< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي کاربرد ديگر علم
بررسي شاخه ها و مرزبندي علوم انساني
سخن در بررسي علوم انساني و مرزبندي ميان شاخه هاي آن بود. گفته شد علوم تجربي در يک تقسيم بندي کلي به دو دسته علوم طبيعي و علوم انساني تقسيم مي شود. در مورد علوم طبيعي مشکل چنداني از نظر مرزبندي شاخه هاي آن وجود ندارد زيرا موضوع آن عالم طبيعت بوده و تبيين مرزبندي آن روشن است. اما درباره علوم انساني اينگونه نيست و اختلاف ديدگاه وجود دارد. البته گرچه تعريف علوم انساني کار ساده اي نيست اما مي توان به صورت تقريبي به تعريفي دست يافت که شاخه هاي مختلف اين علم را در بر بگيرد.
1. جنبه هاي دروني انسان
موضوع علوم انساني، انسان به ما هو انسان است. انسان داراي جنبه هاي مختلفي است که در علوم مختلف مورد بررسي قرار مي گيرد مثلا در علم پزشکي به ساختمان بدني انسان پرداخته مي شود و از اين نظر انسان با حيوان و حتي نباتات نيز مشترکاتي دارد، به همين خاطر اين علم را جزء علوم انساني به شمار نمي آورند. آنچه در علوم انساني مطرح مي شود بررسي انسان بما هو انسان است. انسان از اين نظر داراي دو جنبه رواني و رفتاري است، آنچه مربوط به حيات باطني انسان مي شود محور علم روانشناسي و آنچه مربوط به رفتارهاي فرد است محور علوم اجتماعي به شمار مي آيد. علم روانشناسي را يکي از مهمترين شاخه هاي علوم انساني دانسته اند که زودتر از ساير شاخه ها به جرگه علوم انساني پيوسته است. در اين علم پديده هاي رواني از دو جنبه مورد بررسي قرار مي گيرد: آنچه مربوط به هست ها و واقعيت هاست و آنچه به شکل بايد ها و نبايدها مطرح مي شود. علم روانشناسي در ذات خود به مقام اول مي پردازد و لذا بايد آن را جزء علوم توصيفي به شمار آورد. در بخش دوم که بايدها و توصيه هايي بيان مي شود اگر اين امور مربوط به ادراکات انسان و کشف حقيقت باشد، علم منطق شکل مي گيرد و اگر مربوط به جنبه هاي ارزشي باشد علم اخلاق تشکيل مي شود. بنابراين علم منطق يکي از علوم دستوري و از شاخه هاي علوم انساني به شمار مي رود که بايد ها و نبايد هايي را مربوط به حوزه دروني انسان تنظيم کرده است. شان اوليه علم اخلاق نيز همين گونه است .
علم روانشناسي البته در مقام بايد ها نيز وارد شده و توصيه هايي از طرف روانشناسان به افراد مي شود. در اينکه آيا اين امور نيز جزء علم روانشناسي به شمار مي آيد يا نه وارد شاخه اي ديگر از علوم انساني مي شود دو ديدگاه وجود دارد و هر دو صحيح است. اول اينکه اين امور را مربوط به علم روانشناسي بدانيم و بگوييم اين علم از دو جنبه توصيفي و دستوري تشکيل شده است. ديدگاه ديگر اينکه بگوييم بخش توصيه اي آن در حقيقت مربوط به علم ديگري غير از علم روانشناسي است و اگر روانشناسي توصيه هايي نيز به بيماران خود مي کند، از جايگاه علم ديگري سخن مي گويند. اين مانند مسائل فقهي است که گاه فردي از عالمي فقيه، حکم مساله را سوال مي کند و فقيه به آن پاسخ مي دهد. اما گاه آن فرد از فلسفه و علت حکم سوال مي کند. اين پاسخ ديگر مربوط به علم فقه نيست بلکه مربوط به علم کلام است و اگر فقيه در صدد پاسخ بر مي آيد از منظر عالم کلامي پاسخ مي دهد. چنين فردي هم فقيه است و هم متکلم. علم روانپزشکي نيز همين گونه است يعني اين اين علم ترکيبي از علم روانشناسي و پزشکي است و عالم روانپزشک تلفيقي از آنچه مربوط به حوزه روان و بدن انسان است را آموخته است.
دو نکته
1. در بحث علوم تجربي از جمله سوالاتي که مطرح است اين است که اين علم چه وظيفه اي را بر عهده داشته و چگونه به آن عمل مي کند؟ به تعبير ديگر سوال از چگونگي و چرايي اين علم است. ابتدا سوال مي شود اين پديده چگونه شکل گرفته است و سپس سوال مي شود چرا و به چه دليل رخ داده است.
2. ديني کردن علوم چند وجه و معنا دارد، يکي از وجوه آن که بعدا مورد بررسي قرار مي گيرد، تکميل نواقص علوم است. يعني وقتي گفته مي شود روانشناسي ديني، به اين معنا نيست که اين علم از گزاره هاي قبلي تخليه شده و گزاره هاي جديدي جايگزين آن مي شود بلکه به اين معناست که نواقص که در آن وجود دارد با آموزه هاي ديني رفع مي شود. مانند همين مساله در مورد بحث دموکراسي و مردم سالاري ديني مطرح شده است. دموکراسي که در جمهوري اسلامي مطرح است همه خوبي هاي نظام هاي مردم سالار غربي را داشته علاوه بر اينکه نواقص آنها را دور ريخته است، مثلا يکي از يکي از نقص هاي دمکراسي غربي اين است که جنبه اخروي انسان را ناديده گرفته است در حالي که در مردم سالاري ديني اين مساله مورد توجه جدي قرار گرفته است. در بررسي تفاوت ميان دين اسلام و ساير اديان نيز همين مساله مطرح است. فرق اسلام و مسيحيت آن است که اسلام همه کمالات مسيحيت را دارد علاوه بر اينکه نواقص آن را ندارد، و يا مکتب تشيع همه خوبي هاي ساير مذاهب را دارا بوده علاوه بر اينکه از نواقص و کاستي هاي آنها دور است. البته سخن در اصل برنامه کامل اسلام و تشيع است و اين غير از عملکرد مسلمانان و يا شيعيان به اين دستورات است. زيرا اشتباهات مسلمانان را به پاي اصل اسلام نوشته نمي شود.
حاصل اينکه علوم انساني درباره انسان بما هو انسان بحث مي کند، و انسان از اين نظر داراي دو جنبه دروني و بيروني است. پديده هاي دروني نيز خود به دو بخش: مقام هست ها و مقام بايدها تقسيم مي شود. مجموعه مسائلي که به مقام اول مي پردازد را علم روانشناسي و آنچه به مقام دوم مي پردازد علم منطق، علم اخلاق و مانند آن گويند. علم منطق به بايد هاي مربوط به حقيقت و ادراکات انسان نظر دارد و علم اخلاق مربوط به بايد هاي مربوط به فضيلت و ارزش است.
علم هنر نيز در همين حوزه قرار مي گيرد. ما در نفس خويش علاوه بر قوه تعقل از قوه تخيل نيز بهره‌مند ايم. آنچه مربوط به قوه تعقل است در علم منطق بحث مي شود و آنچه مربوط به قوه تخيل و احساسات است، در علمي به نام هنر و زيبايي شناسي بحث مي شود. البته گفته شده هنر دو گونه است: آنچه مربوط به عالم طبيعت و زيبايي واقع شده در آن است و آنچه انسان آن را به وجود مي آورد مانند زيبايي هاي ادبي، نوشتاري و غيره.

2. جنبه هاي بيروني انسان
آنچه گفته شد مربوط به جنبه دروني و رواني انسان بود. جنبه ديگر انسان، رفتارهاي وي اعم از رفتاري فردي و جمعي است. رفتارهايي که مربوط به جنبه فردي است و کاري به جامعه ندارد ريشه در همان حالات دروني انسان دارد لذا در علم روانشناسي مورد بررسي قرار مي گيرد. اما آنچه مربوط به حيات جمعي انسان اعم از رفتار او با همسر، فرزندان، همسايه و جامعه است، ‌علوم اجتماعي را شکل مي دهد. بنابراين علوم اجتماعي شاخه اي از علوم انساني است که به رفتارهاي جمعي انسان نظر دارد. اين رفتارها نيز به دو بخش هست ها و بايد ها تقسيم مي شود، بخش اول در علم جامعه شناسي بحث مي شود و بخش دوم در علومي همچون: علم سياست، ‌مديريت، حقوق و غيره مورد بحث قرار مي گيرد.
علم تاريخ نيز از شاخه هاي علوم اجتماعي به شمار مي رود زيرا مربوط به رفتارهاي جمعي انسان در دوران گذشته است. آنچه در گذشته واقع مي شود قانون مند بوده و اگر در مقاطع بعدي همان شرايط بوجود آيد، آن قوانين تکرار مي شود. اينجاست که علم فلسفه تاريخ نيز شکل مي گيرد . اين علم به کشف قوانين و سنت هاي که باعث تکرار رخدادها در جامعه مي شود مي پردازد . قرآن کريم نيز به اين حقيقت اشاره نموده مي فرمايد: ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين‌﴾[1] پيش از شما، سنّت‌هايى وجود داشت؛ (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهايى داشتند؛ كه شما نيز، همانند آن را داريد.) پس در روى زمين، گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب‌كنندگان(آيات خدا) چگونه بود؟!. حضرت اميرالمومنين (ع) نيز در خطبه قاصعه که از مهمترين خطبه هاي نهج البلاغه است به اين نکته مهم اشاره فرموده و به لزوم عبرت گيري از آن توجه مي دهد.[2]

برخي فضايل اجتماعي
در رفتارهاي اجتماعي نيز يکسري بايد ها و نبايد ها اخلاقي وجود دارد مانند راستگويي، وفاي به وعده، بردباري و مانند آن. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿ادْفَعْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ﴾[3]. اين آيه از آيات عجيب قرآن است، مي فرمايد: بدي را با نيکي دفع کن، که نتيجه آن اين مي شود که همان کسي که ميان تو و او دشمني برقرار است، گويي دوست گرم و صميمي شما است. سپس قرآن مي فرمايد البته اين کار همه نيست بلکه ﴿ وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيم﴾[4]. صبر يکي از فضايل مهم است فرمود «الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا [خَيْرَ فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه‌»[5] . صبر نيز داراي اقسامي است: صبر بر طاعت، صبر بر معصيت و صبر بر مصيبت. در حقوق فردي هر چقدر انسان بتواند گذشت کند برنده است، بايد از خداوند خواست که انسان بدهکار از دنيا نرود بلکه ذي حق باشد. خوشا به حال کساني که بستانکار از دنيا مي روند. زيرا روز قيامت تصفيه حساب مي شويم و بايد بدهي ها را پرداخت کنيم و هيچ راه فراري نيست. حتي در روايت آمده: «أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِ الشَّهِيدِ كَفَّارَةٌ لِذُنُوبِهِ إِلَّا الدَّيْنَ فَإِنَّ كَفَّارَتَهُ قَضَاؤُه‌»[6] اولين خوني که از شهيد ريخته مي شود همه گناهانش آمرزيده مي شود مگر حق الناس، منتهي خداي متعال در آخرت هواي او را داشته و به طلبکار عطايي مي کند تا راضي شود. پدر بنده از اين ويژگي برخوردار بود . وي مقلد صد در صد آيت الله گلپايگاني بود به گونه اي که هر چه رساله ايشان مي گفت عمل مي کرد و اگر دنيا هم جمع مي شد نمي توانست نظرش را تغيير دهد. ايشان چند وقتي از طرف اوقاف متولي روضه خواني مي شود . وي در حساب و کتاب هاي روضه خواني بسيار دقيق بودند . مثلا اگر سخنران که با ايشان نسبت هم داشت چند دقيقه اي دير مي آمد از وي مي خواست که آن زمان را جبران کند و مي گفت من مسئول ام و بايد طبق آن عمل کنم. يک وقت چند کارگر در حال ساخت حمامي در روستا بودند آنان از پدر من خواستند تا از چاي روضه به آنها نيز بدهد، اما پدرم فرموده بود من اجازه اين کار را ندارم و اگر چاي روضه مي خواهيد بايد بياييد و پاي روضه مقداري بنشينيد. وي در اين زمينه خيلي رعايت مي کرد حتي قندهاي که روي زيلوها مي ريخت را جمع مي نمود. اين شده که هنگامي که ايشان از دنيا رفتند، جمعيت فراواني از روحانيون در روستاي ما جمع شدند حتي حضرت آيت الله سبحاني نيز حضور پيدا کردند. در روز چهلم ايشان نيز حضرت آيت الله سبحاني از طرف خودشان در قم، در مسجد محمديه مراسم گرفتند و علماي زيادي در آن به احترام حضرت آيت الله حضور پيدا کردند. اين نبود مگر نتيجه عمل کردن دقيق بر اساس موازين شرعي. وقتي به ايشان مي گفتيم مردم از شما به خاطر اين رفتار گله دارند مي گفت خوش به حال من، آدم بايد کاري کند که در پيشگاه خداوند پرونده اش درست باشد حال مردم هر چه مي خواهند بگويند. خدايا ما را به حق محمد و آل محمد ما را بدهکار از دنيا مبر، الهي آمين.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo