفيد يقين است)، کشف علت است. وقتي که مشاهده هاي مکرر ما را به اين قاعده فلسفي رساند که «الاتفاقي لا يدوم » و «الاتفاقي لا يکون اکثريا» در اين صورت معلوم مي شود ميان اين دو پديده، رابطه عليت برقرار است و الا اين تفاوق حداکثري صورت نمي گرفت. بعد از اينکه علت کشف شد، بر اساس قاعده سنخيت، يا يکنواختي طبيعت و نيز قاعده حکم الامثال، حکم را به موارد ديگر نيز تعميم مي دهيم.

فرضيه و جايگاه آن در قوانين علمي
در اصطلاح علمي اين مساله که تنها از روي مشاهده نمي توان به نتيجه رسد، به گونه اي ديگر مطرح مي شود. آنان مي گويند براي عبور از استقراء و رسيدن به قانون علمي، عنصر ديگري به نام «فرضيه» لازم است. لذا مي گويند يکي از عناصر بسيار مهم علم، فرضيه است. اما فرضيه چيست؟ فرضيه آن است که دانشمند بعد از قبول نظام علي و معلولي در عالم، فرضي را به عنوان منشا پديده پيشنهاد مي دهد. وي سپس در مورد آن فرض شروع به آزمون و تحقيق مي کند. اگر آزمايش وي نتيجه داد و به حدي تکرار کرد که ديگر احتمال ديگري در مورد پديده نمي رفت، آن فرضيه به صورت يک قانون علمي ثابت مي شود.
نکته قابل توجه در مورد فرضيه اين است که ديگر مهم نيست، آن فرضيه از کجا بوجود آمده باشد بلکه آنچه مهم است، سربلند بيرون آمدن آن از بوته امتحان است . به همين خاطر دانشمندان گفته اند در توليد فرضيه هيچ قانوني وجود ندارد اما بايد به گونه اي باشد که از پس آزمون هاي مختلف بر آيد. درباره ارشميدس، فيزيک دان و رياضي دان قديم نقل شده که يک وقت در خزينه حمام بود که يک مرتبه اين فرضيه را کشف کرد و آنقدر خوشحال شد
حاصل مطلب در قالب چند سوال چنين است: اولا فرضيه چيست؟ فرضيه عبارت است از منشا طبيعي يک پديده است . ثانيا فرضيه مبتني بر چيست؟ بر اصل عليت. ثالثا آيا فرضيه براي توليدش نيازمند ضابطه خاصي است و آيا فرضيه مبتني بر مشاهدات مکرر است؟ خير. در هر صورت فرضيه بايد مورد آزمون قرار گيرد و اگر نتيجه داد با ضميمه نمودن اصل يکنواختي طبيعت، تبديل به يک قانون علمي مي شود.
تجربه گراها که به هيچ اصل ما قبل تجربي معتقد نيستند در اينجا در مي مانند زيرا اساسا تا اين اصول پذيرفته نشود تجربه ممکن نخواهد بود. فيليسن شاله که از تجربه گرايان است براي حل اين مشکل گفته است ما اصل يکنواختي طبيعت و عليت را مي پذيريم اما اينها مربوط به تجربه عاميانه است. تجربه در نظر وي دو گونه است: تجربه عاميانه و سطحي و تجربه علمي . بر اين اساس ديگر تجربه گراها گرفتار دور نخواهند شد. اما همان طور که شهيد مطهري نيز فرموده است اين سخن بازي با الفاظ است زيرا سوال مي کنيم آيا آن تجربه عاميانه گزاف است يا قابل اعتنا؟ اگر آن را گزاف مي دانيد، در اين صورت تجربه شما نيز که بر آن تکيه کرده است گزاف خواهد بود و اگر آن را قابل اعتنا مي دانيد، سوال مي کنيم ملاک و مبناي آن چيست ؟ اساسا اصل عليت و يکنواختي طبيعت از اصولي است که ارتکازي ذهن بوده و حتي کودکان نيز آن را پذيرفته اند هر چند شناختي نسبت به آن ندارد .
البته گر چه استقرايي که بيکن مطرح کرد ساده بود اما در همان زمان دانشمنداني بودند که استقراء عميق را مطرح کردند .
سخن در استقراء ناقص در اين است که اساسا اين زمين، محصولي به بار نمي آورد يعني هيچ گاه از مشاهدات محدود نمي توان به حکمي نامحدود دست يافت. بله وقتي استقراء معلل شد آنگاه بحث مي شود که محصول آن چه ميزان مرغوب است، آيا نتيجه آن يقين آور است يا نه؟ اگر يقين آور است از چه درجه اي از يقين برخوردار است. در اينجا چند ديدگاه مطرح شده است از جمله پوزيتويست ها که به علم تجربي خيلي خوش باور هستند مي گويند نه تنها محصول علوم طبيعي يقيني است بلکه همه علوم ديگر نيز بايد از اين علوم الگو بگيرند. بعدا معلوم شد که اين ديدگاه باطل بوده است.

نکته: نظام عالم خيلي پيچيده است کرات منظومه شمسي هر کدام در مدار خويش مي گردند و سقوط نمي کنند . کسي که سر سوزي عقل داشته باشد از عظمت اين عالم گيج مي شود. ﴿وَ يَتَفَكَّرُونَ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‌﴾[1] زمين به صورت شناور در فضا وجود دارد، اينهمه آدم ها بر روي آن کارهاي مختلف انجام مي دهند، انفجار انجام مي دهند اما از مدار آن تغيير نمي کند. فرمود: ﴿ اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها﴾[2].

کشف ارشميدس
در احوالات ارشميدس دانشمند و رياضيدان يوناني(212 قبل از ميلاد) آمده است: «روزي که او در حمامي عمومي به داخل خزينه پا نهاد و در آن نشست و حين اين کار بالا آمدن آب خزينه را مشاهده کرده، ناگهان فکري به مغزش خطور کرد. او بلافاصله لنگي را به دور خود پيچيد و با اين شکل و شمايل به سمت خانه روان شد و مرتب فرياد مي‌زد يافتم، يافتم. او چه چيزي را يافته بود؟ پادشاه به او مأموريت داده بود راز جواهر ساز خيانتکار دربار را کشف و او را رسوا کند. شاه هيرون بر کار جواهر ساز شک کرده بود و چنين مي‌پنداشت که او بخشي از طلايي را که براي ساختن تاج شاهي به وي داده بود براي خود برداشته و باقي آن را با فلز نقره که بسيار ارزانتر بود مخلوط کرده و تاج را ساخته است.
هر چند ارشميدس مي‌دانست که فلزات گوناگون وزن مخصوص متفاوت دارند، ولي او تا آن لحظه اينطور فکر مي‌کرد که مجبور است تاج شاهي را ذوب کند، آنرا به صورت شمش طلا قالب ريزي کند تا بتواند وزن آن را با شمش طلاي نابي به همان اندازه مقايسه کند. اما در اين روش تاج شاهي از بين مي‌رفت، پس او مجبور بود راه ديگري براي اين کار بيابد. در آن روز که در خزينه حمام نشسته بود ديد که آب خزينه بالاتر آمد و بلافاصله تشخيص داد که بدن او ميزان معيني از آب را در خزينه حمام پس زده و جابجا کرده است.
او با عجله و سراسيمه به خانه بازگشت و شروع به آزمايش عملي اين يافته کرد. او چنين انديشيد که اجسام هم اندازه، مقار آب يکساني را جابجا مي‌کنند، ولي اگر از نظر وزني به موضوع نگاه کنيم يک شمش نيم کيلويي طلا کوچکتر از يک شمش نقره به همان وزن است (طلا تقريبا دو برابر نقره وزن دارد)، بنابراين بايد مقدار کمتري آب را جابجا کند. اين فرضيه ارشميدس بود و آزمايشهاي او اين فرضيه را اثبات کرد. او در آزمايش خود تشخيص داد که تاج شاهي ميزان بيشتري آب را نسبت به شمش طلاي هم وزنش پس مي‌راند، ولي اين ميزان آب کمتر از ميزان آبي است که شمش نقره هم وزن آن را جابجا مي‌کند. به اين ترتيب ثابت شد که تاج شاهي از طلاي ناب و خالص ساخته نشده، بلکه جواهر ساز متقلب و خيانتکار آن را از مخلوطي از طلا و نقره ساخته است و به اين ترتيب ارشميدس يکي از چشمگيرترين رازهاي طبيعت را کشف کرد. آن هم اينکه مي‌توان وزن اجسام سخت را با کمک مقدار آبي که جابجا مي‌کنند اندازه گيري کرد. اين قانون (وزن مخصوص) را که امروزه به آن چگالي مي‌گويند اصل ارشميدس مي‌نامند. حتي امروز هم هنوز پس از 23 قرن بسياري از دانشمندان در محاسبات خود متکي به اين اصل هستند. »



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo